یافتن پست: #نگاه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
روضــه داشتیم .خوابیده بودم بیدار شدم دیدم گشنمه
رفتم آشپزخونه; دیدم پام رفت تو سینی حلوا
کف آشپزخونه پر از حلوا نذری
دیدم گند زدم یه پایی رفتم تو اتاق پامو تمیز کنم
یهویی دیدم صدای جیغ میاد ..گفتم گندش در اومد
رفتم نگاه کردم دیدم همه میزنن تو سرشون جیغ میزنن
چند نفر غش کردن که حضرت پاشو گذاشته تو سینی
او حلوا رو با بقیه حلواها قاطی کردن همه همسایه ها جمع شدن که یه ذره ببرن
شب بابام میگفت حلوا بخور بدبخت شفا بگیری
جای پای حضرته!!!!!!!!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1394/06/27 - 11:46
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عشق یعنی:
طوری نگاهم کنی که انگار ادم قحطه!
دیدگاه  •   •   •  1394/05/5 - 18:00
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




دست های اورا کـــــــه گرفتـــــی

دیگـــر به مـــن نگاه نکن ....

نگاه تـــو ...

بیشتـــر از دیـــدن دستهایتان آتشـــم میـــــــزنــــــد ....
دیدگاه  •   •   •  1394/04/23 - 12:19
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
جامعه شناس:
کسی است که وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد می شود و همه مردم به آن نگاه می کنند او به مردم نگاه می کند
برنامه نویس:
کسی است که مشکلی که از وجودش بی خبر بودید را به روشی که نمی فهمید حل می کند
دیدگاه  •   •   •  1394/04/22 - 12:50
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺍﯾﻨﻢ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﻣﻦ:(
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺩﻭﺳﺘﺎﻯ ﮔﻠﻢ ﺣﻼﻟﻢ ﮐﻨﻴﺪ . ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻤﺘﻮﻧﻢ !
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺍﺯﭼﻰ ﺑﮕﻢ ﻭ ﺍﺯﮐﺠﺎﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯﺗﻤﺎﻡ ﺍﻣﻴﺪﻡ
ﻧﺎﺍﻣﻴﺪﺷﺪ . ...
ﺍﻣﺮﻭﺯﺑﻌﺪﺍﺯ 1 ﻣﺎﻩ ﺟﻮﺍﺏ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﻤﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺧﻮﺩﻡ ﺷﮏ ﮐﺮﺩﻩ
ﺑﻮﺩﻡ ...
ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﮔﻪ ﻫﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ .ﺍﻣﺎ ﺩﮐﺘﺮ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰﻭ ﻭﺍﺿﺢ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﻯ ﮐﺎﺵ ﻧﻤﻴﮕﻔﺖ !!
ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻣﯿﺪﻡ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﺷﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻄﻤـئن ﺷﺪﻡ ﺍﺯﻫﻤﻪ ﭼﯽ
ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺳﺨﺘﻰ ﺭﻭﺳﭙﺮﻯ ﻣﻴﮑﻨﻢ . . ﻫﻴﭽﮑﺲ ﺍﺯﺁﺯﻣﺎﻳﺶ
ﺩﺍﺩﻧﻢ ﺧﺒﺮﻧﺪﺍﺷﺖ . .. ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﺎﻗﺒﻞ ﺍﺯﺍﻳﻨﮑﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ
ﺷﻢ ﭼﻴﺰﻯ ﺑﮕﻢ ... . ﺍﻻﻧﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮﺍﺯﺍﻳﻦ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ
ﻓﻘﻂ ﭼﻴﺰﺍﻳﻰ ﮐﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﻭﻣﻴﻨﻮﻳﺴﻢ :
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺍﮔﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﺸﻮ ﻣﯿﮕﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﺎﺭﯾﺶ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﺮﺩ
ﺩﮐﺘﺮ ﺍﯾﻨﺎﺭﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺩﺭﺑﺪﻧﻪ ﺗﻮ ﻳﻪ ﻧﻮﻉ ﮐﺮﻡ ﻭﺟﻮﺩﺩﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺑﻌﻀﻰ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺷﺮﻭﻉ
ﻣﻴﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﺭﻳﺨﺘﻦ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﺗﻮ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﻣﻴﺬﺍﺭﻱ ﻫﻴﭻ ﺟﻮﺭﻡ
ﺍﯾﻦ ﮐﺮﻣﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻧﻤﻴﺸﻪ!!!!!
عمه هم دارم به روح اعتقاد ندارم ولی:)):))
دیدگاه  •   •   •  1394/04/7 - 19:29
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دختر:عشقم میخوام یه چیزی بگم ولی قول بده که عصبانی نشی...
پسر:باشه بگو
دختر:داداشم هفته پیش خواهر تو رو دیده و خیلی خوشش اومده و می خواد
که باهاش حرف بزنه...
پسر:چییییییییی؟ غلط کرده استخوناش رو خرد میکنم دندوناش رو می ریزم
توی حلقش... اون کی باشه که به ناموس من نگاه کنه؟!!
به چه حقی می خواد دستش رو بگیره؟!
دختر:میشه دستمو ول کنی لطفا...؟
پسر:چرا؟!
دختر:چون الان تو هم دست ناموس داداشمو گرفتی...
منو فراموش کن وبرو مواظب ناموست باش و به ناموس دیگران
کاری نداشته باش
اینجاست که میگن که روشنفکریت برای دخترای غریبه است
به مادر و خواهرت که می رسه قیصر میشی؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1394/04/7 - 19:15
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آدمها آنقدر زود عوض می شوند

آنقدر زود که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاهی بیندازی

و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها،

فاصله افتاده است!

" زویا پیرزاد / چراغ ها را من خاموش می کنم "
دیدگاه  •   •   •  1394/04/6 - 18:44
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



میخواستم یه پست غمگین بزارم؟؟!!!!!!
.
.
ولی قیافه شماهارو میبینم خندم میگیره!!!!!!!
جون من یه دیقه اونورو نگاه کنین من یه پست غمگین بزارم:
دیدگاه  •   •   •  1394/04/2 - 11:10
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
♥ﺩﻧﯿﺎ ﺑــــــــــﺪ ﻧﯿﺴﺖ !!
♥گﺎﻫﯽ ﯾﮏ ﻧﻔـــــــــﺮ
♥ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾــــــــــﺶ
♥ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫــــــــــــــــــﺶ
♥ﺑﺎ ﮐﻼﻣــــــــــــــــــﺶ
♥ﺑﺎ ﻭﺟــــــــــــــــــﻮﺩﺵ
♥ﺑﺎ ﺑﻮﺩﻧـــــــــــــــــــﺶ
♥ﺑﻬﺸﺘﯽ ﻣﯿﺴﺎﺯﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯾﺖ
♥ﮐﻪ ﺩﯾﮕـــــــــــــــــــــــــــــﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ
♥ﺑﻬﺸــــــــــــــﺖ ﻭﺍﻗﻌــــــــــــﯽ ﺭﺍ ﻫــــــــــــــﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫـــــــــــــــــــــــــــﯽ !!!!
دیدگاه  •   •   •  1394/03/22 - 18:08
+4
محمد
محمد

چقدر دلم تمام شدن می خواهد


از آن تمام شدن هایی که بشود نقطه سرِخط


و آنگاه دیکته تمام شود و من دیگر آغاز نشوم !

دیدگاه  •   •   •  1394/03/18 - 01:11
+3
صفحات: 2 3 4 5 6 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ