یافتن پست: #همین

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







نمی‌شود لباس‌هام را همینجور که تنم است بپوشانم به تن تو؟
و لباس‌هات راهمینجور که تنت است بپوشم به تنم؟
می‌شود جوری توی لباس‌ها گیر بیفتیم که برای بیرون آمدن
چاره‌ای جز عشقبازی نباشد؟
نمی‌شود از هر طرف بچرخم لب‌های تو برابرم باشد؟
می‌شود از هر طرف بیایی با چشم‌هام ببوسمت؟
می شود...................................................






دیدگاه  •   •   •  1393/03/17 - 14:34
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نمونه یک شوهر نفهم:
زن :سردمه
مرد :پاشو یه چیزی بپوش
زن :نه، خیلی سرده
مرد :یه پتو بیار جلوی بخاری بنداز رو خودت
زن :نه، اونجوری هم فایده نداره. خونه پدرم که بودم موقع سرما مامانم منو بغل میکرد
مرد :همین مونده تا آخر زمستون [!] بیاریم خونمون!
دیدگاه  •   •   •  1393/03/16 - 22:05
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
با بچه های فامیل دور ننه بزرگم جمع شده بودیم ننه داشت از قدیما میگفت،
همینطوری که تعریف میکرد یه دفه زل زد تو چشم یکی از نوه هاش و پرسید:
عزیزم مگه عقد کردین؟؟ با تعجب جواب داد نه!! ننه روشو برگردوند و اخمی کرد و زیر لب گفت: یاد اون زمون بخیر تا کسی خونه شوهر نمیرفت نه ابرو بر میداشت نه سرخاب سفیداب میکرد!!
سریع رفتم نشستم کنار همون کسی که ننه ازش سوال کرده بود،،توی گوشش گفتم: تا ننه نفهمیده پسری بلند شو برو بیرون!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/03/15 - 19:42
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دل همین است دیگر .... !

مینشیند برای خودش خیال بافی میکند ...

آرزو های بی جا میکند .. !

مثل آرزوی بوسه های حریصانه ....

یا ؟

مثل ...

میدانی؟!

باز هم آسمان ریسمان بافته ام

تمام ماجرا این است ..

من که جز تو آرزویی ندارم !!
دیدگاه  •   •   •  1393/03/15 - 19:15
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به من ربطی نداره چند تا فرند تو اددلیستت داری!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
منو باید بیشتر ازهمه دوست داشته باشی!
همین که گفتم!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/03/14 - 21:51
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻋﺮﻭﺱ ﻭ ﺩﺍﻣﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻣﯿﮑﻨﻦ ... ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺑﺪﻧﺶ ﺟﺮﺍﺣﺎﺕ ﮐﻤﺘﺮﯼ بر ﻣﯿﺪﺍﺭﻩ ﺍﻣﺎ ﻋﺮﻭﺱ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﺮﻥ ﺍﺗﺎﻕ ﻋﻤﻞ ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﺟﺮﺍ:
.
.
.
.
.
.
.
ﺗﺎﺯﻩ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﻋﻤﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻩ .. ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻓﻮﺭﯼ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﻤﺖ ﺩﮐﺘﺮﻩ ﻭ ﺟﻮﯾﺎﯼ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻧﻮ ﻋﺮﻭﺱ ﻣﯿﺸﻪ ... ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯿﮕﻪ: ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﺘﻮﻥ ﺗﻮ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺁﺳﯿﺐ ﺷﺪﯾﺪﯼ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﮐﻨﯿﻢ . ﻧﺨﺎﻋﺶ ﻫﻢ ﺁﺳﯿﺐ ﺩﯾﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﮔﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﺋﯿﻦ ﻓﻠﺞ ﺷﺪﻩ ... ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﺵ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﯾﺮﺷﻮ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﻨﯽ ﻭﻟﮕﻦ ﺏ ... ﺫﺍﺭﯼ ﻣﻮﻫﺎﺷﻢ ﺑﺰﻭﺩﯼ ﻣﯿﺮﯾﺰﻩ .... ﻫﻤﯿﻨﺞﻭﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩﻩ ﻭ ﺁﻗﺎ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﻫﻢ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﺪﻧﺶ ﮐﺮﺥ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺗﮑﯿﻪ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﯾﻬﻮ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺯﯾﺮ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﯼ؟؟
ﺑﺎﺑﺎ ﺷﻮﺧﯽ ﮐﺮﺩﻡ ... ﺯﻥ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﻭﻝ ﻣﺮد
دیدگاه  •   •   •  1393/03/14 - 19:08
محمد
محمد

شماره شناسنامه بابام ۲۱۰ـه

 

من بچه که بودم فک میکردم بابام دویستو دهمین آدمیه که تو جهان به دنیا اومده:|


دیدگاه  •   •   •  1393/03/14 - 17:22
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺑﺨﻮﺍﻩ
،
،
،
،
ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﻭﻭﻭﻭﻭﻭ

ﺑﻘﯿﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ !!!
،
،
،
ﺑﻠﻪ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺑﻘﯿﻪ ﻫﻢ

ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻥ

ﻭﺍﯾﺴﺎ

ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩﻡ..:))
2 دیدگاه  •   •   •  1393/03/14 - 15:56
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ظهری کیبوردم روباز کردم داشتم تمیزش میکردم .
پسر داییم 5 سالشه اومد کنارم ازم می پرسه : این چیه ؟
می گم : کیبورد
می گه : من نبردم !
می گم : کیبورد !
می گه : من نبردم !!
می گم : امیرعلی جان ، کیبورد
با گریه پا شد رفت پیش مامانش میگه : مامان بخدا من نبردم ...
یعنی کیبوردو کوبوندم تو سرم !
مامانم اومده میگه : صدای چی بود ؟
میگم : کیبورد
مامانم میگه : بس کن دیگه خجالت بکش نه اون بچه برده ، نه من ، نه کس دیگه ای ! خودت گمش کردی ! تو همین اتاقه ! پاشو خوب بگرد !!!
هیچی دیگه از ظهر تا حالا یه تیم تجسس حرفه ای دارن دنبالش میگردن :-S :)) :))
دیدگاه  •   •   •  1393/03/14 - 13:17
+2
محمد
محمد

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوییم

و حرفهایی هست برای نگفتن

حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند

و سرمایه ماورایی هرکس، حرفهاییست که برای نگفتن دارد

حرفهایی که پاره های بودن آدمیند

و بیان نمی شوند

مگر آنکه مخاطب خویش را بیابند

پس مخاطب خویش را بیابید

مهم نیست برای بقیه خاص باشد

همینکه برای شما خاص باشد کافیست.....


دیدگاه  •   •   •  1393/03/14 - 09:12
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ