یافتن پست: #میخندی

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه سری مردا هستنツ

تیپ های سنگین خاصی میزنن اکثرا مشکی پوشن.

اودکلن خاص ، مثلا لالیک میزنن
مشروب فقط ویسکی و ودکا یا سنگین تر ...

قهوه رو بدون شیر و شکر میخورن ؛ تلخه تلخ !

همونایی که تنها کافه و رستوران میرن .

از دور که نگاشون میکنی ابروهاشون گره خورده تو هم ، همش فکر میکنن ...
ولی وقتی نزدیک میری و باهاشون صحبت میکنی با نگاه و آرامش خاصی باهات
حرف میزنن !

اینا بهترین آدما برا درد و دلن .

همونایی که راجبه همه چیز اطلاعات دارن و نگفته میفهمن ...

اما این مردا یه زمان مثل بقیه مردای معمولی بودن !!!

اسپورت میپوشیدن ، با صدای بلند میخندیدن ، فوتبال میدیدن ، چشم چرونی میکردن و ... خلاصه عین خیالشون نبود و رنگی بودن !

تا اینکه یه روز، یه زن تو زندگی شون اومد .

عاشق شدن ...
زنی که زندگیشون رو عوض کرد ، تنهاشون گذاشت و رفت !!!

از اون روز این مردا خیلی عجیب و خاص شدن .

خلاصه این مردا از دور خیلی خوب و جذابن ولی اگه بخوای وارد زندگیشون بشی ...

وقتی بهشون بگی دوست دارم ، غصه رو تو چشاشون میبینی ... !

انتظار نداشته باش بهت بگن منم دوست دارم !!!

مکالمه های تلفنیشون کوتاه و مختصره و اکثرا زیاد حرف نمیزنن ... برا قرارشون عجله و هیجان ندارن !

این مردا دیگه خیلی سخت اعتماد میکنن !

اگه بهشون دروغ بگی ، سعی نمیکنن ثابت کنن و مچ بگیرن و ...

بلکه یه لبخند کوچیک با چشای خمار میزنن و آروم پا میشن و میرن .

وقتی رفتن دیگه هیچ وقت برنمیگردن .

حالا حالا ها گذشت ندارن و اصلا فکر نکن دل رحمن ... !

این مردا بزرگترین دردای دنیا رو تحمل کردن ... یادت نره دیگه هر دردی
براشون درد نیست...!

و در اخر...

این مردا خیلی دیر به دست میان ولی وقتی اومدن برای همیشه میمونن .
دیدگاه  •   •   •  1392/08/28 - 19:13
+7
hamed noori
hamed noori
دﯾﺮﻭﺯ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ ، ﭼﻨﺪﺗﺎ ﻣﯿﺰ ﺟﻠﻮ ﺗﺮ ﺍﺯ

ﻣﻦ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ..
ﻫﯽ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻥ ﺭﻭ ﺩﺳﺖ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ
ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ... |:
....
.
.
.
ﻣﻨﻢ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺭﻭ ﺍﻭﻥ ﺩﺳﺖ ، ﻭﻟﯽ
ﺍﺻﻼ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ! |:
ﻣﻠﺖ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﻣﯿﺨﺪﻧـــــــــــﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ |:
دیدگاه  •   •   •  1392/08/21 - 18:17
+2
ساناز
ساناز

بچه که بودیم وقتی یه نفر میگفت “عزیزم” سریع میگفتیم برات پشکل بریزم؟ بعدشم هار هار میخندیدیم غافل از اینکه رسما خودمون رو به بُز تشبیه کردیم! یه همچین بچه های داغونی بودیم... :|

دیدگاه  •   •   •  1392/08/20 - 12:09
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



صبر میکنم
تورا با دیگری میبینم
و در خود میشکنم
صبر میکنم
تو میخندی
ومن خونمیگریم
وصبر میکنم
راستی کاش از جنس یخ بودم
که با این همه آتش که در وجودم زبانه میکشد
ذوب میشدم
ولی چه کنم هنوز باید صبر کنم
شاید هم بخار شوم
نمیدانم
ولی صبر میکنم
راستش را بخواهی
نه اینکه خیلی مرد باشم نه
چاره ای بجز صبر ندارم
A.S
1392/08/18





دیدگاه  •   •   •  1392/08/18 - 16:49
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




گاهی آرزو میکردم که کاش خانه ام سقف نداشت
تا شبها ستاره هارا میشمردم و به خواب میرفتم
ولی خوب که می اندیشم سقف ها هم لازمند!
آری آرزو های دیروز را به خاطر می آورم و لبخند میزنم از ساده بودنش
اما حتم دارم که روزی هم به آرزو های امروزم میخندم
و چه خوب است که اوکه پای آرزو هارا امضا میکند از فردای ما خبر دارد
که ما از تحقق بعضی آرزو های دیروزمان شاد میشویم
و به پوچی برخی میخندیم.
به جای اینکه گریان از آرزو های اشتباهمان باشیم...


دیدگاه  •   •   •  1392/08/16 - 19:43
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دست هایم ...
چه هیجانی دارند برای نوازش تو ؛
و سرت را روی پای من
که میگذاری چقدر داریی ام زیاد میشود...
نگاهم مسکین تر از آن است که خنده های تو رافراموش کند...

زیباتر بخند
وقتی که میخندی چقدر دنیا
به خنده های تو می آید





دیدگاه  •   •   •  1392/08/2 - 21:58
+4
saeed
saeed



من این روزاتو دوس دارم,همین روزا که میخندی

نگاهت میکنم وقتی چشاتو ناز میبندی
تو آغوش تو میخوابم,همه حسم شده عادت
یه دنیا هم نمیتونن بگن برگرد از این حالت
دیدگاه  •   •   •  1392/07/26 - 23:44
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دقت کردین وقتی تویه مجلس میرید که نباید بخندید به ترک دیوارم میخندید؟؟؟؟!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/16 - 20:43
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



مادر

=======

تو مرا درک نمی کردی
و من

میخندیدم و می گریستم

به باور های تو

اگر مرا نبخشی

عذابم را بیشتر خواهی کرد

مانند تمام سالهای در جمع، تنهایی

حال که میخواهی بغلم کنی

دست هایت تواناییش را ندارند

و سِرُم تو به سوگ این ناتوانی قطره قطره اشک می ریزد

دوست داشتنت چه دشوار است

مادرم....
(کارگر مبارز)





دیدگاه  •   •   •  1392/07/15 - 21:14
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
پسر : الو گلابی؟
دختر : سلام کثافت
بعد هردو از ته دل میخندن {-33-}
پسر : خوبی کج و کوله ی من
دختر : به توچه عشقم خوبم تو خوبی
...پسر : خــــــــر نفهم حالتو میپرسم میگی به تو چه؟ شیطونه میگه بزم شل و پلش کنم ها
دختر : گفتم که خوبم الاغ تو خوبی {-33-}
پسر: فدای خنده هات شم که مثل شتر میخندی نفسم
دختر : مـــــــــرگ شتر خودتی روانی
پسر : دلم واست تنگ شده بود آشغال دوست داشتنی
دختر : منم
پسر : خوب دیگه بسه خیلی باهات حرف زدم پر رو شدی
دختر : کوفتت شه باهات حرف زدم
پسر: مواظب خانمی الاغ من باش
دختر : چشم اقای بی ادب
پسر : دوست دارم دیوونه
دختر : منم دوست دارم آقاهه

و بعد خداحافظی با خنده حتی تا چند لحظه بعد از این که تماسشون تموم میشه خنده رو لب هردوشونه .
هی زندگی {-8-}
دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 20:15
+5
صفحات: 2 3 4 5 6 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ