peyman
می خواهم بنویسم
نمی توانم ؛
یک کلمه به ذهنم می رسد
” تـــــــو ”
تمام شد این هم نوشته ی امروز !
reza
كيهان نوشته : فلاني* در سن ۹۷ سالگي به ديدار حق شتافت ... خو ديگه اينو به زور بردن شتافت چيه....؟!
d.m
گاهی که دلم
به اندازهء تمام غروبها می گیرد
چشمهایم را فراموش می کنم
اما دریغ که گریهء ، دستانم نیز مرا به تو نمی رساند
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس
مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند
با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست
از دل هر کوه کوره راهی می گذرد
و هر اقیانوس به ساحلی می رسد
و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد
از چهل فصل دست کم یکی که بهار است
مـــ-ن هنــوز تو را دارم
آخرین ویرایش توسط
asemanabi در [1391/01/17 - 01:52]
امید
پارسال با او در زیر باران راه می رفتم ، امسال راه رفتن او را با دیگری در زیر باران اشک هایم دیدم ، شاید باران پارسال اشک دیگری بود !
sepideh
روي قلبي نوشته بود شکستني است مواظب باشيد
ولي من روي قلبم نوشتم شکسته است راحت باشيد !
behzad
وعده
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی
اندک در سرما نگهبانی می داد.از او پرسید : آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند،
در حالی که در کنارش نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کنم
اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد
گرما بخشیدی . یا سوزاندی
peyman
عشق یعنی اینکه وقتی یه اس ام اس ازش میاد حتی قبل اینکه بدوونی چی نوشته لبخند میاد روی لبت،
همینکه یه لحظه بهت فک میکرده واست اندازه یه دنیا می ارزه
ramin
بنده ای خدا را گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا كنم؟...
خدا گفت: شاید نوشته باشم هرچه بنده ام دعا كند....
♥ نگار ♥
40 ساله که گوشه ی پاکت ساندیس نوشته:
" از اینجا باز کنید"
اما مردم هنوزم که هنوزه از اونجا باز میکنند!!!