یافتن پست: #نشسته

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




امروز گوشی دختره رو تو خیابون ازش دزدیدن
نشسته بود رو زمین خودشو میزد به زمین و زمان بدو بیراه میگفت ….
داد میزد واااااااایییییییی لاینم وااااااااییییییی وایبرم واااااااییییییی واتساپم
وااااااایییییییییییی ۱۰۰ تا داداشااااااااااااام
واااااایییییییییییییییییی ۲۴۳۶ تا عشقااااااااااااااام
خداااااااااااااااااا بدبخت شدم ..
ازبین رفتمممممممممم
بهش گفتم : خانوم خوشگله بلندشو این کارا چیه ؟؟
برگشته میگه توروخدا همینجوری یه عکس ازم بگیر بزار تو لاین
بگو سارینا برمیگردههههههههههه
خدایا آب دستت داری بزار بیا اینو شفا بده…
بدجورى این دختره توى اولویته ... والا




2 دیدگاه  •   •   •  1393/08/7 - 11:50
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بعضیا رو پله برقی یجوری ژست میگیرن میان پایین که انگار همین الان پروازشون مستقیم از نیویورک نشسته
والاااا
دیدگاه  •   •   •  1393/07/4 - 10:40
+8
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
ﺩﯾﺸﺐ ﺍﻋﺼﺎﺑﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻫﯽ ﺻﺪﺍﻡ ﻣﯿﺰﺩ
ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﯿﻪ؟
ﮔﻔﺖ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺎﯾﯽ ﺑﯿﺮﻭﻥ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺘﻤﺎ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﻪ ﮔﻮ*ﻫﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﺩﯾﮕﻪ ! ﺍَﻩ !
ﮔﻔﺖ :ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺳﯿﺮ ﻧﮑﻨﯽ ! ﺁﺧﻪ شام ﺣﺎﺿﺮﻩ :|
دیدگاه  •   •   •  1393/06/27 - 21:29
+1
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

يه روز تو تاكسي نشسته بودم يه دختره هم كنارم نشسته بود از يه خيابون رد ميشديم كه پمپ گاز داشت.


راننده تو آينه نيگا كرد و گفت خانوم، آقا ، اجازه ميدين خلوته يه گاًزبزنم.


من گفتم مشكلي ندارم و دوتايي به دختره نيگا كرديم جواب داد نه تورو خدا من نامزد دارم ردش ميمونه


من


راننده


مخزن خالی گاز {-16-}
3 دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 21:20
+2
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

تاسف از این نابرابری


چند روز پیش که از کرج با تاکسی به تهران میرفتم ، در اتوبان از شدت گرما، شیشه پنجره جلو را پایین کشیدم و باد شدیدی داخل ماشین آمد ، درحال لذت بردن از بادی بودم که در موهایم میپیچید که یادم افتاد سه خانم جوان عقب نشسته اند، وقتی برگشتم که بپرسم باد اذیتشان میکند یا نه، با صحنه ای روبرو شدم که به عنوان یک پسر ایرانی از خودم خجالت کشیدم : هر سه نفر با وجود گرمای شدید لباس های زیاد به تن و مقنعه و روسری به سر داشتند و بدون اینکه متوجه من یا باد شوند از پنجره به بیابان های بین تهران و کرج خیره شده بودند... برگشتم و شیشه را دوباره بالا کشیدم... تنها کاری که از من بر می آمد این بود که این لحظه را غمگنانه به ثبت برسانم...متاسفم.

دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 12:13
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اتل متل یه مورچه
قدم میزد تو کوچه
اومد یه کفش ولگرد
پای اونو لگد کرد
مورچه یه پاش شکسته
راه نمیره نشسته
بابرگی پاشو بسته
نمی تونه کار کنه
دونه هارو بار کنه
تولونه انبار کنه
مورچه جونم تو ماهی
عیب نداره سیاهی
خوب بشه پات الهی
دارین شعر رو میخونین ؟! حتما با ریتم هم میخونین ؟!!!
زشته . حتما دانشجوم هستی :|
دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 15:31
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
بابام اومده اتاقم نشسته روی تختم ببینه چیکار میکنم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دو ساعت مجبور شدم کل Help ویندوز رو بخونم
اگه بدونین ویندوز چه قابلیت هایی داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/18 - 22:05
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عاغا چشتون روز بد نبینه یه روز این دهه هشتادیمون نشسته بود رو زمین رفتم دراز کشیدم پیشش گفتم چیکار میکنی جوجو نقاشی میکشی؟
در یک لحظه چنان قیافش شبیه مربی تیم ملی والیبال برزیل شد که من خودمو خیس کردم!
بعد داد کشید سرم گف بیشعور خودتو بکش کنار دارم رو طراحی پرس پکتیوم کار میکنم اینجا نقطه ی گریزمه!!!
والا ما بچه بودیم فقط یه نقطه گریز داشتیم اونم نقطه گریز از دست ناظم مدرسه بود! والا...
دیدگاه  •   •   •  1393/06/16 - 21:27
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از بدبختیهای کچلها میدونید چیه؟؟ اینه که:

اگه توی جمع فقط اونا کراوات زده باشن باز هم وقتی میخوان بهش اشاره کنن

میگن : اون یارو ! کچله !

حالا این تو سرشون بخوره !

اگه به شخص بغل دستیش کار داشته باشن میگن :

اون یارو که بغل کچله نشسته !

واقعا عجب مکافاتی دارن کچلا!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/15 - 15:11
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یارو توی خونه با بچش نشسته بوده میگه بذار هوش بچمو تست کنم،
با دهنش میگه، تق تق
بچه ؛بابا در زدن
یارو؛من بودم بیشعور
بچه؛ بابا شما که کلید داری،
یارو؛ حتما مادرته تو بشین خودم باز میکنم
دیدگاه  •   •   •  1393/06/8 - 22:50
+6
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ