♥ نگار ♥
تو مترو نشسته بودم، دلبندم اس ام اس داد بیا خونه دوستم تو فرمانیه، شامو اینجا دعوتیم... گذشت و حواسم به آهنگ پرت شد، یهو دیدم یکی داره میزنه به شونه هام، داداش شما مگه نمی خوای بری فرمانیه؟ اینجا ایستگاه قیطریه اس، باس پیاده شی . . .
هیچی دیگه، تشکر کردم و پیاده شدم
هیچی دیگه، تشکر کردم و پیاده شدم