یافتن پست: #نشسته

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تنها نشسته ام و چای می نوشم و بغض می کنم
هیچکس مرا به یاد نمی آورد
این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی
و من حتی آرزوی یک نفر هم نیستم...




دیدگاه  •   •   •  1392/08/20 - 20:55
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
آرامـــــ ـــ ـ در گوشـه ای نشستهــــ ـــ ـ ام .. کار از چسبــــ و باند و پانســمان گذشتهـــــ ـــ ـ زخمـــــ ـــ ـ به روحـــــــ ـــــ ـــ ـم رسیـده ...


دیدگاه  •   •   •  1392/08/20 - 20:31
+4
ساناز
ساناز


ﺍﺯ ﭘﯿﮑﺎﻥ ۵۷ ﮐﻪ ﯾﮏ ﭘﺴﺮ ۵ ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺳﺒﻘﺖ ﮔﺮﻓﺖ, چون ﻣﺎﺷﯿﻦِ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺗﻨﺪﺗﺮ ﻣﯿﺮﻩ...



دیدگاه  •   •   •  1392/08/20 - 12:12
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
.آموزش تضمینی اذیت و آزار کردن دیگران
.
.
.
.
.
.
.
ﺗﻮﯼ ﺗﺎﻛﺴﯽ ﺍﮔﻪ ﻛﻨﺎﺭﺕ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻦ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺸﯿﻦ ، ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯿﻦ ﻣﮕﻪ ﻧﻤﯿﺎﯼ ؟
ﺍﻭﻥ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﻛﻨﻪ .
ﺑﻬﺶ ﻓﺮﺻﺖ ﻧﺪﯾﻦ ﻭ ﺑﮕﯿﻦ : ﭼﻪ ﺯﻭﺩ ﺟﺎ ……ﺯﺩﯼ؟
ﺑﻌﺪﺵ ﺩﺭ ﺗﺎﻛﺴﯽ ﺭﻭ ﺑﺒﻨﺪﯾﻦ ﻭ ﺑﺮﯾﻦ
دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 17:00
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



پشت این بـغض........


بیدی نشسته...


کــــه خیـــال میکرد بـــا این بـــادهــــا نمیلرزد


دیدگاه  •   •   •  1392/08/12 - 19:19
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من با این سن و سالم هنوز یه وقتایی از تاریکی میترسم! بعد برادر زاده ی ۷ ساله م توی تاریکی نشسته، بهش میگم: تو تاریکی چه کار میکنی؟ میگه دارم با روحِ اجسام ارتباط برقرار میکنم !! اینا بچه نیستن دایناسورن
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 20:26
+3
binam
binam







دو فنجان قهوه ریخته ام


کنار سینی گل رُزی برای تو


روی صندلی میز کارت نشسته ای با چشمانی خسته


با دیدن گل ، نگاهت رنگ محبت میگیرد


و من کنار تو می نشینم و از دلم حرف ها میزنم


لبخندت خسته است اما همین برایم کافیست


که تو به من گوش میدهی


با نگاهت درکم میکنی


و با لبخندت به من محبت میکنی


نمیدانی چه لذتی دارد همین که فقط تو را نگاه کنم


با زبان نه


با نگاه نه


با تمام وجودم بهت اثبات میکنم که چقدر دوستت دارم


فنجان قهوه را بر میدارم و جرعه ای می نوشم


از تلخی قهوه پلکی بهم میزنم


هیف که رویای شیرینم به تلخی حقیقت و به پلک زدنی تمام شد


تا کی باید شیرینی رویای من با تلخی حقیقت درآمیخته باشد


من که چیزی نمیفهمم از این تنهایی های خشک شده بر نگاه هایم


خدایا من منتظر نشانه هستم


هنوز هم پای قول هایم ایستاده ایم


.


.


.


.


بی نام

دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 18:10
+3
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
من خیـــــــــرهـ نشستـــهـ ام ..

من خیره نشسته ام به نام تـــــــــو من اینجا آتش گرفته ام ..



و تو خیره به غبــــــــارهای بلند شده از خاکستــــــرم خیره شده ای ..





سکــــــــــــوت کرده ای ..



با خودت می گویی: خیـــــــالی نیست.. می سوزد و می رود و ..



نمی دانی چه دردی دارد این سوختن ..



نمی دانی ..



و بــــــــاز هم نمی دانی ..



نمی دانی که همه را بیرون کرده ام جز تو.. فقط تو مانده ای ..



دیرم شده اما باز چشم به راه تو مانده ام.. چشم به جاده سفید و ..



می دانم که نمی شود این دم رفتن دوباره ببینمت ..



خستــــــهـ ام ..<img src=" />


و تــــــو اندازه این خستگی ها را نمیدانیかわいい のデコメ絵文字
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 15:59
+9
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
دلگيـــــــــــرم<img src=" /> واسه اون پســــــــــري كه با 180 تا سرعت تو اتوبان
داد ميزد تا خودشو خالــــــــــــي كنه.
دلگيـــــــــــــرم واسه اون دختــــري كه هر شب سفيــدي متكاشو
با ريملش سيـــــــــــاه ميكرد.
دلگيـــــــــرم واسه اون مو سفيــــدي كه تو خونه ي سالمندان چشم به راه
بچــــــه هايي كه عمرشو ... پولشو ... احساسشو ... زندگيشو ...
پـــــای اونـــــا به باد داد نشست و نشست.
دلگيـــــــــــــرم واسه اون مرد 40 ساله اي كه زن و بچشو 4 نفـــري
سوار يه موتـــــور كرده بود...
و با حســــــرت به جوون 22 ساله اي كه پشت پـــورشه نشسته بود
نگــــــاه ميكرد
و از زن و بچش كه با سختي رو موتور جا شده بودن خجـــالت ميكشيد.
.. و هر 100 متر ... توو دلش 100 بار خودشو تف و لعنت ميكرد.
دلگيــــــــــرم واسه شهـــــــري
كه تو دود , فســـــاد , اختــــلاس , فحـــــشا , اعتــياد ,
فقـــــــر , تورم
و هزار يه مشكل داره دستو پا ميزنه و
ديگه از چيزايي كه گريـــــه<img src=" /> داره
هم جـــُـــك ميسازه.
دلگيــــــــــــــرم واسه خيلــــــــــي چيزا كه گفتني نيست... {-77-}
نوشتني نيست..
. واسه چيــــــــزايي كه تو واژه ها و كلمات و جملات ...
جـــا نميشه رفيـــــــــــــق...!!!
دلگيــــــرم ........<img src=" />
. من دلگیـــ ــ ـــــرم.
かわいい のデコメ絵文字
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 15:57
+7
hamed noori
hamed noori
شیـر و رفقـاش نشسته بودن و خوش میگذروندن.....

بین صحبت شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه:

"آُه! اُه! ساعت 11 شده! باید برم! خانم خونه منتظره!"
گاوه پوزخندی میزنه و میگه: "زن ذلیلو نیگا ! ادعاتم میشه سلطان جنگلی!"...
شیر لبخند تلخی میزنه و میگه:

"توی خونه یه شیـــر منتظرمه ! نه یـه گاوی مثـل تــو !!!!"
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 12:17
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ