fereshte
شب هایم میگذرد!!! بدون اینکه دلم هوای آغوشت را داشته باشد ! آغوشت ارزانی دیگران من مهمان پاهای بغل کرده ام هستم واین آرامش را حتی با تو عوض نمیکنم
mary jun
انسان هایی بودیم ک ب پاک کردن عادت داشتیم
ابتدا
اشک هایمان را پاک کردیم
سپس
یکدیگر را....
mary jun
گریه شاید زبان ضعف باشد
شاید کودکانه
شاید بی غرور
اما هر وقت گونه هایم خیس میشود
میفهمم
ک
ن ضعیفم
ن کودکم
بلکه پر از احساسم...
fereshte
چه فرقی میکند ساعت را به عقب بکشم وقتی حسرت هایم تکراریست وقتی نگاهت بر نمیگردد وقتی صدایت دیگر مرانمیخواند چه فرقی میکند این عقربه ها برگردند وقتی ثانیه به ثانیه اش بی کسی است وقتی چشمان خیره ام سالها برای گذشتن همین دقایق وقت گذاشته اند