یافتن پست: #نگاه

xroyal54
xroyal54
نه التماس میکنم نه خیره خیره نگاهت.
فقط یک آه میکشم وسکوت میکنم.
همین آه برای تمام زندگیت کافیست!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 17:55
+6
saman
saman
در CARLO
ﯾﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢِ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺭﻭﯼ ﻋﺮﺷﻪ

ﮐﺸﺘﯽ ، ﺩﺭ ﺳﻮﺍﺣﻞ ﻣﮑﺰﯾﮏ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ

ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﯾﺶ ﺍﺯ

ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺳﺮ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﻮ ﺁﺏ ﻭ ﺯﻥ ﺑﺎ

ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺭﺍ ﺳﭙﺮﯾ ﮑﺮﺩ…

… ﭘﺲ ﺍﺯ۱۵ﺳﺎﻝ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻩ ﻣﮑﺰﯾﮑﻮ ﺳﯿﺘﯽ ﺭﻓﺘﻪ

ﺑﻮﺩ ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺎﺣﻞ ﺳﻔﺎﺭﺵ

ﺧﻮﺭﺍﮎ ﻣﺎﻫﯽ ﺩﺍﺩ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﻭ

ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﯾﻪ ﺟﺴﻢ ﺳﻔﺖ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺯﯾﺮ ﺩﻧﺪﻭﻧﺶ

ﺣﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺩﯾﺪ

ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻣﺎﻫﯿﻪ

ﻧﮑﻨﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﻩ !؟!؟!؟

ﺑﺎﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺨﯿﻠﺖ ﻗﻮﯾﻪ !
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 09:39
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت، دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 00:32
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
لحظه ی دیدار در پیش رویم
تو را دیدم نشستی روبرویم
گره خورد نگاهت در نگاهم
و لبخندی بی اراده بر لبانم
نگاه آرام بر گوشه لغزید
چشم آرام در جستجوت چرخید
لحظه ها بگذشت و رفتم
بی قرار تجدید قرار گشتم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 00:29
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
..آی آدم ها!
شما را به کیش مهر می خوانم،
به کیش یک لبخند،
به کیش نگاه بی پیرایه کودکان،
به کیش زن و زیبایی و زمین،
به کیش زندگی،
ایمان بیاورید به پرتو گرم و روشن خورشید!
ایمان بیاورید به میل سبز گیاه برای روییدن!
ایمان بیاورید به شوق ساقهء شکستهء علف برای بقا!
ایمان بیاورید به کرمی که در پیله می بالد، پروانه می شود ،
می رود و خاطره سبک بالهایش را بر جا می گذارد!
ایمان بیاورید به گل واشده قاصدک!
ایمان بیاورید به ایمان!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 00:23
+3
alireza
alireza
سنگ تراشی به خدایش میگفت : خدایا از سنگ تراشی خسته شده ام زیرا در برابر همه ضعیف است ای کاش من همانند دریایی پر طلاطم بودم

خداوند اورا دریا کرد

مرد مسرور از حالش شد پس از مدتی دید که آبش توسط خورشید بخار میشود پس گفت خورشید از دریا قویتر است من هم میخواهم خورشید شوم و به آرزویش رسید

او خورشید بودو بر جهانی میتابید

که ناگهان ابری آمد و جلوی تابشش را گرف مرد گفت : خدایا ابر هم که از خورشید و دریا قویتر است پس من هم میخواهم ابر شوم

و خداوند اورا ابری زیبا کرد..او در اوج بود و جهان را مینوردید

اما به کوهی برخورد کرد و کوه مانع ادامه راهش شد پس دوباره از خدایش خواست تا کوهی استوار و بلند شود

و خداوند اورا کوهی استوار کرد ...

مرد خوشحال بود که دیگر هیچ چیز اورا نابود نمیکند و همیشه استوار است .. در روزی احساس دردی در وجودش کرد،اطراف را نگاهی کرد ... سنگ تراشی را دید که وجوده اورا با چکشی خورد میکرد .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 17:44
+7
saman
saman
در CARLO
ﭘﺴﺮ ﺗﻮ ۵ ﺳﺎﻟﮕﯽ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺟﻮﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ xXx:
ﻣﺎﻣﺎﻥ : ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ

ﭘﺴﺮ ﺗﻮ ۱۶ ﺳﺎﻟﮕﯽ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺟﻮﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ |:

ﻣﺎﻣﺎﻥ : ﺑﺮﻭ ﭘﯽ ﮐﺎﺭﺕ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻡ!
ﭘﺴﺮ ﺗﻮ ۲۵ ﺳﺎﻟﮕﯽ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺟﻮﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ((:

ﻣﺎﻣﺎﻥ : ﺣﺎﻻ ﺑﮕﻮ ﮐﯽ ﻫﺴﺖ ! ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ! ﮐﺠﺎ ﺩﯾﺪﯾﺶ؟

قربون همه مادرا که فقط کافیه تو چشات نگاه کنه بفهمه چته

به افتخارشون ♥
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 16:50
+5
saman
saman
در CARLO
یه پیژامه دارم اینقدر راحته که وقتی تنم میکنم هر ۵ دقیقه یبار نگاه میکنم ببینم پامه یا نه
معاوضه با زمین یا خودرو
{-20-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 12:12
+5
saman
saman
در CARLO
قبلنا به یه دانش آموز میگفتی یه برگه بده، همه بچه ها سریع شروع میکردن از توی دفتراشون برگه کندن و دویدن سمتت که اول بشن. اما حالا:
بچه ها لطفا یه برگه بدید. بچه ها: سرشون اونطرف، توی کیف نگاه میکنند، زیر چشمی همدیگرو می پایند و دست دست میکنند!!!
آخر سری هم یکی از بچه های با معرفت تر میگه آقا میخای برم از دفتر براتون بیارم!!!
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/19 - 09:42]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 09:42
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود
با خودش گفت : هی ! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره !
و موهاشو بافت و روز خوبی داشت !
فردای آن روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود
هی ! امروز فرق وسط باز میکنم
این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت
پس فردای آن روز تنها یک تار مو رو سرش بود
اوکی امروز دم اسبی میبندیم همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد!
روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!!
فریاد زد :
ایول !!!! امروز درد سر مو درست کردن ندارم !
همه چیز به نگاه تو برمیگرده ! هر کسی داره با زندگیش میجنگه
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 00:38
+8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ