یافتن پست: #نخ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آدَم هـا هَمیـטּ اَند..

رنجِشے نیست...

خوبَـنــد وَلے فَراموشکــــآر...،

مے آیَند... مےمـانَند.. مےرَونـــــ ـ ـ ـــد..

مِثل مُسافراטּ کـاروآטּ سَرآ...،

مِثل اِزدحـام ِ بے اِنتهـای ِ یکـ خیابـآט

کَسے بَرای ِ بودَבטּ نیـامَده ،

نمے آیَد...نخواهـב آمد....../
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 17:09
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ما یه موقع معلممون میگفت که اینقدر تنقلاتی که ارزش غذایی ندارن نخورین که فردا پس فردا هزارتا مرض قند و چربی و اینا یگیرین و تو سن 40 سالگی آرزوی خوردن یه ساندویچ بمونه رو دلتون!!!
واقعا راس گفت!!!
الان تو این دوره این بیماری قند و چربی از سن های خیلی پایین شروع میشه!!!
حالا که این مطلب رو خوندی اگه یه بسته پفک بذارن جلوت میخوری؟؟؟
من که با کله میرم توش!!:)))))))))
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 16:38
+2
nanaz
nanaz


دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را...

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با
خودت بکشی‌اش...

شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند
خواند

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های

قشنگ را نشانت داد

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود

خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی... به مخ‌زدن به
اعتماد آدم‌ها!

سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری...

اما بگذار به سن تو برسند!

بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو
را به یاد بیاورند

غریب است دوست داشتن.

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما
بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند


دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 14:53
+5
nanaz
nanaz
سخت آشفته و غمگین بودم…
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
... درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند ز من
و حسابی ببرند…

خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...

چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...

سومی می لرزید...
خوب.. گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را میگشت

تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا

همچنان میلرزید...
پاک تنبل شده ای بچه بد
"به خدا دفتر من گم شده آقا ، همه شاهد هستند"
"ما نوشتیم آقا"

بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا میکرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...

گوشهء صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز ، کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد.…
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوبِ ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید...

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش ، و یکی مردِ دگر
سوی من می آیند...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید..

سخت در اندیشه آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما

گفتمش، چی شده آقا رحمان؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمیگشته
به زمین افتاده
بچهء سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو و کنار چشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
میبریمش دکتر
با اجازه آقا...

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثر گشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودکِ خرد و کوچک
این چنین درس بزرگی میداد
بی کتاب و دفتر...

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار از خود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد ، درس زیبایی را...
که به هنگامهء خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی

***

یا چرا اصلاً من
عصبانی باشم

با محبت شاید،
گره ای بگشایم


با خشونت هرگز...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 14:38
+5
nanaz
nanaz
در CARLO
به كسي كه دوستش داري بگو كه چقدر بهش علاقه داري

و چقدر در زندگي براش ارزش قائل هستي

چون زماني كه از دستش بدي،

مهم نيست كه چقدر بلند فرياد بزني

اون ديگر صدايت را نخواهد شنيد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 14:19
+5
ساناز
ساناز
همین الان تو کیف پولت چقدر پول داری؟؟؟ راستشو بگیدا! کسی لوغوز نخونه : ) )
4 دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 12:07
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ماه رمضون رفت میخام یه مدت برم سر یخچال هیچی نخورم زل بزنم به یخچال و بگم فقط اومدم ببینمت
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 22:21
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ماه رمضون رفت میخام یه مدت برم سر یخچال هیچی نخورم زل بزنم به یخچال و بگم فقط اومدم ببینمت
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 22:20
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پدری برای آگاهی پسرش از مضرات عرق
جلو خرش عرق گذاشت ، خره نخورد!
پدر گفت دیدی؟
چه نتیجه ی میگیری؟
گفت:
نتیجه میگیریم...
هر کی عرق نخوره خره
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 20:45
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
.داشتن یك بسته آدامس همیشه بهتر از داشتن فقط یك آدامسه !
2.فراموش نكنین كه پایان هر آدامسی سطل آشغاله پس برای هیچ آدامسی قیمت زیادی پرداخت نكنین !
3.هیچوقت آدمس نیم خردیه كسی رو به دهن نزارید !
4.جویدن طولانی هر آدامسی به جز بیمزّه شدنش حاصلی نداره !
5.حسرت آدامسی كه دور انداختید رو نخورید چون آدامسهای خوشمزه تر همیشه پیدا میشن !
6.ازدواج مثل قورت دادن آدمس هست. هیچ احمقی آدمسش رو قورت نمیده!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 16:58
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ