یافتن پست: #وجودی

hamed noori
hamed noori
عروس کیست؟!

.
.
.
....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
موجودیست که در حال انقراض است،،،،
دختا بیان واقع بین باشیم
دیدگاه  •   •   •  1392/08/14 - 22:48
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دختر چیست ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دختر موجودیست زیبا و دوست داشتنی که خداوند برای حفظ آرامش پسرهااونارو آفریده وکسی جز دخترا نمیتونن پسرارو تحمل کنن.
چیه؟؟؟
انتظار داشتی ازشون بد بگم ؟؟؟؟
برو داداش ما از اوناش نیستیم
دخترا خودتون ابراز علاقه کنید بهم! :|
دیدگاه  •   •   •  1392/08/10 - 20:22
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو یه پیجی دیدم یه دختره استاتوس گذاشته بود:

مرد موجودیست تنوع طلب !
که حتــی با داشتن زنی زیـــبا به میــــمون هم چـــشـــمــــک میزند !!
:|
یه پسره هم زیرش کامنت گذاشته بود :
فعلا ایــــنو (; داشته باش ؛ تا بعـــد ...!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/8 - 20:21
+7
binam
binam
دوست پسر چیست؟
موجودی که انقدر بهش اس میدی اخرش شارژت تموم میشه
بخار نداره بیاد خواستگاری که

والااا!!!!

دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 18:12
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دختره تو فیسبوکش نوشته :مرد موجودیست تنوع طلب که با داشتن زنی زیبا به میمون هم چشمک میزند!!!!
پسره زیرش کامنتش یه چشمک گذاشته بود و نوشته بود فعلا داشته باش تا بعد...
دیدگاه  •   •   •  1392/07/16 - 19:23
+4
roya
roya
از این پس خالی به دست می زنیم که در یاد بماند به هیچکس نصیحت نکنیم،،


ادما در هر اتیشی که هستند باشند ما فقط نگاه می کنیم،،


دیگه مهم نیست برای دوست رگ پاره کنیم،،خون جاری شو،، ودل را به اتش بکشیم،،


هرچی که بود تمام شد دیگه به هیچ کس از ادما ودوست خوبی نمی کنیم،،


پس با تمام وجودی که هست از همه چی می گذریم،،


ومی گویم******بـــــــی خـــــیــــال هـــــمـــه********
دیدگاه  •   •   •  1392/07/10 - 10:49
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



اینجا شهر غریبیست
لبخند ها ابی هستند
اشکها صورتی
دلتنگی ها خاکستری
نگاهها سیاه
آغوش ها قرمز
اینجا ساعت هم رنگ دارد
اینجا یک رنگی وجودی ندارد
اینجا عاشق شدن به شرط رنگین کمان است





دیدگاه  •   •   •  1392/07/6 - 21:11
+4
sara
sara
دختر چیست؟؟؟

موجودی ست که..

فقط شیطونیاش به همه دنیامی ارزه!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 10:15
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
هنگامی که خدا زن را آفرید به مرد گفت:

 "این زن است. وقتی با او روبرو شدی،

 مراقب باش که ..."

 اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود

 که شیخ مکار سخن او را قطع کرد و چنین

گفت: "بله  وقتی با زن روبرو شدی مراقب

باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر

 افکن تا افسون افسانة گیسوانش نگردی و

مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها

 شیاطین می بارند. گوشهایت را ببند تا

 طنین صدای سحر انگیزش را نشنوی که

 مسحور شیطان میشوی. از او حذر کن که

 یار و همدم ابلیس است. مبادا فریب او را

 بخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و

 به چاه ویل سرنگونت میکند.... مراقب

   باش...."  

 و من بی آنکه بپرسم پس چرا خداوند زن را

 آفرید، گفتم: "به چشم."

شیخ اندیشه ام را خواند و نهیبم زد که:

 "خلقت زن به قصد امتحان تو بوده است و

 این از لطف خداست در حق تو. پس شکر

 کن و هیچ مگو...."

  گفتم: "به چشم."

 در چشم بر هم زدنی هزاران سال گذشت

 و من هرگز زن را ندیدم، به چشمانش

 ننگریستم و آوایش را نشنیدم.

 چقدر دوست می داشتم بر موجی که مرا

 به سوی او می خواند بنشینم، اما از خوف

 آتش قهر و چاه ویل باز می گریختم.

هزاران سال گذشت و من خسته و

 فرسوده از احساس ناشی از نیاز به چیزی

 یا کسی که نمی شناختم اما حضورش را

 و نیاز به وجودش را حس می کردم .

 دیگر تحمل نداشتم.

 پاهایم سست شد بر زمین زانو زدم و

گریستم. نمی دانستم چرا؟

 قطره اشکی از چشمانم جاری شد و در

 پیش پایم به زمین نشست. به خدا نگاهی

کردم مثل همیشه لبخندی با شکوه بر لب

 داشت و مثل همیشه بی آنکه حرفی بزنم

و دردم را بگویم، می دانست.

 و خدا با لبخند چنین گفت : این زن است :

 وقتی با او روبرو شدی مراقب باش که او

 داروی درد توست.

 بدون او تو غیرکاملی.

 مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را

 بشکنی که او بسیار شکننده است.

 من او را آیت پروردگاریم برای تو قرار دادم.

 نمی بینی که در بطن وجودش موجودی را

 می پرورد؟

 من آیات جمالم را در وجود او به نمایش

 درآورده ام.

پس اگر تو تحمل و ظرفیت دیدار زیبایی

مطلق را نداری به چشمانش نگاه نکن،

 گیسوانش را نظر میانداز و حرمت حریم

 صوتش را حفظ کن تا خودم تو را مهیای این

دیدار کنم."

 من اشکریزان و حیران خدا را نگریستم.

 پرسیدم: "پس چرا مرا به آتش قهر و چاه

ویل تهدید کردی؟"

 خدا گفت: "من؟!!!!"

 فریاد زدم: "شیخ آن حرف ها را زد و تو

 سکوت کردی. اگر راضی به گفته هایش

 نبودی چرا حرفی نزدی؟"

خدا بازهم صبورانه و با لبخند همیشگی

گفت: "من سکوت نکردم، اما تو ترجیح

دادی صدای شیخ را بشنوی و نه آوای

 مرا."

 و من در گوشه ای دیدم شیخ دارد همچنان

 حرفهای پیشینش را تکرار میکند

و خدا زن را آفرید و بهشت را
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:32
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دختر چیست؟؟؟
موجودی ست که..
فقط شیطونیاش به همه دنیامی ارزه!!!:D




دیدگاه  •   •   •  1392/06/15 - 11:57
+3
صفحات: 1 2 3 4 5 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ