یافتن پست: #موفق

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi

کشف سیاه‌چاله در دل اقیانوس



براساس گزارش میل‌آْنلاین، سیاه‌چاله شکافی در تاروپود فضا-زمان است که همه‌چیز را به سوی خود می‌کشاند، به شکلی که هیچ چیز توان فرار از چنگال آن را ندارد و اکنون دانشمندان نشانه‌هایی از حضور آنها را در جنوبی‌ترین بخش‌های اقیانوس اطلس به دست آورده‌اند.


به گفته دانشمندان دانشگاه‌های زوریخ و میامی، برخی از بزرگترین گرداب‌های اقیانوسی در این منطقه از نظر محاسبات ریاضی با سیاه‌چاله‌های فضایی برابر هستند. این به آن معنی است که این گرداب‌ها همان کاری را با آب می‌کنند که سیاه‌چاله‌ها با نور.


گرداب‌های اقیانوسی به اندازه‌ای توسط چرخه‌های آب احاطه شده‌اند که اگر چیزی درون آنها به دام بیافتد، فروکشیده خواهد شد. تعداد این سیاه‌چاله‌های اقیانوسی در بخش‌های جنوبی اقیانوس اطلس رو به افزایش گذاشته‌ و این امر میزان انتقال آبهای گرم و شور به سوی شمال را افزایش داده‌است.


دانشمندان براین باورند این گرداب‌های اقیانوسی می‌توانند موجب تلطیف اثر منفی ذوب شدن یخ‌های قطبی در آب‌و هوایی شود که رو به گرم شدن گذاشته‌است. اما تاکنون امکان بررسی کمیت این اثر برای دانشمندان به وجود نیامده‌بود، زیرا حجم بالای آب در این گرداب‌ها حد و مرز آنها را نامشخص ساخته است.


اما اکنون دانشمندان دانشگاه‌های میامی و زوریخ می‌گویند این معما را حل کرده‌اند.  این دانشمندان با استفاده از مدل‌های ریاضی، این گرداب‌ها را از میان تصاویر ماهواره‌ای جدا کرده‌اند. محققان با ردیابی حاشیه‌های چرخان این گرداب‌ها موفق به جداسازی آنها از حجم آب اقیانوس شدند.


تحقیقات بیشتر موجب شگفتی دانشمندان شد زیرا آنها دریافتند این گرداب‌ها خصوصیات مشترک زیادی با سیاه‌چاله‌های فضایی دارند،‌دست کم از نظر ریاضی. برای مثال در فاصله بحرانی پرتو نور دیگر در درون سیاه‌چاله مسیر مارپیچی را طی نمی‌کند و تنها خمیده شده و به سوی موقعیت ابتدایی‌اش باز می‌گردد و مداری دایره‌شکل را ایجاد می‌کند. سطح حائلی که توسط مدارهای بسته نوری ایجاد می‌شوند در نظریه نسبیت انیشتین به کره فوتونی شهرت دارند.


محققان در اطراف گرداب‌های اقیانوسی نیز حائل‌های مشابهی را ردیابی کردند. در این حائل‌ها ذرات مایع در حلقه‌هایی بسته حرکت می‌کنند، مشابه با مسیر نور در کره فوتونی. در عین حال هیچ جسم و پدیده‌ای نمی‌تواند از نیروی کشش این گرداب جان به در ببرد، حتی آب، درست مانند رفتاری که سیاه‌چاله‌ها با ماده اطراف خود دارند.


دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 21:32
+2
saeed
saeed



پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 11:50
+1
saeed
saeed
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بارعاشقپسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکربرازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت ووقتی لبخند می زد، چشمانشبه باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی ازدانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبختعروس و دامادچشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حالورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمامپس اندازشدر آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخرلبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای مننگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد
X
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 10:44
+2
xroyal54
xroyal54
فبل از امتحان
در خارج:
جیمس :رفیق برات ارزوی موفقیت می کنم.
سم :ممنون جیمس منم همین طور.
در ایران:
محمد :علی تقلب برسونیا
علی :محمد نمی تونم یکی باید بیاد به خود بدبختم برسونه.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 20:34
+6
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 00:15
+3
AmiR
AmiR
مهمه كه بتوني دختري رو پيدا كني كه باباش پولدار باشه،

دختري كه خوش تيپ باشه، دختري كه دوستت داشته باشه

ولي مهم تر از همه اينه كه اين 3 تا دختر نبايد همديگر رو بشناسن !!!

.

.

.

اگر طاووس براي ناز كردن و روباه براي فريب دادن وتمساح براي اشك ريختن وكلاغ براي

قارقار كردن داشته باشي ديگر نيازي به زن گرفتن نداري !

.

.

.

هميشه پشت سر هر مرد موفق ، زني است که نتونسته جلوي موفقيت شو بگيره !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 22:21
+2
xroyal54
xroyal54

فروردین : انتظار به پایان رسید و بعد از سالها انتطار و فراز و نشیب و غم و غصه و اشک و نا امیدی، به زودی ازدواج می کنی و به خانه بخت می روی، اما شب عروسی هنگام صرف شام برق می رود و داماد فرار می کند.





اردیبهشت: کسی در این دنیا هست که هر لحظه به تو فکر می کند و بی تو زنده نیست و نفس نمی کشد و قلبش نمی زند و اگر با او تماس نگیری، به کما می رود.او به زودی به خواستگاریت میاید و تو را با اسب سفید به قصر خوشبختی ها می برد.





خرداد : امروز دوست مامانت بعد از سالها زنگ می زنه خونه شما و با مامانت حرف می زنه و تورو واسه پسرش خواستگاری می کنه . البته تا سه سال دیگه نمی تونید ازدواج کنید چون پسره زندانه و سه سال از حبسش مونده.





تیر: تو با هر کسی که ازدواج کنی یکسال نشده پست می دن و باز برمی گردی خونه بابات.





مرداد : تا ۴۳ روز دیگه ازدواج می کنی با پسر مورد علاقه ات و تا ۳۴۲ روز دیگه بچه دار میشین پسره اسمشو می زارین بهرام بعد از ۷۴۰ روز دیگه بچه دومت بدنیا میاد که اونم پسره اسمش می زارین شهرام و ….





شهریور : هر خواستگاری که واست میاد بعلت نامعلومی بعد از سه روز ناپدید میشه و دیگه خبری ازش نمیشه.





مهر : تا یکسال دیگه ازدواج می کنی اما شوهرت معتاد ازآب در میاد و طلاق میگیری بعد از یکسال باز ازدواج می کنی اما اون یکی هم معتاد در میاد و باز طلاق دوباره یکسال صبر می کنی و باز ازدواج می کنی در ازدواج سوم موفق میشی و پسر یک کارخونه دار میلیاردر و فوق العاده زیبا تو رو میگیره و کلی خوشبخت میشی.





آبان :پسری که همیشه در دانشگاه از تو جزوه می گیرد، هیچ فکری در کله اش ندارد و فقط عادت کرده از تو کمک بگیرد، نه قیافه داری، نه اخلاق. چرا این جوری فکر می کنی که باید در دوران دانشگاه ازدواج کنی؟ خلاصه بگم تا آخر عمر واست خواستگار نمیاد الکی منتظر نباش.





آذر:دوتا خواستگار سمج تا ۲ ماه آینده میان خواستگاریت که هر دو دیوانه وار عاشقتن و وقتی می فهمن یک خواستگار دیگه داری با هم دعواشون میشه (دعوای عشقی) و هر دو با ضربات چاقو به قلب هم می زنن و هر دو می میرن. و تو تا آخر عمرت می مونی خونه بابات!





دی: به زودی با نویسنده محبوبت آشنا می شوی و از تو خواستگاری می کند. اما چند ماه بعد با بهانه های مختلف از ازدواج با تو منصرف می شود. تو دلیل این عمل او را نمی فهمی، اما به زودی متوجه می شوی رمانی از او منتشر شده که شخصیت های آن بسیار شبته تو و پدر و مادر و خواهر و برادر و فامیلهایت هستند و در مقدمه کتاب هم توضیح داده که برای دستیابی به این داستان واقعی، مجبور شده به دختری زشت پیشنهاد ازدواج بدهد.





بهمن : امروز همه از این که به زودی ازدواج می کنی خوشحال هستند، چون از دست غرغرهایت راحت می شوند و از این به بعد شوهر بیچاره ات است که باید تو را تحمل کند.





اسفند : عید نوروز بعدی عروسیته و با اونی که سالها منتظرش بودی ازدواج می کنی واسه ماه عسل، با کشتی شخصی داماد میرین به یک ویلا توی یک جزیره زیبا در اسپانیا! اما کشتی وسط راه میخوره به کوه یخ و غرق میشه! شوهرت تو رو سوار یه تخته میکنه و چون اون تخته تحمل وزن دوتاتون رو نداشته ، تخته رو ول میکنه و تو آب یخ میزنه و میمیره !تو هم برمیگردی خونه بابات و تا آخر عمر شوهر گیرت نمیاد!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:09
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دستآورد یه ایــرانی فعـال و موفق در دهه ی اول محـرم!!!!!!!!خخخ


دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 16:26
+2
AmiR
AmiR
هميشه پشت سر هر مرد موفق ، زني است که نتونسته جلوي موفقيت شو بگيره !{-37-}
دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 23:28
+4
AmiR
AmiR
فرق پير دختر با پير پسر:

{-35-}اولي موفق نشده ازدواج کنه ولي دومي موفق شده ازدواج نکنه !{-35-}
دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 21:30
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ