یافتن پست: #نشست

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



مـــــادری ناراحت کنار پسرش نشسته بود .پســــــر به مادرش گفت :

تو دومین زن زیبایی هستی که تو عمرم دیــــدم !!!

مادر پرسید : پس اولی کیســـــت ؟؟؟؟

پسر جواب داد : خود تو وقتی که لبـــــخند میزنی ...!!




دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 20:42
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بعضی ها گریه نمی کنند...

اما

از چشم هایشان معلوم است...

که اشکی به بزرگی یک سکوت

گوشه ی چشمشان به کمین نشسته!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 18:58
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


قلب من


قالی خداست


تاروپودش از پر فرشته هاست


پهن کرده او دل مرا


در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب


برق می زند


قالی قشنگ و نو نوار من


از تلاش آفتاب


 


شب که می شود، خدا


روی قالی دلم


راه می رود


ذوق می کنم، گریه می کنم


اشک من ستاره می شود


هر ستاره ای به سمت ماه می رود


یک شبی حواس من نبود


ریخت روی قالی دلم


شیشه ای مرکّب سیاه


سال هاست مانده جای آن


جای لکه های اشتباه


 


ای خدا به من بگو


لکه های چرک مرده را کجا


خاک می کنند؟


از میان تاروپود قلب


جای جوهر گناه را چطور


پاک می کنند؟


آه


از این همه گناه و اشتباه


آه نام دیر تو است


آه بال می زند به سوی تو


کبوتر تو است


 


قلب من دوباره تند تند می زند


مثل اینکه باز هم خدا


روی قالی دلم، قدم گذاشته


در میان رشته های نازک دلم


نقش یک درخت و یک پرنده کاشته


قلب من چقدر قیمتی است


چون که قالی ظریف و دست باف اوست


این پرنده ای که لای تاروپود آن نشسته است


هدهد است


می پرد به سوی قله های قاف دوست...^

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 22:46
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم


به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم


به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم


به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم


به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید


به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را


چون نهری گوارا نوشید


به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت


به خاطر روی زیبای تو بود


که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند


به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود


که دست هیچ کس را در هم نفشردم


به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود


که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم


به خاطر دل پاک تو بود


که پاکی باران را درک نکردم


به خاطر عشق بی ریای تو بود


که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم


به خاطر صدای دلنشین تو بود


که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست


عزیزم...


عشق را در تو  ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 


وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم


من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر


وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم


من بهار را به خاطر شکوفه هایش


زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را


 به خاطر تو دوست دارم


 


love_postcard_22.jpg

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 22:25
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کــاش مَن دیگــری بودم ! . مــینشستم روبِـروی خـودم ســر تــا پـــا گــوش مـیشدم . . . تــا ببینم حـرف حسابم چیست !؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 21:50
+1
*elnaz* *
*elnaz* *
در آشپزخانه نمور خانه ی پدری ات نشسته ایم سرخ و گرمِ دست سازت را می آوری در پیک های یادگاری از جهیزیه ی مادرت مزه اش اما... عسل چشم منو قند نگاهت کافیست. شراب


دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 18:40
+3
amir reza
amir reza
آخر ای دوست نخواهی پرسید
که دل از دوری رویت چه کشید
... سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده های تو به دادش نرسید
داغ ماتم شد و بر سینه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکید
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روی تو سپید
جان به لب آمده در ظلمت غم
کی به دادم رسی ای صبح امید
آخر این عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهی دید
دل پر درد فریدون مشکن
که خدا بر تو نخواهد بخشید

فریدون [!]..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 17:30
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ای کسی که پای کامپیوترت نسشتی و فکر میکنی که خیلی زرنگی…
اما جمله ای که خوندی کلمه‌ی نشستی‌اش غلط بود…
ههههههه
دیدی رزنگ نبودی؟
ای بابا باز هم که اشتباه خوندی کلمه ی بالا زرنگه نه رزنگ…
ای دل غافل…فارسی بلد نستی بخونی؟!
آخه نخبه، کلمه‌ی بالا نیستیه نه نستی…
دلنبدم، فارسی بلد نیستی…چرا می‌خونی؟!!
اه اه اه… بابا اون کلمه‌ی بالا دلبندمه نه دلنبدم…
تو دبیرستان فارسی رو چند می‌شدی؟!
بابا کلمه بالا فارسیش غلطه…
چیه؟!…رفتی ببینی غلطه یا نه؟!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 22:22
+2
korosh
korosh

نجره اي در بيمارستان



در بيمارستاني، دو بيمار در يك اتاق بستري بودند. يكي از بيماران اجازه داشت كه هر روز بعد از ظهر يك ساعت روي تختش كه كنار تنها پنجره اتاق بود بنشيند ولي بيمار ديگر مجبور بود هيچ تكاني نخورد و هميشه پشت به هم اتاقيش روي تخت بخوابد.

آنها ساعتها با هم صحبت مي‏كردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازي يا تعتيلاتشان با هم حرف مي‏زدند و هر روز بعد از ظهر، بيماري كه تختش كنار پنجره بود، مي‏نشست و تمام چيزهائي كه بيرون از پنجره مي‏ديد، براي هم اتاقيش توصيف مي‏كرد.





پنجره، رو به يك پارك بود كه درياچه زيبائي داشت. مرغابيها و قوها در درياچه شنا مي‏كردند و كودكان با قايقهاي تفريحيشان در آب سرگرم بودند. درختان كهن، به منظره بيرون، زيبيايي خاصي بخشيده بود و تصويري زيبا از شهر در افق دور دست ديده مي‏شد. همان‏طور كه مرد كنار پنجره اين جزئيات را توصيف مي‏كرد، هم اتاقيش جشمانش را مي‏بست و اين مناظر را در ذهن خود مجسم مي‏كرد و روحي تازه مي‏گرفت.

روزها و هفته‏ها سپري شد. تا اينكه روزي مرد كناز پنجره از دنيا رفت و مستخدمان بيمارستان جسد او را از اتاق بيرون بردند. مرد ديگر كه بسيار ناراحت بود تقاضا كرد كه تختش را به كنار پنجره منتقل كنند. پرستار اين كار را با رضايت انجام داد.

مرد به آرامي و با درد بسيار، خود را به سمت پنجره كشاند تا اولين نگاهش را به دنياي بيرون از پنجره بيندازد.
 بالاخره مي‏توانست آن منظره زيبا را با چشمان خودش ببيند ولي در كمال تعجب، با يك ديوار بلند مواجه شد!

مرد متعجب به پرستار گفت كه هم اتاقيش هميشه مناظر دل انگيزي را از پشت پنجره براي او توصيف مي‏كرده است.
پرستار پاسخ داد: ولي آن مرد كاملا نابينا بود.


دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 12:02
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم


به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم


به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم


به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم


به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید


به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را


چون نهری گوارا نوشید


به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت


به خاطر روی زیبای تو بود


که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند


به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود


که دست هیچ کس را در هم نفشردم


به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود


که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم


به خاطر دل پاک تو بود


که پاکی باران را درک نکردم


به خاطر عشق بی ریای تو بود


که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم


به خاطر صدای دلنشین تو بود


که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست


عزیزم...


عشق را در تو  ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 


وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم


من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر


وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم


من بهار را به خاطر شکوفه هایش


زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را


 به خاطر تو دوست دارم


 


love_postcard_22.jpg

دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 20:32
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ