یافتن پست: #مهربان

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یك شب تو را به خلوت خود میهمان كنم
از طعم دلربای لبت نوش جان كنم
یك شب كه در هیجان تن منی
بر آبشار دست تو خود را روان كنم
وقتی حصار سینه ی من شد دو دست تو
من هم تو را به سینه فشارم ، همان كنم
لبهای من چو به پیشانیت نشست
گیسوی تو را به سرم سایبان كنم
كم كم كمك كه رسیدم به گونه هات
با داغ سینه ام آن را نشان كنم
چشم تو را كه آیه ی عشق است و التماس
با چشمهای عاشق خود مهربان كنم
عشق من ای امید من ای التیام من
اینگونه می شود كه تو را بر زبان کنم
دیدگاه  •   •   •  1392/10/12 - 20:59
+8
mohammadsh91
mohammadsh91
مهربان تر زدل عاشق عشقم دل نیست،به دوگیتی چو دل صادق عشقم دل نیست،دل پاکی طلبیدم که کنم هدیه به او ،هرچه گشتم بخدالایق عشقم دل نیست.....
دیدگاه  •   •   •  1392/10/11 - 19:27
+8
*elnaz* *
*elnaz* *

فصل سردی است اما …


می توان روشنی بخشید با برق نگاه پر مهری بر رهگذری


می توان شکوفه بارید با یک لبخند گل گون بر کودکی


می توان آفتاب مهربانی را تاباند بر هر چه سردی


می توان گرما بخشید با فشردن دستی


سرما را چه باک وقتی شکوفه می بارد، آفتاب می تابد و مهربانی پراکنده است


فصل سردی است اما این خانه گرم گــــــــــرم است…

دیدگاه  •   •   •  1392/10/8 - 20:03
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم
آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی
بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی ، جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
بگذار لبهایت را بر روی لبانم ، حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت
خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو
دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود....
در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام
تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه
خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم
دیدگاه  •   •   •  1392/10/8 - 14:57
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



مرا که میشناسی! خودمم...

کسی شبیه هیچ کس...!!

کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی

مهربان ...صبور...کمی هم بهانه گیر

اگر نوشته هایم را بیابی منم همان حوالی ام


دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 18:24
+1
محمد
محمد
فيلم ساختم درمورد کليپس: باکليپس ها مهربان باشيم(مجموعه فيلم هاى کليپس فيلم)
8 دیدگاه  •   •   •  1392/10/6 - 12:35
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی

آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است

آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت

آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم

آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم

آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی

آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است

آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند

آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد

آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند

آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم

آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد

آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان

آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد

آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم

آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم

آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم

آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد
چارلی چاپلین
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 17:12
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

دارم مدام آزمون و خطا می کنم تو را
هی می نویسم و معنا می کنم تو را

هی می گریزم از تو مدام و هنوز هم
با بوی عطر تو پیدا می کنم تو را

درد دلی و شبی صدهزار بار
با صدهزار قصیده دوا می کنم تو را

تو آشنای غریبی، یک رفته ولی مانده
از آشنا و غریبه جدا می کنم تو را

نامهربانِ قصه شدی، نقشِ ناقشنگ
ساده منم که زیبا می کنم تو را

با هر نگاه دلت آب می شود، چرا
با ماندنم وفا می کنم تو را ؟ ..........

دیدگاه  •   •   •  1392/10/2 - 09:05
+1
محمد
محمد
میدانی رفیق . . .
نه زیبایم . . . نه مهربان . . .
فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست . . .
فقط برای خودم هستم . . . خوده خودم . . .
صبورم و سنگین . . .
سرگردان . . .
مغرور . . .
قانع . . .
با یک پیچیدگی ساده . . . و مقداری بی حوصلگی زیاد . . .
برای تویی که چهره را میپرستی نه سیرت آدمی را . . .
هیچ ندارم . . .
حوالی ما توقف ممنوع است . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 21:20
+7
hamed noori
hamed noori
نيمايوشيج درجشن یکسالگی فرزندش نوشت: فرزندم!یک بهاریک تابستان، یک پاییزویک زمستان رادیدی! ازاین پس همه چیزجهان تکراریست جز مهربانی.......
دیدگاه  •   •   •  1392/09/25 - 17:24
+7
صفحات: 6 7 8 9 10 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ