عسل ایرانی
اینجا عشق قندیل می بندد
با این واژه های یخ زده
نگفته بودی دمای نبودنت
زیر صفر است..!
zahra
اشکـــهایم که سرازیـــر میشوند
دیری نمی پایدکه قنـدیل می بندد
عجیــب ســـرد است هوای نبودنــــت ..
zahra
خواب بودم
بالشی نرم درآغوشم گذاشتی و رفتی ...
برای جبران نبودنت
برای اینکه بی خواب نشوم بی تو
و ندانستی که یک نگاهت به صدآغوش می ارزید
بیدار شدم و در پی نگاهت....
آغوشم پربود و چشمانم خشکیده به در....
مهربانی هایت با دلم سازگار نیست...!
برگرد...
ronak
من به نبودنهایت عادت کرده ام
روزی اگر باشی
دلم یکه میخورد...!