یافتن پست: #نشسته

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم
آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم افتاد
و لابه‌لای خاطره‌ها گم شد
آنجا که یک کودک غریبه
با چشم‌های کودکی من نشسته است
از دور
لبخند او چقدر شبیه من است!

قیصر_امین_پور


دیدگاه  •   •   •  1392/10/6 - 19:11
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو این روزا اگه دیدین یه دانشجو نشسته،
یه نگاه به افق می کنه، یه نگاه به گوشیش،
بعد به افق خیره می شه، بعد باز به گوشیش نگاه می کنه،
بعد به افق خیره می شه و تو افق نیست و نابود می شه
بدونین داره با گوشیش معدلش رو حساب می کنه ببینه مشروط میشه یا نه؟
دیدگاه  •   •   •  1392/10/6 - 17:19
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آخرین ورژن دعای آخر ترم برای حل مشکلات:

الهی! باخاطری خسته، دل به کَرم تو بسته
دست از اساتید شسته و در انتظار نمرات نشسته ام.
پاس شوند کریمی
پاس نشوند حکیمی
نیفتم شاکرم، بیفتم صابرم
الهی شهریه ها بالاست که میدانی ، وجیبم خالیست که میبینی
نه پای گریز از امتحان دارم ونه زبان ستیز با استاد،
الهی دانشجویی راچه شاید و از او چه باید!؟
دیدگاه  •   •   •  1392/10/6 - 14:27
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

سر کلاس یه ردیف مونده به اخرکلاس نشسته بودم سرمو اوردم پایین

دیدم یه فندك افتاده برداشتمش

بافندک بازی میکردم، جلوم یه دختره نشسته بود پشت مقنعه اش نخ اویزون بود
بافندک گرفتم نخو بسوزونم یهواتیش گورگرفت

دوستم که کنارم نشسته بود خواست خاموشش کنه محکم زدپس کله دختره

استاد دوستموانداخت بیرون کلاس، منم انگارنه انگارکه اتفاقی افتاده جزوه مینوشتم :)))

ردیف اخر ترکیدن ازخنده خیلی حال داد کلی خندیدم :))))))))

دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 21:33
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آدم هایی هستند که بودنشون حتی مجازی
به آدم آرامش می ده!!
دوستی شون برات حقیقی می شه
و یهو میشن یه قسمتی از زندگیت!
اسمش را میگذاریم،دوست مجازی...
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد...
وقت میگذارد برایم، وقت میگذارم برایش...
نگرانش میشوم دلتنگش میشوم...
وقتی در صحبت هایم، به عنوانِ دوست یاد میشود
مطمئن میشوم که حقیقی ست هرچند کنار هم نباشیم
هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد ...
2 دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 19:16
+3
محمد
محمد
ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
بر جهان ما نظاره گر نشسته اید
آری این منم که در دل سکوت شب
نامه های عاشقانه پاره میکنم
ای ستاره ها اگر بمن مدد کنید
دامن از غمش پر از ستاره می کنم
دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 23:24
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم.


مدتها بود می خواستم برای سیاحت از مکانهای دیدنی به سفر بروم.


 


 در رستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این


 


 فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم.



فیله ماهی آزاد با کره، سالاد و آب پرتقال سفارش دادم. در انتهای لیست


 


 نوشته شده بود: غذای رژیمی می خورید؟ … نه


 


نوت بوکم را باز کردم که صدایی از پشت سر مرا متوجه خود کرد:



- عمو… میشه کمی پول به من بدی؟



فقط اونقدری که بتونم نون بخرم.



- نه کوچولو، پول زیادی همراهم نیست… باشه برات می خرم.
صندوق پست الکترونیکی من پر از ایمیل بود. از خواندن شعرها، پیامهای زیبا و همچنین جوک های خنده دار به کلی از خود بی خود شده بودم. صدای موسیقی یادآور روزهای خوشی بود که در لندن سپری کرده بودم.
عمو …. میشه بگی کره و پنیر هم بیارن؟
آه یادم افتاد که اون کوچولو پیش من نشسته.
- باشه ولی اجازه بده بعد به کارم برسم. من خیلی گرفتارم. خب؟
غذای من رسید. غذای پسرک را سفارش دادم. گارسون پرسید که اگر او مزاحم است ، بیرونش کند.وجدانم مرا منع می کرد. گفتم نه مشکلی نیست.
بذار بمونه. برایش نان و یک غذای خوش مزه بیارید.
آنوقت پسرک روبروی من نشست.
- عمو … چیکار می کنی؟
- ایمیل هام رو می خونم.
- ایمیل چیه؟
- پیام های الکترونیکی که مردم از طریق اینترنت می فرستن.
متوجه شدم که چیزی نفهمیده. برای اینکه دوباره سئوالی نپرسد گفتم:
- اون فقط یک نامه است که با اینترنت فرستاده شده.
- عمو … تو اینترنت داری؟
- بله در دنیای امروز خیلی ضروریه.
- اینترنت چیه عمو؟
- اینترنت جائیه که با کامپیوترمیشه خیلی چیزها رو دید و شنید. اخبار، موسیقی، ملاقات با مردم، خواندن و نوشتن، رویاها، کار و یادگیری. همه این ها وجود دارن ولی در یک دنیای مجازی.


- مجازی یعنی چی عمو؟
تصمیم گرفتم جوابی ساده و خالی از ابهام بدهم تا بتوانم غذایم را با آسایش بخورم.
- دنیای مجازی جائیه که در اون نمیشه چیزی رو لمس کرد. ولی هر چی که دوست داریم اونجا هست.رویاهامون رو اونجا ساختیم و شکل دنیا رو اونطوری که دوست داریم عوض کردیم.


- چه عالی. دوستش دارم.
- کوچولو فهمیدی مجازی چیه؟
- آره عمو. من توی همین دنیای مجازی زندگی می کنم.
- مگه تو کامپیوتر داری؟


- مادرم تمام روز از خونه بیرونه. دیر برمی گرده و اغلب اونو نمی بینیم.
- نه ولی دنیای منم مثل اونه … مجازی.
- وقتی برادر کوچیکم از گرسنگی گریه می کنه، با هم آب رو به جای سوپ می خوریم
- خواهر بزرگترم هر روز میره بیرون. میگن تن فروشی میکنه اما من نمی فهمم چون وقتی برمی گرده می بینم که هنوزم هم بدن داره.
- و من همیشه پیش خودم همة خانواده رو توی خونه دور هم تصور می کنم.
یه عالمه غذا، یه عالمه اسباب بازی و من به مدرسه میرم تا یه روز دکتر بزرگی بشم.


- پدرم سالهاست که زندانه
- مگه مجازی همین نیست عمو؟


قبل از آنکه اشکهایم روی صفحه کلید بچکد، نوت بوکم را بستم.


صبر کردم تا بچه غذایش را که حریصانه می بلعید، تمام کند. پول غذا را پرداختم. من آن روز یکی اززیباترین و خالصانه ترین لبخندهای زندگیم را همراه با این جمله پاداش گرفتم:
- ممنونم عمو، تو معلم خوبی هستی.


آنجا، در آن لحظه، من بزرگترین آزمون بی خردی مجازی را گذراندم. ما هر روز را در حالی سپری می کنیم که از درک محاصره شدن وقایع بی رحم زندگی

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 17:56
+2
AmirAli
AmirAli
رفتم ميوه فروشى ميوه بخرم
دست كردم اناناس بردارم كه
يه دفعه يه دختره بلند شد جيغ زد

گفت چكار ميكنى كصافط

نگو دختره نشسته بود روى زمين
گوجه فرنگى جمع كنه ،
كليپسش و جاى اناناس اشتباه گرفتم

دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 19:36
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

دختر همسایمون 10 سالشه، امروز دیدم بیرون نشسته داره گریه میکنه. گفتم چی شده؟


گفت مامانم آیفونمو ازم گرفته!


گفتم چرا؟


گفت آخه وختی دوس پسرم داشت بوسم میکرد مامانم مارو دید!


یا ابرفرض

دیدگاه  •   •   •  1392/09/25 - 19:21
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بچه خواهرم نشسته داره از اون فیلم خفنای ترسناک میبینه



بهش میگم:



نمیترسی اینارو نگاه میکنی؟



میگه : این ترسا آدمو بزرگ میکنه!







بعد اونوقت من هم سن این بودم وقتی فوتبالیستا میداد



وسط بازی که قطع میشد فک میکردم



الان اونا وسط بازی تو زمین چی کار میکنن؟

دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 19:41
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ