یافتن پست: #نشسته

farhad
farhad
ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ
ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ
ﻭﮔﺎﻫﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﯽ ﻭ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻢ
ﺩﻭﺳﺖ ﻣـــــﺠﺎﺯﯼ ﻣﻦ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﯾﻢ
ﺗﺎﯾﭗ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﻨﻮﺷﺘﯿﻢ
ﻧﺎﻣﺖ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻫﺴﺘﯽ
ﭘﺸﺖ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﯾﮏ ﻧﻔﺮﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺍﺳﺖ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ،ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ،ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﺪ،ﯾﺎ
ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ
ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ
ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ
ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻝ ﺧﻮﺩﺕ
ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﭽﺮﺧﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺭﻣﺰ
ﺩﺍﺭ
ﻭﻟﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ
ﻗﺪﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪﻫﺎﯾﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﺴﺘﯽ
ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺪﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻧﻤﯿﺸﺪﯼ
. .. ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻗﺪﺭ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ..

 
دیدگاه  •   •   •  1393/05/4 - 00:33
+6
farhad
farhad
یک روز بوش و اوباما نشسته بودن 

یک نفر میرسه و میپرسه : چیکار دارین می کنین؟؟

بوش جواب می ده داریم نقشه جنگ جهانی سوم رو تنظیم می کنیم 

یارو می پرسه چه اتفاقی قراره بیافته ؟

بوش میگه قراره ما 140 میلیون مسلمان،

و آنجلینا جولی رو بکشیم 

یارو با تعجب میگه آنجلینا جولی !؟! 

چرا می خواین آنجلینا جولی رو بکشید؟

بوش رو می کنه به اوباما و میگه

دیدی گفتم ! هیچکس تو دنیا نگران 140 میلیون مسلمان نیست
دیدگاه  •   •   •  1393/04/24 - 18:26
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو تاکسی نشسته بودیم یارو داشت سیگار میکشید،

بهش گفتم: هیچ میدونی 30 درصد ضررش به تو میرسه 70 درصدش به من؟؟؟؟

گفت: خب بیا تو بکش :|

جنبه ی اطلاعات نداشت اصن :|
دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 13:20
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پدر مسن همراه پسرش در اتوبوس نشسته بودند که کنار آنها یک زوج جوان بود. اتوبوس که حرکت کرد پسر 25ساله رو به پدرش کرد و گفت: ببین پدر درخت ها با ما حرکت میکنند!
زوج جوان کنجکاو شدند که جوان چرا اینطوریه. بعد از مدتی دوباره پسر رو به پدرش کردو گفت: پدر خانه هاهم با ما حرکت میکنند!
زوج جوان بسیار کنجکاو بودند که پسر دست خود را از پنجره بیرون برد و قطره ای باران رو دستش چکید. بعد رو به پدرش کردو گفت: پدر باران روی دست من چکید و پدر لبخندی به او زد!
زوج جوان که دیگر طاقت نداشتند رو به پدر کردندو گفتند: آیا پسر شما تازه بینایی خود را بدست اورده ؟؟؟
پدر گفت نه اون مال فیلماس! !!
پسر من واقعا اسکله :|=))
دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 12:50
+1
yagmur
yagmur
دوست مــــــــــجازی من چند وقت است برایت مینویسم و تو میخوانی و گاهی تو مینویسی و من میخوانم حواست به من باشد دوست مــــــــــجازی من بین ما هیچ نقابی نیست این روزها درد دلهایمان را به زبان نمی آوریم تایپ میکنیم مانده ایم اگر این دنیای مجازی نبود روی دیوار احساس چه کسی مینوشتیم نامت زیباست اما افسوس مجازی هستی پشت هر یک از لایکها یک مخاطب خاص نشسته است میخواند/فکر میکند/گاهی هم گریه میکند/یا میخندد برای چند دقیقه هم که باشد از دنیای واقعی مرخصی میگیری مینشینی برای دل خودت گاهی هم شب و روز میچرخی در این دنیای رمز دار ولی میدانم قد تمام لبخندهایت تنها هستی اگر همدمی بود که مجازی نمیشدی دوست مــــــــــجازی من گاهی آنقدر احساس نزدیکی میکنیم که دستمان به مانیتور میخورد بیخود میشویم بین یک دنیا دروغ و اعتقاد فراموش میکنیم خودمان را دور میزنیم منطق و باورهایمان را میخندیم/گاهی هم دروغ میگوییم آنقدر که با تـــــــــــو راحت هستم با خودم نیستم نمیدانم.... شاید این معجزه ی مـــــجازی بودنت باشد دوست مجازی من بودنت را قدر میدانم و دوستت دارم !:):):)
دیدگاه  •   •   •  1393/04/19 - 17:57
+1
alijoon
alijoon
اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت

این منم چون گل یاس نشستم سر راهت


تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم


اگه من نمردم از عشق تو بدون که روسیاهم


اگه عاشقی یه درده چه کسی این درد ندیده


تو بگو کدام عاشق رنج دوری رو ندیده


اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم


میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم


تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند


تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم
دیدگاه  •   •   •  1393/04/18 - 00:53
+1
*elnaz* *
*elnaz* *

در ایـــنه مـــــی نـــــــــــــــــگرم...


دخـــتری است غمــــگین... 


بغض میــــکند... 


کمــــی دلداریش دهید...!


 به او بگویید که همه چیز درســـت میشود...


 دلش میخواهـــــد کمی دروغ بشنــــــود ...


 آینـــــه را پاییــــــن تر نصـــب کنید!


به گمانمــــــــ  به زانو در آمـــــــد ...

2 دیدگاه  •   •   •  1393/04/14 - 20:22
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از خاطرات یک داماد:
والا نمیدونم چه حکمتیه؟؟؟
قبل از اینکه ازدواج کنی یه دختر خوشگل پیدا نمیکنی؟؟؟
بعد تو روز عروسی
دخترای خوشگل دسته به دسته
با نظم و ترتیب یک جا نشسته؟!!
من فقط میگم بیچاره خانمش:
دیدگاه  •   •   •  1393/04/14 - 12:12
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
انصافا تخمه آفتابگردون

به مراتب با نظم ترتیب بیشتری نسبت به انار یک جا نشسته

حیف که استعدادش به چش نیومده
دیدگاه  •   •   •  1393/04/13 - 16:33
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ب سلامتی اون مردی ک گوشه اتاق نشسته و با کامپیوترش بازی میکنه و زیرلب میگه: بهتر از بازی کردن با دل دختر مردمه...!! .

مجموعه داستان های بارو نکردنی (^__^)
دیدگاه  •   •   •  1393/04/11 - 17:01
+4
صفحات: 2 3 4 5 6 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ