یافتن پست: #مرد

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از تلو تلو خوردن های عقربه ها
تا خستگی های خاموش

از پنجره های نیم باز
که با هر نسیم ، باز و بسته میشود
تا گلدان کاکتوس کنج اتاقم

از تختِ زمختُ بی نظم کنج اتاقم
تا پتوی گلبافت دو نفره در مرداد ماه داغ

همه آدرس من است
میدهم که زودتر بیایی ، همین حالا بیا خاتونم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 22:17
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
[!] ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد ، مرده دلای آدماش
دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟
یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه
[!] بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 22:04
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بنویس که چطور مردم مارو پس زدن... تو رفتی بالا دار اونا نشستن دست زدن....
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 21:00
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
درود به سرزمین پارسی و مردم پارسی با تمام آنچه که دارد
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 14:25
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
همه تو کلاس نشسته بودیم اول ترم بود ییهو یه دختر 26_27 ساله خشگل از در اومد توو یکی از دوستان بلند گفت: باقلواروووو.! بعد همون باقلوا رفت روی صندلی استاد نشست کلاس یهو ساکت شد و اون دوستمون بدون اینکه چیزی بگه رفت و مثل مرد درسو حذف کرد {-33-}
آخرین ویرایش توسط Edward-Marion در [1392/05/18 - 11:39]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 11:22
+4
be to che???!!
be to che???!!

هي مرد!!!!!!!!!!
سرتو بگير بالا و تو چشمام نگاه كن
نگاه كن
نگاه كن
نترس
از چي مي ترسي؟
از يه نگاهه ساده؟
نگاهم ترس داره؟
از چشام مي ترسي يا اين اشك ها ديوونت مي كنه؟

از اين كه حرفاي كثيفت باعث اين اشك ها باشه؟
تو از اين اشك ها مي ترسي؟

با توام !
نگاهم كن . . .
نگاه كن كه اين اشك ها واسه چي ميريزن . . .
نگاه كن كه چي به روزم آوردي . . .
مگه با تو نيستم . . .
نگام كن. . .
لعنتي  . . .
نگام كن . . .

مي فهمي تحقير چيه؟

مي فهمي به خاطر عشق  ، اشك ريختن چيه؟
مي فهمي وقتي ميگي اگه صدات در بياد ميزنمت ازت ميترسم يعني چي؟

مي فهمي دست يه مرد سنگينه؟
مي فهمي سنگيني يه سيلي چي كار مي كنه؟


همون كاري كه تو مي كني . . .
همون كاري كه حتي با حرفا و توهماتت باهام ميكني.

تحقير و تهمت  درد داره . . .
بفهم . . .
بفهم كه اين اشك ها صورتمو مي سوزونه . . .


بفهم كه قلبم تيكه تيكه ميشه . . .


بفهم كه  دنيامو . . .


روحمو . . .

قلبمو . . .


بدنمو . . .


فقط به تو دادم . . . .


تو رو به جونه قناري ها ! تو رو به اون خداي بالا سرمون بفهم!


تو رو به خدايي كه بهت زندگي داده بفهم . . .


تو كه اسمتو مرد مي ذاري زن بودنم رو دركم كن


بفهم كه دارم جون ميدم  تا عشقمو  ببيني . . .


تو كه ادعاي مرد ! بودن داري . . .
تو كه ادعاي غيرتت ميشه !
تو كه ادعاي عاشقيت ميشه!!! . . .

تو كه ميگي دوسم داري . . .


تو كه ميگي فقط منو خواستي . . .


باورم كن كه تنها عشق دنيام تويي . . .



پ.ن: مهم نيست كه نمي فهمي ، فقط با حرفات داغونم نكن .

پ.ن: مي دونم نمي فهمي . . . چون تو يه مردي !!!!!!!  تو خوده دردي . . .



پ.ن مهم : مخاطب دارد اين نوشته ها!


مردي كه عاشقم كرده


باورش كردم


يار و ياورش شدم


مردي كه نام 4 حرفي اش 4 جهت وجودم رو گرفته@hamid-avp

دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 22:32
+1
nanaz
nanaz
در CARLO

هر چقدرم زن موفق وشاخی باشی...
وقتی جلوی سینک ظرف میشوری،
بازم جای یه مرد پشتت خالیه که از پشت بغلت کنه....!



آخرین ویرایش توسط nanaz در [1392/05/17 - 17:00]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 16:58
+8
nanaz
nanaz
در CARLO
زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟
شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است
پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد
پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد
سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن
زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :
چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد. سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید
و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد
سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم
و آن زن گفت :کمی صبر کن
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟
آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت
همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.
و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 16:48
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دقت کردین اینایی که پیگیر جدی اخبار عید فطر و رویت ماه هستن ، همونایی هستن که دم افطار منتظر بودن اذان بگه بعد شروع کنن ؟
و همونایی هستن که روزای ماه رضمون رو میشمردن ؟
و صد البته همونایی بودن که اصلا روزه نمیگرفتن ؟
ولم کنید !
نذارید بگم همونایی هستن که دمپایی توالت رو خیس میکردن . . . :D
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 16:11
+4
xroyal54
xroyal54

خداوند از نگاه ملاصدرا


عشق,خدا,خداوند,جملات زیبا


 


    خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
    اما بقدر فهم تو کوچک میشود
    و بقدر نیاز تو فرود می آید
    و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
    و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
    و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
    و به قدر دل امیدواران گرم میشود


 
  یتیمان را پدر می شود و مادر
    بی برادران را برادر می شود
    بی همسرماندگان را همسر میشود
    عقیمان را فرزند میشود
    ناامیدان را امید می شود
    گمگشتگان را راه میشود
    در تاریکی ماندگان را نور میشود
    رزمندگان را شمشیر می شود
    پیران را عصا می شود
    و محتاجان به عشق را عشق می شود
    خداوند همه چیز می شود همه کس را
    به شرط اعتقاد
    به شرط پاکی دل
    به شرط طهارت روح
    به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

  بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
    و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
    و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
    و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
    و بپرهیزید
    از ناجوانمردیهــا
    ناراستی ها
    نامردمی ها!
    چنین کنید تا ببینید که خداوند
    چگونه بر سر سفره ی شما
    با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
    و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
    و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
    و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

عشق,خدا,خداوند,جملات زیبا
  مگر از زندگی چه میخواهید
    که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
    که به شیطان پناه میبرید؟
    که در عشق یافت نمیشود؟
    که به نفرت پناه میبرید؟
    که در حقیقت یافت نمیشود؟
    که به دروغ پناه میبرید؟
    که در سلامت یافت نمیشود؟
    که به خلاف پناه میبرید؟
    و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید؟
    که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 14:26
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ