یافتن پست: #نگاه

محمد
محمد
آدم گاهی تهی می شود…
خالی می شود…!

دلش یک گوش می خواهد که فقط برایش حرف بزند….غُر بزند…

دلش می خواهد….زیر دوش آب ریز ریز برای خودش اشک بریزد…

دلش می خواهد….زیر باران ساعت ها قدم بزند و خیس شود…

دلش می خواهد….برود….ولی نرسد….!!

دلش می خواهد….فقط به صدای باران گوش دهد…

دلش می خواهد….ساعت ها بخار دهانش را نگاه کند…

دلش می خواهد….چشمانش را ببندد….به هیچ چیز فکر نکند..

دلش می خواهد….خودش را لوس کند…!

دلش یک آغوش اَمن می خواهد…!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/02/21 - 18:24
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به کافه چی گفتم همان همیشگی
نگاه سنگینش را به چشمانم انداخت و گفت:

زرنزن بابا اینجا دو هفته است افتتاح شده
دیدگاه  •   •   •  1393/02/20 - 19:12
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

سر میز شام به یادت می افتم ...
بغض میکنم ...
اشک در چشمانم حلقه می زند ...
همه با تعجب نگاهم می کنند ...
و من لبخند می زنم و می گویم :
چقدر داغ بود!!

دیدگاه  •   •   •  1393/02/19 - 20:06
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

خسته ام . . .

لطفا تا اطلاع ثانوی بیدارم نکنید . . .

شاید سال ها بعد. ؛

شاید زمانی دیگر

دنیا رنگ آسمانی داشته باشد . . .

و قلب ادم ها . . .

شاید آنجا نگاهت را تا آخـ ـ ـر بخوانند . . .

بدون هیچ کلامی ،

و معنی سکوتت را بفهمند . . .

خسته ام . . . !

لطفا بیدارم نکنید ./

دیدگاه  •   •   •  1393/02/19 - 17:58
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

خدااا !!
مگه دنیارو نیاف[!] تا بنده هاتو امتحان کنی ؟؟؟
نگاه کن !...
خیلیا اینجا دارن تقلب میکنن ...
بعضیا خیلی راحت دل میشکونن ...
بعضیا روزشونو با یکی میگذرونن شبشونو با یکی دیگه ...
یه عده خیلی راحت دروغ میگن ...
بعضیا خواب بقیه رو میگیرن ولی خودشون راحت میخوابن ...
بعضیا با حرفاشون اشک آدمارو در میارن ...
خدایا پس چرا ساکتی ؟؟

دیدگاه  •   •   •  1393/02/19 - 11:15
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



مـا دخـتـرا هـمـه حـﺴﻮﺩﻳـــــــﻢ

ﺍﺯ ﺣﺴــــــــﺎﺩﺕ ﺳﺎﻳـــــــــــﺰ ﺩﻭﺭﻛﻤــــــــــــــﺮ

ﺗﺎ ﺣﺴـــــﺎﺩﺕ ﺑﻪﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﭘﺸﺖ ﭘﻠﻚ ...

ﺍﻣــــــــﺎ ...

ﻋﺬﺍﺏ ﺁﻭﺭﺗﺮﻳــــــــﻦﺣﺴﺎﺩﺗﻤــــــــﺎﻥ

ﻭﻗﺘـــــــﻲﺍﺳتــــــــ ﻛﻪ ﺩﻝ ﻣﻴﺒﻨﺪﻳــــــــﻢ

ﺩﻝ ﺑﻪ ﻳﻪ ﻣــــــــﺮﺩ ﻛﻪ ﻣﻴﺒﻨﺪﻳﻢ

ﺩﻳﮕﻪ ﺗﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ

ﺻﺪﺍﻳــــــــﻲ ﺟﺰ ﻣـــــــــﺎ ،

ﻧﮕﺎﻫــــــــﻲ ﺟﺰ ﻣﺎ ﻭ

ﺩﺳﺘﺎﻳــــــــﻲ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺩﺳﺘﺎﻱﺧﻮﺩﻣـــــــﻮﻥ

ﺍﺻﻼ ﻫــــــــﺮ ﭼﻴــــــــﺰﻱ ﺟﺰ

ﺧــــــــﻮﺩﻣــــــــﻮﻥ

ﺍﺯﻫﺰﺍﺭﻓـــــــــــــﺮﺳﺨﻴﺶ ﺭﺩ ﺑﺸـــــــــــــــﻪ !!!....

ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻟﯿﻠﺶ ﻫﻢ ﻋـــﺸـــــــﻘـــــﻪ ...

.
.
.
.

فـقـط مـآلِ مـ ن بـآش ـ : )


کوتاه شود


دیدگاه  •   •   •  1393/02/18 - 22:44
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



خدایا من گناهی نکرده بودم که اینک قلبی شکسته در سینه دارم . . .
گناه من چه بود که بازیچه دست این و آن بودم !
هر که آمد بر روی قلبم پا گذشت و رفت و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد !




دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 20:16
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
موهای یک زن خلق نشده برای پوشانده شدن

یا برای باز شدن در باد یا جلب نظر یا برای به دنبال کشیدن نگاه

موهای یک زن خلق شده برای عشقش
6 دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 19:55
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

@ghoghnoos




اَمشوي شو كَرماشوئِه،ته گِره تو اَمشو برو » امشب شب گرگ و ميش است، جانم به قربانت بيا
هراز او تا زانوئِه ، ته گره تو اَمشو بِرو » آب هراز تا زانوست ، جانم به قربانت بيا

اَمي سِره ميون مَحلوئِه » خانه ما ميا
ن محله است
اَمي مِنزل بالا خِنوئِه » منزل ما در بالا خانه است
اَمِه گَتِه مار سَخت اِشنوئِه » گوش مادر بزرگم سنگين است
گَتِه بِرار مَحله شوئِه » برادر بزرگم به محله مي رود

خُورده بِرار مَستهِ خوئِه » برادر كوچكم غرق خواب است

ايوون چِراغ مَشت شوئِه » چراغ ايوان پر نور است

اَمي پِلا آبكِش پَزوئِه » پلوي ما آبكشي شده است
اَمي خِرش قيسي پهلوئِه » خورش ما با قيسي درست شده است
كِرسي تَش فِل بَزوئِه » آتش كرسي به خاكستر نشسته
-----
اَمروز چَن روزه دِل اون دِل دَنيه » چند روزيست كه اين دل اون دل نيست
مِه شِتِر بارِ ساربون دَنيهِ » ساربان كاروان دلم نيست

مِه گِل بِشكِفته باغِبون دَتيه » باغبان گل شكفته شده ام نيست

مِه دَرمونده دل درمون دَنيه » درمان دل درمانده ام نيست
آي لارهِ لارهِ ،جان لارهِ لارهِ » اي جان دلم ،اي جان دلم
مِه ور زِمستونهِ تِه وَر بِهاره » من زمستاني ام و تو بهاري
بِ
لَنده بال خِنِه بِلِند پرده » در اتاق بالاخانه با پرده هاي بلند
هِ
نيشيم من و توو هَرده به هرده » من و تو با هم بنشينيم
اَني هِنيشيم تا اِفتاو دَگِرده » آنقدر بنشينيم تا آفتاب غروب كند
تَموم دِشمَنونِ دِل بَتِركه » تا دل دشمنان بشكند
آي لارهِ لارهِ ،جان لارهِ لارهِ » اي جان دلم ،اي جان دلم
وَنوشهِ گِر بَزو فصل بهار » بنفشه شكوفه زده فصل بهار است
سَر سَوايي و نَم نم وارش » اول صبح است و نم نم باران
تيه بوردَن بوردَن و مِه هارِش هارِش » تو مي روي و من نگاهت مي كنم
كَئو آسمونه كَمِه سفارش » به آسمان كبود سفارش مي كنم
مِه دلبر راه دِره نَئيره وارش » دلبرم در راه است ،باران نگيرد


 

2 دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 19:08
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

{ شکلات }

با یه شکلات شروع شد ؛
من یه شکلات گذاشتم تو دستش ؛
اونم یه شکلات گذاشت تو دستم
من بچه بودم ؛ اونم بچه بود ؛ سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد ؛
دید که منو میشناسه .
خندیدم ؛ گفت : دوستیم ؟ گفتم : دوست ؛ دوست ؛ گفت : تا کجا ؟
گفتم : دوستی که تا نداره
گفت : تا مرگ ؛ خندیدم ؛ گفتم : من که گفتم تا نداره ؛
گفت : باشه ؛ تا پس از مرگ ؛
گفتم : نه ؛ نه ؛ نه ؛ نه ؛ تا نداره ؛
گفت : قبول ؛ تا اون جایی که همه دوباره زنده میشن ؛ یعنی زندگی پس از مرگ ؛
بازم با هم دوستیم ؛ تا بهشت تا جهنم تا هر جا که باشه با هم دوستیم ؟
خندیدم ؛ گفتم :تو تا هر جا دلت خواست تا بکش ؛ از سر این دنیا تا سر اون دنیا ؛
اما من اصلا براش تا نمیزارم
نگاهم کرد ؛ نگاهش کردم ؛ باور نمیکرد ؛
میدونستم اون میخواست حتما دوستیمون تا داشته باشه ؛ دوستی بدون تا رو نمیفهمید .. گفت : بیا برای دوستیمون یه نشونه بزاریم ؛
گفتم : باشه تو بزار ؛
گفت : شکلات ؛ هر بار همدیگرو می بینیم یه شکلات مال تو ؛ یکی هم مال من باشه
گفتم : باشه ؛ .... هر بار یه شکلات میزاشتم تو دستش ؛
اونم یه شکلات میزاشت تو دست من
باز همدیگرو نگاه میکردیم یعنی دوستیم ؛ دوست ؛ دوست ...
من تندی شکلاتمو باز میکردم میزاشتم تو دهنمو تند تند میمکیدم
میگفت شکمو ؛ تو دوست شکمو من هستی ؛
و شکلاتشو میزاشت تو یه صندوقچه کوچولو خوشگل ؛
میگفتم : بخورش ؛
میگفت تموم میشه ؛ میخوام تموم نشه برای همیشه بمونه ؛
صندوقچه پر از شکلات شده بود ؛ هیچ کدومشو نمیخورد ؛
ولی من همشو خورده بودم
گفتم ؛ اگه یه روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن ؟
گفت : مواظبشون هستم ؛ میگفت : میخوام نگهشون دارم تا موقعی که دوست هستیم ...
من شکلاتمو میزاشتم تو دهنم میگفتم : نه ؛ نه ؛ نه ؛ تا نداره دوستی که تا نداره ..
یکسال ، دوسال ؛ سه سال ؛ چهار سال ؛ هفت سال ؛ بیست سال شد
اون بزرگ شد ؛ منم بزرگ شدم ؛ من همه شکلاتامو خوردم ؛ اون همه شکلاتاشو نگهداشته ؛
اون اومده بود تا امشب خداحافظی کنه ؛ میخواد بره ؛ اون دور دورا ؛
میگه : میرم اما زود بر میگردم ؛
من که میدونم میره بر نمی گرده ؛ یادش رفت شکلات به من بده ؛ من که یادم نرفته بود
یه شکلات گذاشتم کف دستش ؛ این برای خوردنه ؛ یه شکلاتم گذاشتم کف اون دستش
این آخرین شکلات برای صندوق کوچیکت ؛
یادش رفته بود صندوقی داره برای شکلاتاش ؛ هر دو تا رو خورد ؛ خندیدم ؛ میدونستم دوستی مون تا نداره ؛ اما دوستی اون تا داره مثل همیشه
خوب شد همه شکلاتامو خوردم ؛ اما اون هیچ کدومشو نخورده ؛
حالا با یه صندوق پر شکلات های نخورده چی کار میکنه ؟؟

دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 18:42
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ