یافتن پست: #نگاه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
با خانواده نشستیم داریم تام و جری نگاه می كنیم!
كربه هه ساعت كوك میكنه میخوابه بعد موشه نمیزاره بخوابه تا صبح میشه و ساعت زنگ می زنه.
مامانم میكه: خالی بندی رو ببین ! اخه گریه برا چی ساعت كوك میكنه؟! سركار میخوای بری؟
مامان بزرگم میكه: نه خیر ! بعضی از حیوونام دین و ایمون حالیشونه!
برا نماز صبح كوك كرد!

مامان بزرگم
من o_O
مامانم
تام :|
جری :|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 20:21
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو پس چرا نیستی پیشم؟ نگاه خیس تو کو؟ گوش گوش دوتا گوش ، یه دست باز یه آغوش بیا بگیر قلبمو ، یادم تورا فراموش چوب چوب یه گردن ، جایی نری تو بی من! دق می کنم میمیرم ، اگه دور بشی از من دست دست دوتا پا ، یاد تو مونده اینجا یادت میاد که گفتی ، بی تو نمیرم هیچ جا من؟ من؟ یه عاشق، همون مجنون سابق...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 20:18
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

مــــرد کــه باشـــی ...

تنهـــایــت کــه بگـــذارنـد

اعتـــــــراضـی نخواهـــی کـــرد

تنهـــائیـــت را هــــم ، پــــــر نخــــواهـــی کــــرد

فقـــــط ...

بـه وقــــارت افـــــزوده خــــواهـــد شـــــد . . .
و
می شــــــود بـــــزرگی را در اعمـــــــاق نگاهــــــت دیـــــد
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 19:21
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دقت کردین بیشتر مواقع احساس می کنیم گوشیمون زنگ خورده
بعد که نگاه میکنیم میبینیم یه توهم ویبره ای بیش نبوده؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 18:39
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
حرفهای ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می کنی:

وقت رفتن است

بازهم همان حکایت همیشگی !

پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود

آی...

ناگهان

چقدر زود

دیر می شود!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 17:57
+1
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


دخترک برگشت چه بزرگ شده بود پرسیدم : پس کبریتهایت کو ؟ پوزخندی زد . گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد ... ......... گفتم : می خواهم امشب با کبریتهای تو ، این سرزمین را به آتش بکشم ! دخترک نگاهی انداخت ، تنم لرزید ... گفت : کبریت هایم را نخریدند


دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 12:36
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی....

راهی برای رفتن

نفسی برای بریدن

کوله بارم بردوش

مسافر میشوم گاهی....

عشقی برای خواندن

بغضی برای شکفتن

خاطراتم در دست

بازیچه میشوم گاهی....

نگاهی در راه

اعتمادی پر پر

پاهایم خسته

هوایی میشوم گاهی....

فکرهایی کوتاه

صبری طولانی

صدایی در باد

زمستان میشوم گاهی....

روزهای رفته

ماه های مانده

تقویمم بی تاب

دلتنگ میشود گاهی....

جای پایی سرد

رد پایی گنگ

در این سایه ی تنهایی

چه بی رنگ میشوم گاهی.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 21:28
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگر خودخواه و منفعت طلب نباشیم چشم تیزبین کائنات ...


و نگاه مقدس خداوند به سوی ما خیره خواهد ماند !!!


♦♦♦ افشین احسن ♦♦♦
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 21:24
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آری من همانم گدای
پاپتی شهر شما

بر تنم لباس های پینه دار
فرسوده شما

بر دلم هزاران زخم روزگار
ولی خدا داند

هیچ کدام کاری تر نباشد
از زخم نگاه شما

#آزاد#
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 20:33
+2
saeed
saeed

دوست دارم پرواز کنم تا که از میان ابرها بگذرم و به وسعت عشق تو دست یابم


دوست دارم که تنها در گوشه ای خلوت گزینم تا که شاید ذره ای از زجرهایت را حس کنم


دوست دارم در نگاه عاشقت قرق شوم تا که شاید گرمی اشکهایت را لمس کنم


دوست دارم زیر دوش آب سرد ساعتی بی اختیار بایستم تا که شاید تلخی آن لحظه را زندگی کنم


دستم را در زیر خاکستر خاموش عشقت فرو بردم اما سوختم


سوختم از آتش روشن زیر خاکسترت

دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 20:26
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ