یافتن پست: #میخ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عاغا شما هم وقتی میخواید برید دستشویی مثل گروه ضربت که دنبال مجرم باشن

میرین داخل و در و دیوار رو نگاه میکنید که سوسک نباشه یا فقط من سادیسمی ام ؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 18:26
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاھی دلم میخواھد دمپایی ھایم را مانند کودکیم تا بہ تا بپوشم...تا ببینم ھنوز کسی حواسش بہ من ھست یا نہ؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 18:04
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خرد میشوم....!



سخت است حس کردن



اینکه اضافه ای بیش نیستی



دلم که شکست



دو طرفش بدجور به جان هم افتاده اند



یکی میگوید نمیخواهد نمان



یکی میگوید میخواهی بمان



هیچکدامشان به فکر من نیستن



که خرد میشوم زیر این همه حرف...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 18:00
+5
sahar
sahar

باور کن من هرگز لایق دوستت دارم های تو نبودم ؛ ملتمسانه از تو میخواهم : دوستت دارم هایت را به کسی بگویی که لایق دروغهایت باشد . . .

دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 17:34
+5
xroyal54
xroyal54

گاهی دلت از سن و سالت می گیرد


میخواهی کودک باشی


کودکی به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد


و آسوده اشک می ریزد


بزرگ که باشی


باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی

دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 17:22
+7
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
پشت ابرهااز خانه بیرون میزنم اما کجا امشب

شاید تو میخواهی مرا در کوچه ها امشب!

پشت ستون سایه ها روی درخت شب

می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب؟

میدانم ، آری نیستی اما نمی دانم

بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب؟

هر شب ترا بی جستجو می یافتم اما

نگذاشت بی خوابی به دست آرم ترا امشب

ها...سایه ای دیدم! شبیه ات نیست اما حیف!

ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب

هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز

حتا ز برگی هم نمی آید صدا امشب

امشب ز پشته ی ابرها بیرون نیامد ماه

بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب

گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست

شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب

طاقت نمی آرم تو که می دانی از دیشب

باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب

ای ماجرای شعر و شب های جنون من

آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب؟

محمد علی بهمنی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 13:06
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
میخواستم که ولوله برپا کنم ولی ...

با شور شعر محشر کبری کنم ولی ...

با نی به هفت بند غزل ناله سر دهم

با مثنوی رهی به نوا واکنم ولی ...

تا باز روح قدسی حافظ مدد کند

دم می زدم که کار مسیحا کنم ولی ...

فریاد را بکوبم پا بر سر سکوت

یا دست کم به زمزمه نجوا کنم ولی ...

دل برکنم از این دل مرداب وارِ تنگ

با رود رو به جانب دریا کنم ولی ...

این بی کرانه آبی آیینه ی تو را

با چشم تشنه سیر تماشا کنم ولی ...

« باید » به جای « شاید » و « آیا » بیاورم

فکری به حال « گرچه » و « اما » کنم ولی ...

قیصر امین پور
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 12:58
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
ای کسانی که 99.9 % عکساتون تو عاتولیه و فوتو شابه . . . . . . . . . . روز قرار میخواین چيكار كنين ؟!! {-15-}{-33-}
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 23:32
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
روی صندلی عقب تاکسی نشسته بودم،هواهم خیلی گرم بود،یه دافم کنارم نشسته بود! بااشاره بهش گفتم:ببخشیدمیشه بکشیدپایین!?! اونم گفت میخوای بخوری؟ گفتم خانوم منظورم شیشه پنجره بود!! اونم گفت منم منظورم هوابود {-33-}
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 22:29
+3
xroyal54
xroyal54
شنیدید که میگن : اونی که گریه می کنه ، یه درد داره.

اما اونی که میخنده هزار تا!

من میگم : اونی که میخنده هزار تا درد داره

ولی اونی که گریه میکنه

به هزار تا از دردهاش خندیده ,

اما جلوی یکیشون بدجوری کـــــــــــم آورده میفهمی!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 20:42
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ