یافتن پست: #وقتی

yagmur
yagmur
آری از پشت کوه آمده ام...
چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت،حرام خورد؟!
برای عشق خیانت کرد
برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد
برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم
می گویند: از پشت کوه آمده!
ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم
و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن
گوسفندان از دست گرگ ها باشد،
تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!
1405245464942277_large.jpg
دیدگاه  •   •   •  1393/04/23 - 00:52
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وقتی قلیون می کشم

همۀ سلولای بدنم می گن:دوستت داریم

این وسط ریه ام هم یه چیزهایی می گه

اما چون اینجا زن و بچه ست نمی تونم بازگو کنم:
دیدگاه  •   •   •  1393/04/22 - 11:18
+4
farhad
farhad
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ

ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺣﺮﻑ میزنه ﺗﻮ ﮐﺪﻭﻡ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻢ ؟

ﺭﺍﺳﺖ ؟

ﭼﭗ ؟

ﻭﺳﻂ ﭘﯿﺸﻮﻧﯿﺶ ؟

ﺩﻣﺎﻏﺶ ﻋﺎﯾﺎ ؟

ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ …
دیدگاه  •   •   •  1393/04/22 - 00:00
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کاش میشد وقتی اتاقمون رو مرتب میکنیم
بهش " تافت " بزنیم همونجوری بمونه.....
دیدگاه  •   •   •  1393/04/21 - 14:42
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
منم بیام؟؟؟؟؟؟؟
نـه عزیزم ما میخوایم بریم آمپول بزنیم !!!!
+

=

=

+

بزرگترین نوستالژیک بچگیم
وقتی میخواستن منو ازسر خودشون باز کنن
دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 13:53
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



طرز تهیه رب پلو شیرازی

برنج یک کیلو، رب انار یک لیوان، گردو یک لیوان، کشمش نصف لیوان، شکر به اندازه کافی (بستگی به ترشی مزه رب دارد )، پیاز بزرگ دو عدد، روغن

طرز تهیه:
پیازها را خلال کرده سرخ می نمایند . بعد ازسرخ شدن، کشمش و گردو را با آن تفت می دهند. رب انار و شکر را جوشانده و دو قاشق روغن به آن اضافه می کنند.

مقداری آب را به جوش آورده و برنج ها را که از چند ساعت قبل خیس کرده اند در آب جوش می پزند و به صورت
چلو دم می کنند. قبل از آن که برنج کاملاً دم بکشد آن را از روی اجاق برداشته با کفگیر ( اسم ) کم کم به داخل چلو صافی (ترش باله ) ریخته ، از محلول رب و شکر کم کم به آن اضافه کرده، مخلوط می کنند. سپس برنج را در دیگ یا قابلمه ریخته، باقیمانده رب و شکر را به آن می افزایند . وقتی که بخار اطراف برنج را پوشاند ، کشمش و گردو و پیاز داغ را وسط آن گذاشته ، دم می کنند . کمی بعد رب پلو حاضر و آماده است
دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 13:09
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
طرف فامیلیش "خبردار" بوده! میره سربازی، هر وقت فرمانده میگفته:
خبردار
یارو دست بلند میکرد میگفته: حاضر قربان!
فرمانده هم بهش میگفته:
احمق با تو نبودم! یعنی صاف بایست!
یه روز یک هیأت نظامی قرار شد بیان بازدید!
فرمانده پیش خودش فکر کرد که این سربازه آبروشو میبره به همین خاطر بهش یک ماه مرخصی داد.
وقتی هیأت بازدید کننده اومدند فرمانده بلند گفت: خبردار
همه سربازا داد زدند: رفته مرخصی قربان
دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 13:05
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
" چگونه پیدایت کنم ؟
وقتی به یاد نمی آورم
چگونه گُمت کرده ام ...! "
دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 13:00
+1
yagmur
yagmur

من عاشق سکوتم و کم حرف می زنم/// هر وقت دل شکسته ترم حرف می زنم


از تو شنیده ام که حریم خداست دل///  با تو از آستان حرم حرف می زنم


مثل «فروغ» دلخوش یک شام تیره ام/// وقتی که از نهایت غم حرف می زنم


من عاشق سکوتم و رنجی همیشگی/// با لهجه ی سیاه قلم حرف می زنم


دریا تویی و رود منم؛ رود رهگذر/// یک روز می رسیم به هم حرف می زنم


آن وقت در کنار تو آرام می شوم/// آن وقت با زبان دلم حرف می زنم


این نامه چند خط غم هر روزه ی من است


                              من شاعرم... به لحن قلم حرف می زنم


.


http://i46.tinypic.com/2qx55pi.jpg


دیدگاه  •   •   •  1393/04/19 - 18:31
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یادش بخیر ...
قدیما میخواستن دخترا را تهدید کنن!

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
میگفتن عکستو میزاریم تو اینترنت :)))))))))
الان وقتی اینو بگی تازه میگن بذار ببینم چند تا لایک میخوره..والا
دیدگاه  •   •   •  1393/04/19 - 17:14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ