یافتن پست: #نگاه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



سهراب : گفتی چشمها را باید شست !

شستم ولی…..

گفتی جور دیگر باید دید!

دیدم ولی…..

گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی…..

او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید

فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت :

دیوانه باران زده...

پس من هم به دنبال تنهایی خویش میروم...

فقط کاش میدانستم که...

تا کی تنهایم...





دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 19:50
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



یك پسر با یك نگاه از یك دختر خوشش میاد
و عشق از طرف اون شروع میشه
تا جای كه زندگیش رو پای عشقش میزاره
اما دختر باور نمیكنه
چون یك چیزای دیده و شنیده
تا دختر میاد پسر رو باور كنه
پسر دلسرد میشه
میره با یكی دیگه...بعد كه دختره تازه تونسته پسر رو باور كنه میره طرفش
اما پسر رو با یكی دیگه میبینه
اینجاست كه میگه حدسم درست بود و اشتباهی رو میكنه كه قبلا كرده بود!
و همه چیز از بین میره....


بیاین یکم ب طرف مقابل فرصت بدیم....فرصت اینکه باورمون کنه! نذاریم باورهای غلطی ک از جنس تو داشته حقیقت پیدا کنه....!


دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 19:38
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




دوباره صدایم کن

نیمکت عاشقی یادت هست؟
کنار هم، نگاه در نگاه و سکوتمان چه گوش نواز بود..
بید مجنون زیر سایه اش امانمان داده بود،
برگهای رنگینش را به نشانه عشقمان بر سرمان می ریخت..
او نیز عاشق بودنمان را به رخ پاییز می کشید،
اما اکنون پاییز.. نبودنت را، جداییمان را به رخ می کشد.

بگو، صدایم کن، بیا تا دوباره ما شویم،
مرحمی بر سوز دلم باش، نگاه کن، پاییز به من می خندد، بیا داغ جداییمان را به دلش بگذاریم.
بیا کلاغ ها را پر دهیم تا خبر وصلمان را به پرستوها مژده دهند.
دوباره صدایم کن..


دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 19:34
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



بعضی از آدمها مثل یه آپارتمانن
مُبله،شیک،راحت
اما دوروز كه توش می شینی دلت تا سرحد مرگ میگیره!

بعضی ها مثل یه قلعه؛خودت رو می كُشی تابری توش بعد می بینی اون توو هیچی نیست جُز چندتا سنگ كهنه و رنگ و رو رفته!

اما..بعضی ها مثل دیوارِ قدیمیِ یه باغ..
میری توو و مُدام قدم میزنی،نگاه می كنی،عطرهارو بو می كشی،رنگ هارو تماشا می كنی،میری و میری...آخری دركار نیست.به دیوار که رسیدی،بن بستی نیست. میتونی دور باغ بگردی و..

چه آرامشی داره همنفس بودن باکسی که عمق سینه ش،سرشارِ از عطر گلهای سُرخه و بهارِ نارنج.. .





دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 19:08
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دیشب که تا سحرگه، با یار قصه گفتم
او خواب و من بپایش، بیدار قصه گفتم
چون چشمه ای که جوشد، در بیشه یی شبانگاه
آهسته گریه کردم، هموار قصه گفتم
بگذشت نیمی از شب، من بستم از سخن لب
گفتم بخواب جانا، بسیار قصه گفتم
بکشوده مژه از ناز، یعنی که قصه گو باز
منهم چو قصه پرداز، تکرار قصه گفتم
حسنش چو میستودم، از ماه یاد کردم
زلفش چو میکشودم، از مار قصه گفتم
لب چون به خنده بکشاد، گفتم حکایت از گل
مژگان بهم چو بنهاد، از خار قصه گفتم
(فانی) چو درشب وصل، کامم نگشت حاصل
تا صبحدم به دلدار، ناچار قصه گفتم





دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 17:48
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



عاشقم اهل همین کوچه ی بن بست کناری
که تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادی
تو کجا،کوچه کجا، پنچره ی بازکجا
من کجا ،عشق کجا، طاقت آغاز کجا
تو به لبخند و نگاهی
... من دلداده به آهی
بنشستیم، تو در قلب و من خسته به چاهی
گنه از کیست؟
از آن پنجره باز؟
از ان چشم گنه کار؟
از آن خنده معصوم؟
از آن لحظه دیدار؟





دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 17:42
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عشق یعنی طرفت طوری نگاهت كنه ،طوری باهات رفتار كنه كه انگاری تو كل دنیا آدم قحطه .....
دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 17:41
+4
✸ Aram ♑ الهه تَــــלּـــهاے ✸
✸ Aram ♑ الهه تَــــלּـــهاے ✸
موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب می شه،


دوست داری ساعت ها بشینی بهشون نگاه کنی.


دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 00:18
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

تقدیم به تو که واقعیت تمام آینه های زلالی نگاهم کردی و من شعله کشیدم.


نگاهم کردی و من آبی شدم. نگاهم کردی و آفتابی ترین سمت غزل گشتم.


نگاهم کردی و من شاعر شدم. بارانی ترین شاعر. دلداده ترین شاعر.


و من از نگاه تو تا خدا رفتم و به زیارت آسما نی ترین معبد آسمانها رسیدم . من زائر چشمان تو شدم .


زائر ضریح دریا . زائر دقایق آسمان . زائر حقیقت کهکشانها .و من زائر تو شدم .


زائر چشمهایی که تمام دنیای من شدند . چشمهایی که مرا به قله می رسانند .


چشمهایی نه از جنس غزل بلکه خود غزل. خود خود عشق . تمام تمام صداقت .


چشمهایی مثل چشمه سار ترا نه در سکوت شاعر. چشمهایی به رنگ دلهای بی ریا .


به شکل قشنگ حادثه ی عشق . چشمهایی شبیه خود اتفاق عشق.


به دیدن چشمهای تو که می آیم عجیب یاد آسمان می افتم و دلم پر پرواز میگیرد و مرا تا اوج تو پر می دهد .


به دیدار چشمهای تو که می آیم چنان در جذبه ی اهورائیت گم می شوم که زمان در ذهن خاطره ام نمی ماند.


تقدیم به بهترین.
دیدگاه  •   •   •  1392/07/29 - 18:31
+2
✸ Aram ♑ الهه تَــــלּـــهاے ✸
✸ Aram ♑ الهه تَــــלּـــهاے ✸
مثل عکاســي ماهر نگاهت ميکنم..

از نزديک ترين زاويه ممکن..

و در ذهنم..

از امروز تو عکس مي گيرم...


براي روزهايي که نيستي.....


دیدگاه  •   •   •  1392/07/29 - 10:05
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ