جوونا باید مسیر زندگیشونو مشخص کنن تا موفق بشن...
یهو مامانم برگشته میگه:
مسیرشون مشخصه دیگه...
اینترنت.. آشپزخونه...
اینترنت... دستشویی...
اینترنت... تخت خواب...!!!
اتاق را که ترک می کنید سراغ تلفن همراه تان می رود و وقتی نیستید، دور از چشمتان حساب های کاربری تان را چک می کند. وقتی برای یک قرار دوستانه بیرون می روید، بارها و بارها با شما تماس می گیرد و اگر کمی بیش از انتظارش بیرون بمانید، پرس وجو هایش را شروع می کند.
گاهی فکر می کنید، همه ی کارآگاه بازی ها ی همسر شما از عشق است و به او فرصت می دهید که همه چیز را بداند و گاهی احساس می کنید، حریم خصوصی تان از دست رفته و مقاومت می کنید؛ مقاومت هایی که نتیجه شان یا دعواست یا حساسیت های بیشتر.
اگر شما با چنین فردی زندگی می کنید، باید بیشتر از این واکنش های ساده، مراقب ارتباط تان باشید. شمایی که با یک همسر همیشه شکاک زیر یک سقف زندگی می کنید، باید آداب زندگی با این آدم ها را بدانید و با کمی ظرافت اوضاع را برای خودتان و او راحت تر کنید.
باور کنید که سکوت موفق ترین ازدواج ها را هم ویران می کند. اگر می خواهید زندگی مشترک شما عاقبت خوبی داشته باشد، نگذارید سکوت جایش را در خانه شما باز کند.
چه همسرتان شکاک باشد و چه نه، نخستین قدمی که برای زندگی مشترک تان باید بردارید، صادق بودن است. پای دروغ که به میان بیاید، همه چیز به هم می ریزد اما منظورمان از دروغ، تنها پنهان کردن موضوعات حیاتی نیست.
دروغ های کوچک در مورد موضوعات به ظاهر بی اهمیت، بیشتر از آنچه فکر می کنید روی رابطه شما و قضاوتی که همسرتان در مورد شما دارد، تاثیر می گذارند.
پنهان کاری های کوچک، می تواند آرام آرام همسرتان را نسبت به شما بی اعتماد کند. او حق دارد با دیدن این دروغ های نسبتا بی اهمیت نسبت به اصلی ترین موضوعات زندگی مشترک تان هم شک کند. شاید همسرتان به جای لجبازی و بی توجهی شما، برای بیرون آمدن از این وضعیت نیاز به کمک داشته باشد... ادامه مطلب در لینک
من سرم تو کار خودم بود داشتم خوندن نوشتن یاد می گرفنم
که یه روزی یه دختری رو دیدم
اون این شکلی بود
ما با هم دوست شدیم و اوقات خیلی خوبی باهم داشتیم
من اونقدر دوسش داشتم که بهش هر چند وقت کادو میدادم
وقتی اون هدیه رو باز میکرد و از کادوم خوشش میومد اینجوری ذوق میکردم
در کنارش احساس خوشبختی و غرور میکردم
ما تقریبا همه شب ها با هم در حال گفتگو بودیم
همه اطرافیان بهمون حسودیشون میشد و اینجوری نگامون میکردن!
همه چی خوب و عالی بود حتی فکر میکردم خوشبخت ترین آدم رو زمین هستم
[b]نمی خواستم باور کنم
[b]
و همچنان اینجوری بودم
سعی میکردم خودمو به بیخیالی بزنم و بهش فکر نکنم
بله … من موفق شدم!
آخرش تونستم اون دختر رو فراموش کنم
آغاز روز:
امروز روز خداست وهمه کار هايم رنگ وبوي خدايي دارد
هر روز برکت و نعمت خدا را در زندگي ام مشاهده مي کنم
با شور و شوقي فراوان و ايماني نيرومند بيرون مي روم
تا آنچه را که بايد به دست من صورت گيرد به انجام رسانم
در طول روز:
تنها خدا منشا توانگري و برکت بيکران من است.روزي ام از خداست
هم اکنون همه چيز و همه کس مرا توانگر مي سازد
هميشه به ياد دارم خدايي ثروتمند دارم که هميشه مرا به ياد دارد
خدا عاشق و مشتاق من است
من از هيچ چيز نمي ترسم زيرا خليفه خدا هستم
وتمام نعمت هاي الهي از آن من است
و کمتر از بهترين را نمي خواهم
تسليم شکست نمي شوم ،با تمام نيرو ودر کمال ثبات و پايداري به پيش مي روم
آن قدر ايستادگي مي کنم تا آرزو هاي قلبي و الهي ام را به دست آورم
هيچ چيز منفي در زندگي من راه ندارد زيرا مسئو ليت همه امور با خداست
پایان روز:
اين روز را رها مي کنم تا برود
خداي مهربان فقط خوبي هاي اين روز را برايم نگاه مي دارد
و ما بقي آن نا پديد مي شود
و براي فر دايي بهتر و زيبا تر آماده مي شوم
من به خواب مي روم اما خداي من بيدار مي ماند تا مسا يلم را با نظم الهي حل کند
ومرا به موفقيت وشادماني و توانگري برساند