یافتن پست: #نگاه

roya
roya
ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺳﯿﺪ، ﺑﻪ ﯾﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪ، ﺑﻪ
ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ !
ﺭﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩ،
ﻭ ﺑﺎ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺳﭙﺮﺩﺷﺎﻥ .
ﻃﺒﯿﻌﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﺮ ﺣﻀﻮﺭﯼ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﯼ،
ﻫﺮ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﭘﮋﻭﺍﮐﯽ،
ﻫﺮ ﺯﻫﺮﯼ ﭘﺎﺩﺯﻫﺮﯼ،
ﻭ ﻫﺮ ﻋﻤﻠﯽ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺬﺷﺖ، ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ، ﺁﺭﺍﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ،
ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﯿﺴﺖ ....
دیدگاه  •   •   •  1392/08/4 - 14:01
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
من چیستم ؟

افسانه ای خموش در‌ آغوش صد فریب

گرد فریب خورده ای از عشوه نسیم

خشمی که خفته در پس هر درد خنده ای

رازی نهفته در دل شب های جنگلی

.

من چیستم ؟

فریادهای خشم به زنجیر بسته ای …

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون

زهری چکیده از بن دندان صد امید

دشنام پست قحبه ی بدکار روزگار

.

من چیستم ؟

بر جا ز کاروان سبک بار آرزو

خاکستری به راه

گم کرده مرغ دربه دری راه آشیان

اندر شب سیاه

.

من چیستم ؟

یک لکه ای زننگ به دامان زندگی

و زننگ زندگانی آلوده دامنی

یک ضحبه ی شکسته به حلقوم بی کسی

راز نگفته ای و سرود نخوانده ای

.

من چیستم ؟





.

من چیستم ؟

لبخند پر ملامت پاییزی غروب

در جستجوی شب

یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات

گمنام و بی نشان

در آرزوی سرزدن آفتاب مرگ................
دیدگاه  •   •   •  1392/08/3 - 18:52
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اولین باری که از سر کلاس دانشگاه منو انداختن بیرون
واسه این بود که ماژیک نمینوشت
استاد گفت:
چرا این نمینویسه؟
منم گفتم دکمه شو بزن...
استاد دو ثانیه به ماژیک نگاه کرد
بعد دیگه هیچی من خودم رفتم بیرون..
دیدگاه  •   •   •  1392/08/3 - 17:15
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
نگاهت را جرعه جرعه می نوشم و بغض هایت را نوازش میکنم تا پنجره باز شود و بیقراریت پرواز کند ، نگاهت را ببخش
دیدگاه  •   •   •  1392/08/3 - 11:38
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دست هایم ...
چه هیجانی دارند برای نوازش تو ؛
و سرت را روی پای من
که میگذاری چقدر داریی ام زیاد میشود...
نگاهم مسکین تر از آن است که خنده های تو رافراموش کند...

زیباتر بخند
وقتی که میخندی چقدر دنیا
به خنده های تو می آید





دیدگاه  •   •   •  1392/08/2 - 21:58
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

ماهی دلم بی خواب می شود وقتی سنگ می پراند موج موج پلک هایت در خیال تماشای نگاهت


دیدگاه  •   •   •  1392/08/2 - 21:13
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

در گردش چشمان تو جز عشق ندیدم
هر بار که افتاد مسیرم به نگاهت


دیدگاه  •   •   •  1392/08/2 - 20:55
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
حمل سلاح سرد عمل مجرمانه شناخته شده ، به خاطر خودت هم که شده ، آن نگاه ها را غلاف کن !
دیدگاه  •   •   •  1392/08/2 - 20:50
+4
ehsan mohammadi
ehsan mohammadi
توی یه پارک تو سیدنی استرالیا دو مجسمه بودند یک زن و یک مرد.
این دو مجسمه سالهای سال های سال روبرو هم با فاصله کمی
ایستاده بودند و در چشم های هم خیره بودند و لبخند میزدند.
یه روز صبح یک فرشته پیش آنها آمد و گفت چون شما دو مجسمه
خوبی بودبد من بزرگترین آرزو شما را برآورده خواهم کرد.من شما
را به مدت 30 دقیقه تبدیل به انسان خواهم کرد و شما کار خود را
انجام دهید.
دو مجسمه تبدیل به انسان شدن و با لبخندی به پشت درختان و
بوته ها دویدن که پشت آنها چند کبوتر بودند.فرشته زمانی که صدای
خنده های دو فرشته را میشنید بسیار خوشحال میشد.
15دقیقه گذشت و دو مسجمه از پشت بوته ها بیرون آمدند
فرشته نگاهی به ساعت کرد و گفت هنوز 15 دقیقه از وقت شما
باقی مانده نمیخواهید ادامه دهید؟
مسجمه مرد با نگاه شیطنت آمیزی به مجسمه زن نگاه کرد و گفت:
میخواهی یک بار دیگر این کار لذت بخش را انجام دهیم؟
مسجسمه زن نگاهی کرد و گفت:
باشه اما این بار تو کبوتر نگه دار من برینم رو سرش!!!!
نکترو گرفتی لایک بززززززن
دیدگاه  •   •   •  1392/08/1 - 12:38
+3
قول بده اگر یک روز

خیلی اتفاقی

نگاهمان به هم افتاد،

با هم گره اش را کور کنیم

باشه!؟


دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 19:50
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ