یافتن پست: #همین

امیرحسین
امیرحسین
غضنفر با زنش میرن پیك نیك. زنش میگه: بشینیم زیر اون درخت. غضنفر میگه نه! همین وسط جاده امن‌تره! زود پتو رو بنداز!

زنش میگه: آخه اینجا ماشین میزنه بهمون! ولی غضنفر با اصرار وسط جاده پتو رو پهن می‌کنه و دو نفری می‌شینند وسط جاده!

بعد از مدتی یه كامیون میاد طرفشون هر چی بوق میزنه، اونا از جاشون تكان نمیخورن، كامیونه هم فرمونو میپیچونه میره تو درخت. غضنفر به زنش میگه: دیدی گفتم وسط جاده امن‌تره!
اگه زیر اون درخت بودیم الان هر دومون مرده بودیم!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 18:06
+5
mehdy
mehdy
زهرمار، درد، مرض، کوفت! الهی کف شامپو تو چشت! شب بخوابی خواب بد ببینی!

مادر محترم! شصت پا وسیله ای است شخصی،

که اختیارش رو دارم! لطفاً هرگاه سعی در خوردن شصت پای شما نمودم، گیر بدهید!

آقای پدر! هنگام دعوا با خانوم مادر، به جای پرت کردن

قابلمه و ماهی تابه به روی زمین، از چینی های توی کابینت استفاده نمایید!

اکشن بودن دعوا به همین چیزاست!خانوم مادر! از مصرف هله هوله ی زیاد پرهیز نمایید! ا

ین عمل نه تنها برای سلامتی شما خوب نیست،

بلکه موجب می شود کهمن بنده خدا هم هوس کنم!!!!!!!

آقای پدر! کودکان توانایی کافی برای حفظ دستشویی خود ندارند

و این توانایی هنگامی که شما شکم مرا “پووووووف” می کنید

به حداقل می رسد! الان بگم که بعد شرمنده تون نشم!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 13:58
+4
ronak
ronak
یک روز یه یزدی می ره رو پشت بام خونه اش که آنتن رو درست کنه که یک دفعه از طبقه ششم میفته پایین همین که از جلوی پنجره اشپزخونه خودشون رد می شه می بینه خانومش داره برنج درست می کنه داد می زنه می گه خانم یک پیمانه کمش کنننننننننن !!!!!!
3 دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 12:42
+3
-1
ronak
ronak
غضنفر با یک سرهنگه سوار هواپیما میشن . غضنفر رو به سرهنگه می کنه میگه ببخشید شما گروهبانید؟ سرهنگه میگه نه
غضنفرهمین سوال رو چند بار می پرسه. آخر سرهنگه خسته میشه میگه بله بابا من گروهبانم . غضنفر میگه پس چرا لباس سرهنگارو پوشیدی ؟!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 12:30
حمید
حمید
در SMS
این پیغام جدید را باور کنید . منم اول قبول نداشتم مشقامو خوب نوشتم بابام بهم
عیدی داد............
همین الآن سی ان ان اعلام کرد که پایگاه اتمی بوشهر و اصفهان امشب ساعت ?? به
طور کامل هوا میره... نمیدونی تا کجا میره... من این توپو نداشتم.....!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 02:03
حمید
حمید
آدمک آخر دنیاست بخند/آدمک مرگ همین جاست بخند/دستخطی که تو را عاشق کرد/بازی کودکی ماست بخند/آدمک خر نشوی گریه کنی/کل دنیا سراب است بخند/آن خدایی که بزرگش خواندی/
به خدا مثل تو تنهاست بخند {-23-}{-37-}{-21-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 01:04
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
از دوستان:

اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون...بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت....گفتم منم همینطور....گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش
و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم....
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/30 - 19:12
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
تا حالا دقت کردین اگه تو مترو الکی شروع به دویدن بکنید
ملت هم همینطوری دنبالتون میدوند…..!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/30 - 15:19
+5
سحر
سحر
تا بوده ، همین بوده :

همیشه دلتنگ اونی هستیم که نیست و حوصله کسی رو نداریم که هست !

بعد شکایت می کنیم از تنهایی هامون ..
دیدگاه  •   •   •  1390/11/30 - 02:14
+5
parnian
parnian
در قسمتی شاعر میفرمایند: ای جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی جیگیلی اخماتو وا کن

تازه همین شاعر در جدیدترین شعرش میفرماید: لا لا لالا لا لا لا لا لالایی لا لا لا لا لا لا لا لا لالایی مامان رفته شده تنها بابایی.... [:D]

نگرانشم یه وخت ترورش نکنن با این همه نبوغ و استعداد!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/30 - 01:48
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ