یافتن پست: #هـــ

mitra
mitra
کنار پنجره سیگاری دود میکردم....
نگاهم به تقویم روی دیوار اطاقم افتاد ....
اسفند هم داره به آخر میرسه....
دلم یهـــــــــــو ریخت........
چقدر زود میگذره این سالها.........
دستم سوخت........
سیگارم به آخر رسیده و من حواسم نبود.....
سیگارو خاموش کردم و دنبال خاطراتم گشتم.......
اما انگار دیگه هیچ خاطره ای هم ندارم......
هر چی بوده مه آلوده و غمناک..........
چقدر امید داشتم اوایل این سالها ......
و چه نا امیدم اواخر امســــــــــــــــال.....
قلبم تیـــــــــــــر میکشه .......
ولی سیگارم انگار داره بهم میگه بکش بکش تا زودتر تموم شه......
تموم شم....!
یه نخ دیگه روشن میکنم و این شب سرد و تنها رو نگاه میکنم...
امشب هم انتظارم بیهوده بود......
من دیگه میدونم...
بالاتر از سیاهی هم رنگــــــــی هست...
همین رنگــــــــــــــــــــی که من دارم.......................
رنگِ غم......:|
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 15:26
+9
-1
reza
reza
زود قضاوت نكنيم
معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ... دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟

معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟!

فردا مادرت رو میاری مدرسه...

می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم! دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد...

بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت: خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن... اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه...

اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ... و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . . .............................. .................................. زود قضاوت نكنيم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 15:22
+5
mitra
mitra
این روزها زل میزنم تو چشمانم
خودم را بهانه میکنم برایه خنــــــدیدن..
قدم میزنم پا به پـــــایه ی خودم
ودستم میگیرد دست دیگرم را..
تــــــــــا گم نشوم میان این همه تنهــــــــــایی..
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 15:16
+6
reza
reza
@mah3a دستــــت را بیـــــــاور ....

مردانه و زنانه اش را بی خیـــــــال . . .

دســـــت بدهیم به رسم کودکــــــــــی ...

قرار اســــــت هــــوای هم را بی اجــــــــازه داشته باشیـــم ...
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 17:40
+2
maryam
maryam
لياقتت همون گوسفندايي هستن که شبا ميشمري تــــا خوابت ببره نـــــــــه شب بخيري که من هـــر شب بهت ميگفتم...!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 15:38
+4
ayda
ayda
بایـــــد بـــــاور کـــــردکـــــه در جـــــایـــــی از جهـــــان ، . .

عشقـــــی هســـــت هنـــــوز در دل . . .

نــَه بـــــه ظاهـــــر . . .

ولـــــی،، نـــــایاب اســـــت ! نـــــایاب . . .

♥ ♥
4 دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 15:22
+4
mina
mina
بار اول با معذرت خواهی
بار دوم با گریه
بار سوم با ریختن غرورت نگهش داری !
ولی بار چهارم...
دیگه نه میشه و نه باید کاری بکنی!
... چون حتی اگه بمونه باز موقتیه !
یعنی کسی که دلش با تو نباشه و بخواد بره...میره!
بفهــــــــــم ! پس فقط برو کنار و بهش بگو : خـــــــداحــافظ .
بیشترش دیگه نمی‌ارزه باور کن
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 11:28
+9
سحر
سحر
اصـــولـاً آدم هـایــی کــه ارزش دوســت داشـتـن را نـــدارنـــد درسـت هـمـــان آدم هـــایــی هـسـتـنـــد کــه مــا مُـصـــرانـه سـعـــی مـی کـنـیـم دوسـتـشــان داشـتـــه باشـیـــم ..!! دليـلـش رو نمـي دونــم ولــي ایـن قـانــون نـیـــازی بـه اثـبــــات نـدارد ..!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 01:26
+5
mitra
mitra
کاشکــــــی
مثــل دنیــــــــای کارتــون هــــــــا
آدم هــــــــــــــــــای بـــدجنــــس،
گوشـــــــــهء چشمشــــــــــــــون
بــــــــــــــرق مـــــی زد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 00:57
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ