یافتن پست: #میخ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
جوانی عاشق دختری شد ومیخواست با او ازدواج کند
روزی دختر را به همراه دو دوست دخترش به منزل دعوت کرد
و به مادر گفت میخواهم حدسبزنی که عشق من کدامیک است
بعد از رفتن آنها از مادر پرسید: توانستی دختر مورد علاقه مرا از این سه تا تشخیص بدهی
مادر گفت: بله و مشخصات دختر را بیان کرد . پسر با تعجب پرسید:
مادرم از کجا فهمیدی که این دختر مورد علاقه من است؟

مادر جواب داد:

نمیدانم چرا ازش بدم اومد :|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 20:39
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻦ
ﻣﯿﮕﻦ ﻣﺪﻝ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ
ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺷﺎﺭﮊ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ
ﮐﻼﺱ ﺍﻟﮑﯽ ﻧﻤﯿﺰﺍﺭﻥﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﯾﻪ ﺟﺎﯼ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﻤﯿﺨﻨﺪﻥ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻦ
ﺑﺎﯾﺪ ﺳﺎﻋﺖ ۸ ﺷﺐ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎﺷن
ﺣﺎﺿﺮﻥ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺑﯿﺎﻥ ﯾﻪ ﺳﺎﻧﺪﻭﯾﭽﯽ ﺳﺎﺩﻩ
ﺍﯾﻨﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﺧﺮﺕ ﮐﻨﻦ ﮐﻪ ﺑﺮﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯾﺸﻮﻥ
ﺣﺮﻓﻪ ﺍﯼ ﺷﺪﻥ ﮐﺼﺎﻓﻄﺎ
دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 20:37
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه خبــر بد ! فردا شب آرمین 2afm میخواد بره خواستگاری .. اگه نه بشنوه دهنمون سرویسه :| :D
دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 20:13
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


وقتی ندونی چته... وقتی ندونی چی میخوای ...وقتی ندونی مسیر زندگیت موازی اونه یا وصل میشه ب اون...اون وقت از سردرگمی سرت گیج میره ...


دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 16:25
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
با افتخار میخوام گلایه کنم : بنده حقیر ( عبدالرضا شهرابی فراهانی ) نبیره ( میرزا تقی خان فراهانی ) ملقب به ( امیر کبیر ) هستم : از جدم آموخته ام به مردم کشورم خدمت کنم و آموخته ام هرگز چشم امید به تشکر از این مردم هم نداشته باشم : از پدر بزرگم خواستم تا این حرف جدم را تفسیر کند : گفت بعدا خودت متوجه میشوی : از پدر خدابیامورزم هم که پرسیدم همین را گفت :
امروز رفتم به صفحه کاری ام در فیس بوک : دیدم 100 ایرانی بنده را بلوک کرده اند و 200 خارجی لایک ...........
به چه جرمی ؟؟؟ نجات جان مردم کشورم ؟؟؟؟
واقعا ما تا بدین حد غریبه پرست شده ایم ؟؟؟
خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خسته شدم .....................................
آخرین ویرایش توسط A-Sh-F در [1392/06/3 - 01:09]
3 دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 00:42
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مـَــن حســٌــود نیستـَــم...

اَمـــا

الاهـــــی بمیـــ‌ره كَســــی كه میخـــاد

جای من

دستــآتـــو بگیره !!

همین.../.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 00:20
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آروم و آهسته " دختـــ♥ـــرمون " رو بغل می کنم و در گوشی با هم حرف بزنیم و پچ پچ کنیم

بعد از چند دقیقه میزارمش زمین و میفرستمش پیش " تــــــ♥ـــــو " که بهت بگه :

مامان جونـــ♥ـــی ، بغلم میکنی ؟!!! !♥♥♥

وقتی بغلش کردی آروم دست بندازه دور گردنت و بوست کنه ، بعد آروم و در گوشی بهت بگه :

بابا جونی گفت که بهت بگم ، آشتی نیستیما ، ولی امشب سه نفری شام بریم بیرون

تازه یه چیز دیگه هم هست که گفت نباید بهت بگم :
گفت امشب سالگرد ازدواجتونه و میخاد " سورپرایزت " کنه

طاها علوی 2 شهریور 92
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 23:17
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلـ ـم رمان عاشقانه میخــواهد

که تــــــو آن پسرک بالا بلــند سینه ستبرش بـاشی

و مــــن دختركـی سر بـه هـوا

کـه با تمام سر بـه هوا بودن هایـ ـش به راه آورد تـــــو و دلــ ــت را!

دلـ ـم برای یک بار هم که شده پایان خــوش می خواهد ....!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 23:00
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلم گرفته میخوام گریه کنم.
شاید هر کسی این جمله رو ببینه یادش به جواد یساری بیفته و بخنده
ولی بیاین یه بار از یه دید دیگه به این جمله نگاه کنیم.
دلت که بگیره گریه میکنی؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 22:51
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
برا بچه دوستم آدامس موزی خریدم بهش دادم
برگشته میگه :من تریدنت میخورم
والا ما بچه بودیم لاستیک میجوییدیم!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 18:18
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ