یافتن پست: #میخ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



نگو کفر است چون این کاروان چندین خدا دارد..خداوند ادب شاهنشه مهر و وفا دارد

علمداری که ساقی میشود بر سوزش دلها..لقب باب الحوائج غیرتی چون مرتضی دارد

خدای صبر زینب را بگو دردانه ی زهرا..پدر حیدر برادر چون امام مجتبی دارد

در آن طوفان نمیدانم چه آمد بر سرت بانو..فقط میدانم این زنجیر ها یک ناخدا دارد

خدای عشق میخواند به روی نیزه ها قرآن..و این دشت بلا با این خدایان حرف ها دارد

گلوی خشک شاه کودکان لب تشنه میگوید..منم شش ماهه سالاری که نامم هم شفا دارد





دیدگاه  •   •   •  1392/08/12 - 18:53
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺗﺮﺍﻧﻪ ﻣیخوﺭﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ ،ﯾﺎﺩﻡ ﺁﺭﺩﮐﺮﺑﻼﺭﺍ،ﺩﺷﺖ پر ﺷﻮﺭ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ،

ﮔﺮﺩﺵ ﯾﮏ ﻇﻬﺮﻏﻤﮕﯿﻦ،ﮔﺮﻡ ﻭﺧﻮﻧﯿﻦ،ﻟﺮﺯﺵ ﻃﻔﻼﻥ ﻧﺎﻻﻥ،ﺯﯾﺮ ﺗﯿﻎ ﻭﻧﯿﺰﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ،

ﺑﺎﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﺪﺭﯾﻦ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻥ،ﻣیدوﺩ ﻃﻔﻠﯽ ﺳﻪ

ﺳﺎﻟﻪ،پر ﺯ ﻧﺎﻟﻪ،ﺩﻟﺸﮑﺴﺘﻪ،پای ﺧﺴﺘﻪ، ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ .... ﺧﻮﻥ ﯾﺎﺭﺍﻥ ....ﻗﻄﺮﻩ

ﻗﻄﺮﻩ ﻣﯽ ﭼﮑﺪ ﺍﺯ ﭼﻮﺏ ﻣﺤﻤﻞ، ﺁﺥ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﯽ ﺑﺒﺎﺭﯼ ﺑﺮﺗﻦ ﻋﻄﺸﺎﻥ ﯾﺎﺭﺍﻥ؟

ﺗﺮ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔﻠﻮ ﺭﺍ . ﺁﺥ ﺑﺎﺭﺍﻥ....ﺁﺥ ﺑﺎﺭﺍﻥ





دیدگاه  •   •   •  1392/08/12 - 18:48
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگه گفتین سوراخای روی نمکدون واسه چیه؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
واسه اینکه نمکا اون تو خفه نشن!
(هار هار هار مسخره ام خودتی
کلا از بی مزگی این کتیبه خودم دارم غش غش میخندم
دیدگاه  •   •   •  1392/08/12 - 18:28
+3
AmirAli
AmirAli
اندر احوالات دانشگاه من:
ترم اول من:19 واحد همگی بالای 17
ترم دوم:17 واحد 3 واحد حذف امتحان با نمرات 17 به بالا
ترم سوم من:15 واحد از قرار 5 واحد حذف امتحان و 4 واحد حذف به دلیل غیبت کلاسی با نمرات متوسط
ترم چهارم:حذف ترم به علت شکست عشقی!(تکبیر)
ترم پنجم:14 واحد پاس شده با الطاف اساتید پایه(بعله نسلشون هنوز منقرض نشده)
ترم ششم:18 واحد پاس شده از 18 واحد انتخابی به دلیل احساس نگرانی از باقی ماندن n عدد واحد پاس نشده
بنده دانشجوی ترم هفت هستم و به ریش تمام ترم اولیایی که با حسرت میگن خوش به حالت هار هار میخندم:-)

دیدگاه  •   •   •  1392/08/12 - 08:46
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

ببخش صاحب محرم ، که از کربلا فقط آب ننوشیدنت را یادمان ماند
ظهر عاشورا بین مردم شربت پخش کردیم ، یادمون نبود تو اون لحظه با لب تشنه داشتی نماز میخوندی


دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 21:58
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خاک برسرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
حمال ....اشغاااااااااااااااااااال
کثافت....تو فقط یه بچه میخواستییییییییییییییییییییی؟
یعنی من یه ماشین جوجه کشی بودم برات ؟؟؟؟؟
گم شو حالم ازت بهم میخوره
.
.
.
.
.
چند دیالوگ ماندگار از یه فیلمه تو لپ تاپ دوستم
( خب چیه ؟ اقا و خانم همسایه دارن در صلح و صفا زندگی میکنن سوژه نداشتم خو)
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 19:41
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



آهــــــــــــــای اونی که من رو نمیخوای...
بدون چیزای قیمتی کمتر مشتری پیدا میکنن چون توان خریدشو ندارن...
راهت راتو بکش برو...




دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 18:51
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مورد هم داشتیم
پسره میخواسته کمد دیواری بزنه تو اتاقش،
زنگ زده قدِ دوست دخترشو پرسیده..!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 18:47
+3
hamed noori
hamed noori
از وقتی که شماره شو به بلَک لیست گوشیم انتقال دادم چند ماهی میگذره…

شیش،هفت تا اس داده بود که چند هفته بعد خوندمشون.
اون موقع از دستش عاصی بودم. واقعاً اذیت میکرد.
یه شب با یه شماره دیگه اس داد برا همین نرفت تو بلک لیستم
نوشته بودکه اگه میخوای دیگه اس ندم بهت،یه چیزی بگو....
بدون معطلی جواب دادم و همون چیزی رو که میخواست
براش فرستادم چون واقعاً دیگه نمیخواستم اس.ام.اساشو ببینم.
دیگه ا………س نداد
نمیدونم اصلاً چی شد که اینطور شد. دیگه سراغمو نگرفت
انگار نه انگار که من “هستم”
به هرحال اعتراف میکنم که خیلی دلم برای اس.ام.اس هاش تنگ شده.
اگه الان اینارو میخونی، ازت میخوام که یه شانس دیگه بهم بدی. قول میدم بچه ی خوبی بشم !
هم تو مسابقه ها شرکت کنم
هم آهنگپـیشواز داغ هفته رو انتخاب کنم و حتی با شارژ ۱۶۸۶۵۰ریال، برنده ۱۰۰ تومن اعتبار هدیه
داخل شبکه شم ..!
ایرانسل دوسِت دارم !
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 18:42
+1
binam
binam







دو فنجان قهوه ریخته ام


کنار سینی گل رُزی برای تو


روی صندلی میز کارت نشسته ای با چشمانی خسته


با دیدن گل ، نگاهت رنگ محبت میگیرد


و من کنار تو می نشینم و از دلم حرف ها میزنم


لبخندت خسته است اما همین برایم کافیست


که تو به من گوش میدهی


با نگاهت درکم میکنی


و با لبخندت به من محبت میکنی


نمیدانی چه لذتی دارد همین که فقط تو را نگاه کنم


با زبان نه


با نگاه نه


با تمام وجودم بهت اثبات میکنم که چقدر دوستت دارم


فنجان قهوه را بر میدارم و جرعه ای می نوشم


از تلخی قهوه پلکی بهم میزنم


هیف که رویای شیرینم به تلخی حقیقت و به پلک زدنی تمام شد


تا کی باید شیرینی رویای من با تلخی حقیقت درآمیخته باشد


من که چیزی نمیفهمم از این تنهایی های خشک شده بر نگاه هایم


خدایا من منتظر نشانه هستم


هنوز هم پای قول هایم ایستاده ایم


.


.


.


.


بی نام

دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 18:10
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ