یافتن پست: #نشست

saman
saman

منو از من نرنجونم ازین دنیا نترسونم


تمام دلخوشی هامو به آغوش تو مدیونم


اگه دل سوخته ای عاشق مثه برگی نسوزونم


منو دریاب که دلتنگم مدارا کن که ویرونم


نیاد روزی که کم باشم از این دو سایه رو دیوار


به این زودی نگو دیره منو دست خدا نسپار

یه جایی توی قلبت هست که روزی خونه ی من بود


به این زودی نگو دیره به این زودی نگو بدرود

پر از احساس آزادی نشسته کنج زندونم


یه بغض کهنه که انگار میون ابر و بارونم


وجودم بی تو یخ بسته ... سردم زمستونم


منو مثل همون روزا با آغوشت بپوشونم

یه جایی توی قلبت هست که روزی خونه ی من بود


به این زودی نگو دیره به این زودی نگو بدرود

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:54
+3
saman
saman
روسری ات را بردار تا ببینم بر شب موهایت
چند زمستان برف نشسته است،
تا من به بهار رسیده ام …!
مادر…!

(نجیب زاده)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:23
+3
saman
saman

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست   


دل بکن!آینه این قدر تماشایی نیست


حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا               


 دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!


بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را         


 قایقت را بشکن!روح تو دریایی نیست


آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد             


  آه!دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست


آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست      


حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست


خواستم با غم عشقش بنویسم شعری            


 گفت:هر خواستنی عین توانایی نیست



دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 15:16
+3
be to che???!!
be to che???!!


هميشه با خود فكر مي كردم


چه حادثه اي با ديدنت بر من اتفاق مي افتد...؟؟


اصلا" بايد چطور به تماشاي تو بنشينم؟


بايد نزديك شوم؟

يا مدتي از دور، تولد تو را در چشمان خود؛ سرشار از
تماشا شوم...؟


هميشه حس مي كردم


ديدن تو براي من حادثه اي بزرگ خواهد بود


و من طلوع تو را از پشت حادثه هاي بزرگ به تماشا خواهم نشست


و درست در زماني كه

همه چشم هاي مهاجم براي ربودن تو در خواب هستند


و خبر از زمان طلوع تو ندارند


من در همان لحظه؛
طلوع تو را شكار خواهم كرد.


اما اكنون...


همه جا خاموش است


چشم ها در خوابي عميق فرو رفته اند


فقط
صداي خدا در طبيعت بي انتهايش موج مي زند


و من تو را گم كرده ام..
. افســوس...
آخرین ویرایش توسط asalam در [1392/05/28 - 00:55]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:53
+7
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
عمری با عشقت نشستم ، به تو پیوستم و از خو گسستم ، ولیکن سرنوشتم این سه حرف بود ، تورا دیدم پرستیدم شکستم .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 17:57
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکستآنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسستمی روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سردآن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکستمی روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــانداز هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته استراســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم توتاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشستطـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بودروی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست.........

دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 09:59
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
پدرش بهش گفت این ۱۰۰۰تا چسب زخم رو بفروش تا برات کفش بخرم …
بچه نشست با خودش فکر کرد یعنی باید آرزو کنم ۱۰۰۰نفر یه جاشون زخم بشه تا من کفش بخرم ؟ ولش کن ، همین کفش پاره خوبه حداقل پای یه نفر زخم میشه …
دیدگاه  •   •   •  1392/05/26 - 21:37
+7
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

تکیه بر دیوار کردم خاک بر پشتم نشست / دوستی با هر که کردم عاقبت قلبم شکست .

        


دیدگاه  •   •   •  1392/05/26 - 15:04
+3
nanaz
nanaz
در CARLO
وقتی کسی در کنارت هست ، خوب نگاهش کن :
به تمام جزئیاتش
به لبخند بین حرف هایش
به سبک ادای کلماتش
به شیوه ی راه رفتنش ، نشستنش
به چشم هاش خیره شو
دستهایش را به حافظه ات بسپار
گاهی آدم ها آنقدر سریع میروند که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند …
::
دیدگاه  •   •   •  1392/05/26 - 14:52
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
معلم فارسی همیشه میگفت : ضمیر به جای اسم مینشیند …
حالا میفهمم چرا “او” به جای “من” نشست !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 18:20
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ