یافتن پست: #ناز

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شركت نفت ایران از دختران خواست،

جهت صرفه جویی در مصرف بنزین،

با اولین بوق سوار شوند و از ناز كردن بیجا خوداری نمایند...!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/21 - 12:58
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...
اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
باور نمیکنم اینک بی توام
کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به ع[!]ایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...
کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ، کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم
هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ، چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم...
میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ، میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ، میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ...
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست....


2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 18:21
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....
با تو رازی دارم
اندکی پیشتر اَی ...
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!
زیر چشمی به خدا می نگریست !!
محو لبخند غم آلود خدا
دلش انگار گریست .
نازنینم اَدم: ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!
یاد من باش ... که بس تنهایم !!
بغض آدم ترکید، ... گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ...
من به اندازه ی گلهای بهشت .... نه
به اندازه عرش ... نه ... نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من
دوستدارت هستم !!
اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت ...
راهی ظلمت پر شور زمین ...
زیر لبهای خدا باز شنید ،...
نازنینم اَدم ... نه به اندازه ی تنهایی من ...
نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !!!
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 18:19
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﺷﺎﻡ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺑﺮﺍ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﺱ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ : ﭘﺴﺮ ﺑﺨﻮﻥ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ :ﻣﻨﻢ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﻭ ﻟﻮﺱ ﮐﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺳﺮﺭﺍﻫﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﺎﯼ ﯾﻪ ﻣﺎﯼ ﺑﯿﺒﯽ ﻫﻢ ﺑﺮﺍ ﺑﭽﻪ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﻮﺱ ﺑﻮﺱ ﻋﺎﻗﺎ ﺗﺎ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﻮ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻮﻥ ﺑﺎ ﮐﻔﮕﯿﺮ ﮐﻮﺑﯿﺪ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﺎﺑﺎﻫﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﻡ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﮑﺮﺩ ﺩﯾﺴﻪ ﺑﺮﻧﺞ ﮐﻮﺑﯿﺪ ﺗﻮ ﺳﺮﻩ ﻧﻨﻬﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﯾﻪ ﺩﻋﻮﺍﯾﯽ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ ﻭﻧﭙﺮﺱ ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﻋﯿﻨﮑﺸﻮ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻃﺮﻓﻪ ﺑﺨﻮﻧﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﮐﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﻨﻢ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻻﻥ ﺗﻮ ﭘﺎﺭﮐﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﭘﺴﺖ ﻣﯿﺰﺍﺭﻡ ﻋﺠﺐ ﻫﻮﺍﯾﻪ ﻧﺎﺯﯾﻪ ﺟﺎﺗﻮﻥ ﺧﺎﻟﯽ (((((
دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 17:27
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







استیک با چاشنی سرکه و زیتون

مواد لازم:
گوشت راسته گوساله 600 گرم
سرکه 3 قاشق سوپ‌خوری
روغن زیتون ¼ پیمانه
پیاز قرمز ریز خرد شده ½ پیمانه
سیر ریز شده 2 حبه متوسط
زیتون سبز ⅓ پیمانه
پرتقال 1 عدد
جعفری تازه درشت خرد شده ¼ پیمانه
عسل 1قاشق سوپ‌خوری
نمک و فلفل سیاه به میزان دلخواه
طرز تهیه:
عسل و سرکه را در کاسه‌ای متوسط می‌ریزیم و هم می‌زنیم؛ با نمک و فلفل آن‌ها را طعم‌دار می‌کنیم. به طور مداوم به هم زدن ادامه می‌دهیم و در همان حال روغن را آهسته و کم کم اضافه می‌کنیم تا مواد در هم حل شوند.
پیاز، سیر، زیتون‌ها (خوابیده در آب نمک و بدون هسته، که باید به حلقه‌هایی با ضخامت ½ سانتی‌متر برش داده شوند) ، پرتقال (پوستش را گرفته و میوه آن به قطعات مکعب شکل 1 سانتی‌متری برش دهید) و جعفری را افزوده و با هم مخلوط می‌کنیم. این مواد را کنار می‌گذاریم تا زمانی‌که بخواهیم استیک را سرو کنیم.
1 قاشق چای‌خوری نمک و ½ قاشق چای‌خوری فلفل را روی همه جای استیک (به وزن 680 گرم و به ضخامت 2.5 سانتی‌متر) پخش می‌کنیم. تابه چدنی 25 سانتی‌متری را با لایه نازکی از روغن می‌پوشانیم؛ آن را روی شعله متوسط گرم می‌کنیم تا داغ داغ شود. هر طرف استیک را برای 6 تا 8 دقیقه سرخ می‌کنیم تا به صورت آب دار در آید( میزان پخت استیک بسته به سلیقه شما می‌تواند متغیر باشد، اگر استیک را کامل پخته دوست دارید هر طرف را 2 دقیقه دیگر حرارت دهید). آن را به بشقابی منتقل کرده و با فویل می‌پوشانیم. قبل از تکه کردن گوشت، اجازه می‌دهیم برای 10 دقیقه استراحت کند.
برای سرو، استیک را بر خلاف جهت بافت گوشت، به قطعات ½ سانتی‌متری برش می‌دهیم و روی دیس می‌چینیم. با قاشق چاشنی را روی گوشت بریزید. با جعفری آن را تزیین و نوش جان کنید.






2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 17:12
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



سمبوسه رژیمی

مواد لازم :
آرد یک پیمانه
نخود سبز آب پز و له شده نصف پیمانه
لوبیا سبز آب پز و ریز خرد شده نصف پیمانه
برنج نیمه پخته نصف پیمانه
فلفل سبز ریز خرد شده ۲عدد
آب لیمو ۲قاشق مرباخوری
شکر یک قاشق مرباخوری
زنیان یک قاشق مرباخوری
روغن نصف قاشق مرباخوری
نمک و فلفل به میزان کافی
روغن برای سرخ کردن

طرز تهیه :
آرد را با کمی آب ولرم مخلوط کنید تا خمیر نرم به دست بیاید. خمیر را به مدت ۱۵ دقیقه کنار بگذارید.در ماهیتابه ای، یک قاشق مرباخوری روغن بریزید و دانه های زنیان را در آن تفت دهید، سپس لوبیا سبز و نخود را اضافه کنید و کمی تفت دهید.در این مرحله آب لیمو، شکر، فلفل سبز، نمک و فلفل و برنج را نیز اضافه کنید و به مدت ۳تا۴ دقیقه تفت دهید،سپس از روی حرارت بردارید و بگذارید کمی خنک شود.با کمی آرد و آب، مایه ای به غلظت خامه برای چسباندن لبه های خمیر تهیه کنید و کنار بگذارید.سپس از خمیر به دست آمده، ۸تا ۱۰ نان گرد و نازک تهیه کنید.
درصورت تمایل هر کدام از نان ها را به صورت قیف تا کنید در انتهای آن کمی مایه بریزید و تا بزنید، داخل آن را با مواد پر کنید و لبه آن را ببندید سپس آن را در روغن داغ سرخ و با سس دلخواه سرو کنید.
دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 17:08
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مورد داشتیم دختره تو مراسم کفن و دفن باباش

فامیلا بهش گفتن مشکی چقدر بهت میاد

با جنازهء باباش عکس انداخته گذاشته فیسبوک بالاشم نوشته :

ی روز خوب با پدر مرحومم (crazy)

خدایا خودت ظهور کن !!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 15:39
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥










???????? ????? ??? ?????(??? ?? ???)

♫♫♫

یه احساس خوبی مثه خواب ناز مثه یک نوازش تو اوج نماز

یه شوق عجیبی واسه پر زدن تو دستای یک عشق پرپر زدن

مثه خیس شدن توی بارون شب مثه نقش لبخند رو مینای لب

یه حرفی مثه آیه ربنا قبول تمنایی از آشنا

خدابامنه تا تو بامن عجینی

کی میگه بد عشق پاک زمینی

خدابامنه تا تو بامن عجینی

کی میگه بد عشق پاک زمینی…

♫♫♫

خدا بامنو تو شکوهو سکوت

سکوتی پر از حرف بارون زده

تمام سرانجام و آغاز ما همین حس خوب کی میگه بده

ببین سایه عشق از ما چی ساخت

ببین حالمون خوبه و عاشقیم

واسه دیدن شهر دریایی ها

خدا بامنو تو تو یک قایقیم…

خدابامنه تا تو بامن عجینی

کی میگه بد عشق پاک زمینی…

خدابامنه تا تو بامن عجینی

کی میگه بد عشق پاک زمینی





2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/19 - 21:05
+4
عباس
عباس
شعری زيبا از وحشی بافقی

اي گل تازه كه بويي زوفا نيسـت تــو راخبـر از سرزنـش خـار جـفا نيسـت تــو رارحم بر بلبـل بي برگ نوا نيسـت تــو راالتفاتــي به اسيـران بـلا نيسـت تــو راما اسير غم و اصـلا غم ما نيسـت تــو رابا اسير غم خود رحـم چـرا نيسـت تــو را

فارغ از عاشــق غمنـاك نمي بايـد بــود

جان من اين همـه بي بـاك نمي بايـد بـود

همچو گل چند به روي همه خنــدان باشــيهمره غيـر بـه گـل گشت گلستـان باشــيهر زمـان با دگري دست به گريبان باشــيزان بينديـش كـه از كـرده پشيمـان باشــيجمــع با جمــع نباشـنـد و پريشـان باشــييـاد حيـرانــي ما آري و حيـران باشــي

مـا نباشيــم كه باشد كه جفاي تو كشــد

به جفا سـازد و صـد جـور براي تـو كشــد

شـب به كاشانــه اغيار نمي بـايد بــودغيــر را شمــع شـب تــار نمي بايد بـودهمه جا با همه كس يـار نمي بـايد بــوديــار اغیار دل آزار نمي بايد بـودتشنـــه خـون مــن زار نمي بـايد بــودتا به اين مرتبه خونخـوار نمي بايد بـود

من اگر كشتـه شـوم باعث بد نامي توســت

موجــب شهـرت بي باكـي و خود كامـي توست

ديگـري جز تو مرا اين همـه آزار نكــردآنچه كردي تو به من هيـچ ستمكـار نكــردهيچ سنگيـن دل بيدادگــر اين كار نكـرداين ستم ها ديگـري با مـن بيمـار نكــرد

گـر از آزردن من هســت غرض مــردن مــن

مـــردم آزار مكـــش از پـي آزردن مـــن

جان من سنگ دلي دل به تو دادن غلـط استبر سر راه تو چـون خـاك فتـادن غلـط استچشم اميــد به روي تو گشــادن غلـط استروي پر گــرد به راه تو نهـادن غلـط استرفتــن اولاسـت زكـوي تو فتادن غلـط استجـان شيريــن به وفـاي تو دادن غلـط است

تو نه آنـي كه غــم عاشــق زارت باشــم

چـون شود خـاك بر آن خـاك غبارت باشم

مدتي هسـت كه حيرانـم و تدبيـري نيســتعاشـق بي سر و سامانــم و تدبيــري نيستاز غمت سر به گريبانم و تدبيـري نيســتخون دل رفتـه زدامانــم و تدبيــري نيستاز جفاي تو بدينسانـم و تدبيـري نيســتچـه توان كـرد پشيمانـم و تدبيــري نيست

شرح درماندگـي خـود به كه تقريــر كنـم

عاجـزم چــاره من چيست چـه تدبيــر کنم

نخـل نوخيــز گلستـان جهان بسيــار استگل اين باغ بسي سرو روان بسيـــار استجان من همچو تو غارتگر جان بسيــار استتـرك زريـــن کمر مــوي ميــان بسيـــار استبا لب همچـو شكـر تنگ دهان بسيــار استنه كه غيرازتو جوان نيست جوان بسيار است

ديگـري اين همه بيـداد به عاشـق نكنــد

قصـــد آزردن يـاران مـوافـــق نـكنـــد

مدتي شـد كــه در آزارم و مي دانــي توبه كمنــد تـو گـرفتـارم و مي دانــي تواز غم عشـق تــو بيمارم و مي دانــي توداغ عشق تو به جـان دارم و مي دانــي توخـون دل از مژه مي بارم و مي دانــي تواز بـراي تـو چنيـن زارم و مي دانــي تو

از زبــان تـو حـديثــي نشنـودم هرگــز

از تــو شرمنــده يك حـرف نبـودم هرگــز

مكـن آن نـو ع كـه آزرده شــوم از خويــتدسـت بـر دل نهــم و پا بكشـم از كويــتگوشه اي گيــرم و من بعد نيايـم من سويــتنكنـــم بــار دگــر يـاد قد دل جويــتديــده پـوشــم زتمـاشــاي رخ نيكويــتسخنـي گويــم و شرمنـده شــوم از رويــت

بشنو پند و مكـن قصــد دل آزرده خويــش

ورنه بسيار پشيمـان شوي از كـرده خويــش

چند صبــح آيـم از خــاك درت شــام روماز سـر كـوي تو خـود كـام به نـاكـــام رومصـد دعــا گـويـم آزرده به دشنــام روماز پي ات آيـم و بــا مـن نشــوي رام رومدور دور از تـو من تيـره سرانجــام رومنبود زهـره كه همـراه تـو يـك گــام روم

كس چرا اين همه سنگين دل بد خـو باشــدجان مـن ايـن روشی نيسـت كه نيكـو باشــد

از چه با من نشوي يـار چـه مي پرهيــزييـار شــو بـا من بيمـار چـه مي پرهيـزيچيسـت مانــع زمـن زار چـه مي پرهيــزيبگشــاي لــعل شكـر بـار چـه مي پرهيـزيحرف زن اي بت خونخـوار چـه مي پرهيــزينه حديثــي كنـي از يـار چـه مي پرهيـزي

كه تـو را گفـت به ارباب وفا حـرف نـزن

چين بر ابرو زن و يك بار به ما حرف نـزن

درد مــن كشتــه شمشيــر بلا مي دانـــدســوز مـن سـوختـــه داغ جفـا مي دانــدمسكنــم ساكــن صحــراي فنا مي دانـــدهمــه كس حـال من بي سر و پـا مي دانــدپاك بـازم همه كس طور مرا مي دانـــدعاشقـي همچـو نیست خـدا مي دانــد

چاره من كـن مگــزار كه بيچــاره شــوم

سـر خـود گيـرم از كـوي تـو آواره شــوم

از سر كـوي تو با ديـــده تر خواهم رفتچهـره آلـوده به خوناب جگـر خواهـم رفـتتا نظر مي كني از پيش نظـــر خواهم رفتگـر نرفتـم زدرت شــام سحـر خواهـم رفـتنه كه اين بار چو هر بار دگر خواهم رفتنيسـت بـاز آمدنـم باز اگـر خواهـم رفـت

چنــد در كـوي تو با خـاك برابـر باشـم

چنــد پامـال جفــاي تـو ستمگــر باشــم

چند پيش تو به قدر از هـمه كمتــر باشـماز تو چند همي بـت بد كيـش مكـدر باشــممي روم مي روم تا به سجود بت ديگر باشـمباز اگر سجـده كنـم پيش تو كافـر باشــم

خود بگو كز تو كشـم ناز تغافل تا كــي

طاقتـم نيسـت از ايـن بيـش تحمـل تا كـي

بنده دامــن نسريــن تو را بنـده شــومابتــداي خــط مشكيـن تو را بنـده شــومچين بر ابرو زن كيـن تو را بنـده شــومگره بر ابروي پر چيـن تو را بنـده شــومحرف ناگفتــن تسكيـن تو را بنـده شــومطــرز مهجويــي آييـن تو را بنـده شــوم

بالله زكه اين قاعــده اندوختــه اي

كيسـت استـاد تو اين را زكـه آموختـه اي

اين همه جور كه من از پـي هم مي بينــمزود خـود را به سـر كـوي عـدم مي بينــمديگران راحت و من اين همه غم مي بينــمهمه كـس خـــرم و من درد سـرم مي بينــملطــف بسيـار طمع دارم و كـم مي بينــمهستـــم آزرده بـسيـــار ستـم مي بينــم

خـرده بر حـرف درشــت مـن آزرده مگيــر

حـــرف آزرده درشـت نبــود خـرده مگيــر

آنچنـان باش كه من از تو شكايـت نكنــماز تو قطــع طمــع لطـف و عنايـت نكنــمپيــش مــردم زجفــاي تو حكايـت نكنــمهمــه جـا قصـــه درد تـو روايـت نكنــمديگر اين قصــه بـي حد و نهايـت نكنــمخويــش را شهـره هر شهـر و ولايـت نكنــم

خوش كني خاطر وحشي به نگاهي سهـل استسوي تـو گوشـه چشمـي و نگاهـي سهـل اسـت

 
دیدگاه  •   •   •  1393/06/19 - 19:12
+4
فریــآכ بــــی صــכآ
فریــآכ بــــی صــכآ

گل غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند بهترین و زیباترین هدیه اش را به ما داد


با آرزوی روشن ترین فرداها برای وجود نازنیش . . .



 


محیا جونم به جمع ما خوش اومدی عزیزم


10 دیدگاه  •   •   •  1393/06/19 - 15:04
+4
صفحات: 4 5 6 7 8 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ