یافتن پست: #هایم

reza
reza
اشک هایم شراب شدن........
این حاصل دست رنج توست...
بخور ب سلامتی دلبر جدیدت
1 دیدگاه  •   •   •  1393/01/25 - 20:09
+11
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چشمهایم را به بیمارستان میبرم...
.
.
.
.
.
.
نمیدانم چه مرگشان شده!هرشب درخواب جایشان راخیس میكنند...
دیدگاه  •   •   •  1393/01/23 - 15:43
+4
mary jun
mary jun
نبودن هایی هست ک هیچ بودنی جبرانش نمی کند
کسانی هستند ک هرگز تکرار نمی شوند ..!
و حرف هایی ک معنی شان را خیلی دیر می فهمیم .!!
دلتنگی ام را برایت با مداد کودکی هایم می نویسم ک هیچ گاه دروغ نمی گوید ......
دیدگاه  •   •   •  1393/01/21 - 17:47
+9
fereshte
fereshte
یاد گرفتم دستانم اینبار ک یخ کرد
دیگر دستانت را نگیرم
آستین هایم از تو با ارزشترند
دیدگاه  •   •   •  1393/01/20 - 14:49
+5
fereshte
fereshte
باران که بیاید
چشم هایم را خواهم بست
تا
زین پس آسمان جای من ببارد
دیدگاه  •   •   •  1393/01/19 - 23:53
+7
fereshte
fereshte
چه کسی گفته که من تنهایم؟
من
سکوت
خاطرات
بغض و اشک
همیشه با همیم..
بگذار تنهایی از حسودی بمیرد!
دیدگاه  •   •   •  1393/01/19 - 23:29
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



کیستی که من

این گونه

به اعتماد

نام خود را

با تو می گویم،

کلید خانه ام را

در دستت می گذارم،

نان شادیهایم را

با تو قسمت می کنم،

به کنارت می نشینم و بر زانوی تو

این چنین آرام

به خواب می روم؟

کیستی که من

این گونه به جد

در دیار رویاهای خویش

با تو درنگ می کنم؟


از :احمد شاملو :)


دیدگاه  •   •   •  1393/01/19 - 17:22
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥









بعضی وقتا دلم میخواهد

خودمان رابزنبم

به کوچه علی چپ ها

وبعد یک هو

ببینیم

از خیابان اصلی سردر آورده ایم

یک ماشین دربست

بگیریم وبرویم تا ته دنیا

باهم بنشینیم

لبه پرتگاهش

وهی پاهایمان را تکان بدهیم

تخمه بشکنیم وبلند بخندیم...



دیدگاه  •   •   •  1393/01/19 - 16:56
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ….

دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….

همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…

انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…

این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….

دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….

فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….

دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟

در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…

تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….

گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟

سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده …

دیدگاه  •   •   •  1393/01/19 - 16:33
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دلم آغوشت را میخواهد،
تا در آن آرام و رام گوش کنم به صدای قلبت.
و زندگی کنم در هوای نفس هایت، و عاشق تر شوم.
و نفس هایم به شماره بیفتند
و بیقرار تر شوم...
دلم میخواهد باز تو باشی و من
همین و بس...!




دیدگاه  •   •   •  1393/01/16 - 19:34
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ