reza
سلامتی اونی که وقتی تو آغوش میگیریمش؛؛وجودمون میلرزه!!!
نه از ترس یا لذت عشق بازی...
بلکه واسه وحشت از فردایی بدون اون
reza
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است
تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق میزند
در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم
ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم
آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم
و به شوق تو اشک می شدم
و بر صورت مه آلودت می لغزیدم
ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم
تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت
را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد
که مرهمی شود برای دلتنگی هایم
payam65
وقتی.....
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم.
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم.
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم.
وقتی او تمام کرد
من شروع کردم.
وقتی او تمام شد
من آغاز شدم.
و چه سخت است.
تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است،
مثل تنها مردن !
payam65
مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند! برای اثبات کمال نا مردی آنان٬ تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬ احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک ولگرد٬ عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند اما وقتی که خیالشان از بابت قلب زن راحت شد ٬ به یک باره یادشان می افتد که خدا مردشان آفرید!!
و آنگاه کمال مردانگی را در نهایت نا مردی جست و جو میکنند
*elnaz* *
آنقدر زمین خورده ام که بدانم
برای برخاستن
نه دستی از برون
که همتی از درون
لازم است ...
حالا اما
نمی خواهم برخیزم
می خواهم اندکی بیاسایم
فردا برمی خیزم
وقتی که فهمیده باشم
چرا زمین خورده ام ...
payam65
چرا وقتی که آدم تنها میشه
غم و غصه اش قد یک دنیا میشه
میره یک گوشه پنهونمیشینه
اونجا رو مثل یه زندون میبینه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوایبجنبی پیرت میکنه
وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر میزنه
غم میاد یواشیواش خونه دل در میزنه
یاد اون شب ها می افتم زیر مهتاب بهار
توی جنگل لبچشمه می نشستیم من و یار
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
میگن این دنیا دیگه مثل قدیما نمی شه
دل این آدما زشت و دیگه زیبانمی شه
اون بالا باد داره زاغ ابرا رو چوب میزنه
اشک این ابرا زیاده
ولیدریا نمیشه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
payam65
گاهی آدمهایی وارد زندگیمون میشن با کلی اشتیاق و کلی علاقه...اونقدر گرم و صمیمی میشن که باورشون میکنیم...بعد یه روز اونهمه علاقه ناپدید میشه...مثل توده عظیم برف که وقتی آفتاب میتابه آب میشه و دیگه اثری ازش نیست...گوئی هرگز نبوده...و تو به خودت میگی تمام چیزی که باور کرده بودی توهم بوده...این روزها دوستیهای برفی رسم جدید آدمها شده