یافتن پست: #نگاه

fingliiiiiiii
fingliiiiiiii


 مــــرد کــه باشـــی
تنهـــایــت کــه بگـــذارنـد
اعتـــــــراضـی نخواهـــی کـــرد.
تنهـــائیـــت را هــــم، پـُـــــر نخــــواهـــی کــــرد.
...
فقـــــط بـه وقــــارت افـــــزوده خــــواهـــد شـــــد
و می شــــــود بـــــزرگی را در اعمـــــــاقِ نگاهــــــت دیـــــد...!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 20:52
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
داشتم خاله بازی دو تا دختربچه ی 5,6 ساله رو نگاه میکردم ؛
یکی به اون یکی میگفت: "ببین مثلا منُ تو خواهریم, بعد من بچه دار نمیشم, شوهرم هـــم معتاده..!! همشم منُ میزنه....
ینـی کلکسیون بدبختی درست کرده بود واسه خودش. . .
دختـــرای نســـلِ ما که آرزوشـــــون شاهزاده ی سوار بر اسب سفید بود این شدن ؛ واسه آینده ی این دختره خعععلی نگرانم..... :| :))))))
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 20:07
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
طریقه خرید هندونه توسط بابام :
1. بو کردن هندونه
2. پرت کردن و گرفتنش از رو هوا
3. وزن کردن با دست
4. شمردن خطهای هندونه
5. زدن روی هندونه و شنیدن صدای مورد نظر
6. نگاهِ عالمانه به اطرافیان در میوه فروشی (که آره آقا من این کارم)
7. خریدن هندونه
8. آوردن به منزل

9. همه رو چنگال به دست جمع کردن
10. دست و سوت و جیغ و هورای حضار
11. پاره کردن هندونه
12. پذیرایی از اهل منزل با هندونه سفید و با طعم خـــــیار :|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 18:26
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



خـــــــــدا گفت : او را به جهنم ببریـــــــــــد...!
..
..
..
..
برگشت و نگاهی به خـــــــدا کــرد...
..
..
..
..
..
.
.
.
خــــــدا گفت : صبــــــــر کنید ؛ او را به بهشت ببریـــــــــــد!!
فرشتگان ســـــــــؤال کردند : چــــــــــــرا؟؟
جــــواب آمـــــــــــد...:
چــــــــون او هنوز به من امیدوار است........





دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 17:55
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



مادرم دست به بالشم می کشد
نگاه معنــــــــــی دارش ...
جواب میدهم لیـــــــــــــــــــــــــــــوان آب...
لبخند تلخی میزند و می گویــــــد
لیوان پر از آب را باورکنم یا چشمان قرمزت را ؟؟؟


دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 17:49
+1
fingliiiiiiii
fingliiiiiiii

این من ! نه زیبایم ، نه مهـربانم....نه عـاشق و نه محتاج نگاهی...!

فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست

فقط برای خودم هستم...خوده خودم !

صبورم و عجول!!

سنگین...سرگردان...مغرور...قـانع...

با یک پیچیدگی ساده و مقداری بی حوصلگیه زیاد!!!

و برای تویی که چهره های رنگ شده را می پرستی نه سیرت آدمی را ؛

هیچ ندارم !

راهت را بگیــر و بـــــــرو ، حوالی من توقف ممنــــوع است........

آخرین ویرایش توسط fingilii در [1392/06/13 - 18:43]
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 17:46
+1
nanaz
nanaz

زن ها گاهی اوقات چیزی نمی گویند...
چون به نظرشان لازم نیست چیزی گفته شود
با نگاهشان حرف میزنند......
به اندازه یک دنیا حرف می زنند..
هرگز نباید از چشمان هیچ زنی ساده گذشت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 14:00
+4
nanaz
nanaz

نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم!

نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند!

آن عشقی که میگویند تو نیستی ، تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقی!

... از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب به آن خیره میشدم!

باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده !

قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ، ماندن خاطره هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند!

و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم ، و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام است

پایانی ندارد زندگی ام با تو ، آغاز دوباره ایست فردا در کنار تو ، فردایی که در آن دیروز را فراموش نمیکنم ، آنگاه که با توام هیچ روزی را فراموش نمیکنم ، که همه آنها یکی از زیباترین روزهاست و شیرین ترین خاطره ها ، و گرم ترین لحظه ها !

سر میگذارم بر روی شانه های تو ، آرامش میگیرم از صدای تپشهای قلب تو ، دلم پرواز میکند در آسمان قلبت ، میشنوم صدای تپشهای قلبت ، اوج میگیرم تا محو شوم در آغوشت !

تا خودم را از خودت بدانم ، تا همیشه برایت بمانم ،چه لذتی دارد تا صبح در آغوش تو بخوابم!

تا ببینم زیباترین رویاها ، فردا که بیدار میشوم حقیقت میشود همه ی رویاها !

و اینجاست که عاشق خیالات با تو بودن میشوم ، و به عشق این خیالات دیوانه میشوم !

حالا من مجنونم و تو لیلای من ، همیشه میمانیم برای هم ، و میسازیم یک قصه ی عاشقانه دیگر با هم !

بر میگردیم به دیروزی که گذشت ، خاطره ی شیرین فردا بدجور به دل نشست !

و میدانیم زندگی مان عاشقانه خواهد گذشت ، هم دیروز و امروز و هم فرداهایی که خواهد رسید!

[​IMG]
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 13:44
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

من برای تو افسانه ای مختومه ام


یک صدای ممتد که دیگر دل آویزت نیست


من سایه ای همواره ام


نه نگاهی دارم


نه خطی


نه رنگی


نه حتی حرفی که دلی بلرزاند


من خاطره ای هستم


از عشقی نخ نما شده


که به یاد آوردنش نمی‌ارزد


دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 23:43
+5
AmiR
AmiR
خدا ازت میخوام برم گردونی عقب حداقل به وقتی
که باهاش آشنا شدم
میخوام تمام خاطراتم که با اون بود رو دوباره ب چشم
ببینم
میخوام دوباره
خندهاش
گریه هاش
هر چی از اون که منو آروم میکنه ببینم

هر روزت بفکرشم
هر روزت ازت خواهش میکنم که خوابشو ببینم
ولی تو به این خواستمم نگاه نکردی واقعا که

الان که داشتم اینارو مینوشتم
از اولش تا آخرش گریم گرفته بود چون
دوباره به یادش افتادم
بچه ها
دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 23:19
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ