یافتن پست: #نفهمی

مهسا
مهسا

سخت است حرفت را نفهمند،

سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،

حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد

وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ،

اشتباهی هم فهمیده اند.

.:: دکتر علی شریعتی ::.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/28 - 02:15
+6
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

براش اس فرستادم : دلم برایت تنگ شده جوابش : کمتر بهم فکر کن تا دلتنگ نشی!!!


 


 


اونشب تا صبح گریه کردم نه به خاطر بی علاقه بودنش نسبت به من: برای اینکه


 


 


اصلا نفهمید دلتنگی دست خودم نبود وگرنه به جای کمتر هیچوقت بهش فکر نمیکردم

.

دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 20:14
+6
saman
saman
در CARLO
من هیچوقت نفهمیدم چرا آدما زیرِ پتو احساس امنیت میکنن...

حالا گیریم یه قاتل اومد توی اتاق خواب بعد حتما ً میگه :

الان اومدم بکشمِت... اَه لعنتی پتو داره نمیشه!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 12:42
+6
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


چه رسم جالبی است !!! محبتت را میگذارند پای احتیاجت … صداقتت را میگذارند پای سادگیت … سکوتت را میگذارند پای نفهمیت … نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت … و وفاداریت را پای بی کسیت …


دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 12:11
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺭﻓﯿﻖ !!!

ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﺰﻥ ﺑﺎﻻ

ﮐﻤﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﯼ؟

ﻧﺘﺮﺱ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ !!!

ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻓﻘﻂ ﺟﺎﯼ ﺧﻨﺠﺮﻧﺪ
ﻣﻦ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﺩﺭ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﭼﻪ ﺷﺪ؟ !

" ﺗﻮ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺵ "
دیدگاه  •   •   •  1392/04/24 - 18:37
+2
sara
sara
ﺑﺎﺑﺎ ﻟِﻨﮓ ﺩﺭﺍﺯ ﻋﺰﯾﺰﻡ:
ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﻧﯽ
ﻭ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ .
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﻭ ﻣﯿﺮﺍﻧﯽﺍَﻡ،
ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﻟﻢ ﻓﺮﻭ ﻣﯽﺭﯾﺰﺩ ...
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﻏﺮﻭﺭ!
ﺑﺎﺑﺎ ﻟﻨﮓ ﺩﺭﺍﺯ ﻋﺰﯾﺰﻡ:
ﻟﻄﻔﺎ ﮔﺎﻫﯽ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ ﺑِﺰﻥ، ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭ
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ!
ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳــــﺖ ﻣﯽﺩﺍﺭﻡ ...
ﺣﺘﯽ ﺳﺎﯾﻪﺍﺕ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﯽﺭﺳﺪ!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 09:49
+3
parisa
parisa
رفیق
پیراهنم را بزن بالا
کمرم را دیدی
نترس چیزی نیست
اینها فقط جای خنجرند
من نفهمیدم چه شد
تو مواظب باش
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 22:00
+5
xroyal54
xroyal54
در CARLO
خاک بر سرِ تمامِ این کلمات اگر تو از میانِ تمامشان نفهمی من دلتنگم!
از شماره بی افتد تمامِ نفس هایی که در هوایِ تو دم و باز دم می شود!
بی رحم شده ام می بینی؟
اما شک ندارم به پایِ بی رحمیِ
نبودنت
" ن م ی ر س د "
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 14:36
+5
mariyana ghasemi
mariyana ghasemi
سلام. من mariyana ghasemi هستم، از اعضای جدید ... :)
47 دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 13:00
+10
sanaz
sanaz
در CARLO
کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 20:07
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ