♥ نگار ♥
نه از «خودت»،
«تعریف کن»، و نه «بدگوئی».
اگر، از «خودت»، «تعریف کنی»،قبول نمی کنند،
و،
اگر «بدگوئی کنی»، بیش، از آنچه «اظهار داشتی»،
تو را بد «خواهند پنداشت»
♥ نگار ♥
لازم نیست فقط مخصوص قشر خاصی باشه
جذابیتش برای سن و سالی باشه
برا جلب توجه دست رو جای حساسی باشه
کار من نیست من بیشترم
با سلیقه ی هرکس اختلافی داشته باشه
با عقیده های شخصی بخواد شاخ به شاخ شه
پُره فحش و حرفایی ناسزایی باشه
کار من نیست من بیشترم
یچیزی اختراع شه که نه سیاسی و نه احساسی و نه اجتماعی باشه
بدون اینکه اسم هیچ غذایی باشه
باعث شه یه جایی یه اشتهایی وا شه
یه دوایی باشه خوابیده بیدار شه پاشه
هرکسی برا خودش کس خاصی باشه
یه قهرمانی باشه
که تنها هدفش تو زندگی اینه که رکوردش خودش جا به جا شه
با این رشته کلید شاید یه درایی وا شه
هزارتا قصه بی اینکه داستانی باشه
یه طرز فکر پُر و بی اعتراضی باشه
جا خبرنگاری چیز خبرسازی باشه
چرا توشب از تاریکی قصه هایی باشه
خوبه تو این قصه یه چراغی باشه
تو زیرزمینش پله هایی واشه
واقعیت تلخه تو قصه عشق و حالی باشه
بدون ایهام و قافیه ی خاصی باشه
همچین چیزی باید خیلی لوس و عادی باشه
شایدم یه درصد یه کار استثنایی شد
میگفتن نمیشه ، نمی شد
♥ نگار ♥
چقدر دنیا کثیف شده...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
امروز به دوست دخترم زنگ زدم میگم کجایی؟میگه پیشه دوستم ندا.......
جالبه داشت دروغ میگفت!
چون ندا پیش من بود.....
باهاش کات کردم بار اولش نبود به من دروغ میگفت .
دفعه قبلم الکی گفت پیش الهامم بازم الهام پیش من بود!!!!
خدایا خودت حقمو ازش بگیر
خیانت همش خیانت دیگه ب هیچ دختری اعتماد نمیکنم!!
♥ نگار ♥
من قرض کردم تا برات خرج کردم
من کف خیابونو برات فرش کردم
من واسه ی داشتن تو نذر کردم
من ، تورو یه فرشته فرض کردم
من با تنهایی ، تو با تن هایی که تورو ولت میکنن تو اوج تنهایی
تو اون شهر پُر نقاب
تو با اون بخواب
من با قرص خواب
اگه بپرسم اون کیه که باهاشی بهم میگی با لبخند بابا اونکه داداشیمه
هه ، همون داداشیا دوشیدنت
لباسو کندن و تورو پوشیدنت
گفتم تو خراب میشی اونو آباد میکنی
تو که عروس نمیشی اونو داماد میکنی
♥ نگار ♥
این روزها که دلم میگیره ...
میرم زیر بارون قدم میزنم
میبینم بارون نمیاد...
.
.
.
.
.
.
.
.
بر میگردم سمت یخچال :/
♥ نگار ♥
تنها کِ باشی 100 سال یه بار موبایلت رو می زنی تو شارژ..
تنهآ کِ بآشی قهوه ات هرگز سرد نمی شود ...
تنهآ کِ بآشی نور زیآد است ...
تنهآ کِ بآشی دیرتر شب می شَود ...
تنهآ کِ بآشی همه خُوشحآلنَد ...
تنهآ کِ بآشی موهایَت رآ مُرتب نمی کنی ...
تنهآ کِ بآشی شیشه عَطرِت پربآقی می ماند ..
تنهآ کِ بآشی هیچ چیز خنده دآر نیست . . . !
♥ نگار ♥
عاشق است دیگر
.
.
.
.
عشقش که سر کلاس که زنگ میزد میگفت:اقا اجازه! بریم اب بخوریم؟
حالا مدتهاست که دیگر اجازه نمیگیرد و این بار معلم به او میگوید:چند وقته خیلی داغونی برو یه ابی به دست و صورتت بزن!