یافتن پست: #پیش

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
تقدیم به دوست

آیا کنی یاد از شبی شمع شبستانت شدم؟

پروانهٔ من بودی و من اشک سوزانت شدم؟

رقص از تو و آواز من می سوختی با ساز من

بودی بت طناز من؛ من سر به دامانت شدم

یک جرعه می دادی به من رفت از میان این ما و من

گشتی من و گشتم چو تو آغاز وپایانت شدم

آه از مَی جانسوز تو آن جام تقوا سوز تو

گشتم چو دست آموز تو در عشق برهانت شدم

آن بادهٔ جوشان تویی برهان مدهوشان تویی

کشکول درویشان منم آویزه شانت شدم

ای بهتر از شور جنون بشنو چه گوید ارغنون

انا الیه راجعون تفسیر فرقانت شدم

میخانه خندان بود وخوش بشتافتی بی عقل و هُش

دیدم عجب دریا دلی موج شتابانت شدم

بلبل شدی تا در چمن بگریخت از من اهرمن

دیدم که خواهان گلی باغ و گلستانت شدم

این دل به مژگان دوختی صید اینچنین آموختی

من پیش ازین در بند آن زلف پریشانت شدم

گل دیدمت بلبل شدم مستت بدیدم مُل شدم

آسان نمودی سختیم من سخت آسانت شدم

بهر مداوا آمدی مرغ خوش آوا آمدی

چشمت چو بیمار آمده دارو و درمانت شدم

فرزاد چون کوه دنا قلبش چو دریای فنا

بهر بقا بنما شنا چون بحر عرفانت شدم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 00:08
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....


 


با تو رازی دارم !...


 


اندکی پیشتر اَی ...


 


اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!...


 


... زیر چشمی به خدا می نگریست !...


 


محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست ....


 


نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!..


 


یاد من باش ... که بس تنهایم !!....


 


بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!...


 


به خدا گفت :


 


من به اندازه ی ....


 


من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...


 


به اندازه عرش ..نه ....نه ...


 


من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!....


 


اَدم ،.. کوله اش را بر داشت ...


 


خسته و سخت قدم بر می داشت !...


 


راهی ظلمت پر شور زمین ...


 


آه .... بنده غمگین اَدم!...


 


در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ...


 


 زیر لبهای خدا باز شنید ،...


 


نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...


 


نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...


 


که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!


 


نازنینم اَدم .... نبری از یادم ؟؟!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 22:27
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺩﯾﺸﺐ ﭘﻠﯿﺲ ﺟﻠﻮ ﻣﺎﺷﯿﻨﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ ...
ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮ ﺑﻪ ﭘﻠﯿﺴﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ :
ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﮐﯿﻢ ... ؟
.
ﮔﻔﺖ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﯽ ... ؟
.
.
.
.
.
ﮔﻔﺘﻢ :ﻣﻦ ﯾﻪ ﭘﺮﻧﺪﻡ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺑﺎﻏﻢ ﺑﺎﺷﯽ.
ﺟﺮﯾﻤﻢ ﻧﮑﺮﺩ ...
گاز اشکاور در آورد از خجالتم دراومد ماشین هم رفت پارکینگ تا 1 ساعت پیشم به علت مشکوک بودن به مصرف مواد توهم زا بازداشت بودم!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 20:32
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسر داییم عاشق یه دختره بود ; خیلی همو دوس داشتن
بعد از یه مدت دختره پیچوند رفت با یکی دیگه....
پسر داییم اومده بود پیشم
عشق و عاشقی همش دروغه!!!!
دیگه میخوام مثل تو باشم
عاشق نشم
وابسته نشم
پست باشم
اشغال باشم
عوضی باشم
مثل لاشخورا زندگی کنم!!!!
مونده بودم دلداریش بدم یا بزنم لهش کنم !!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 20:31
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
رِفیقـا ” کَم ” باشَن ، امّا ” تَک ” باشَن !
به سلامتیه همه رفیقای تک . . .
سلامتی رفیقی که پیشمون نیست ولی توی قلبمونه !
به یادمون نیست ولی تو یادمونه !
بی خیالمونه ولی همیشه تو خیالمونه . . .
رفـاقت بار سنگینی ست !
کسی بـر دوش میگیرد که یک دنیا وفا و مرام دارد . . .
به سلامتیه رفیق واقعی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 18:51
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



از آلبوم عکس
با احتیاط
عکس‌های عشاق پیشین‌ات را
حذف کرده بودی.

از آن‌ها
تنها
تهی به جا مانده بود.

به آن قیچی‌ها فکر کردم
و از عاقبت خود
آگاه شدم.





دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 18:18
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

نیستگویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیستآزادی و پرواز از آن خاک به این خاکجز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیستاین قافله از قافله سالار خراب استاینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیستتا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویشدیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیستمن در پی خویشم ، به تو بر می خورم اماآن سان شده ام گم که به من دسترسی نیستآن کهنه درختم که تنم زخمی برف استحیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیستامروز که محتاج توام ، جای تو خالیستفردا که می آیی به سراغم نفسی نیستدر عشق خوشا مرگ که این بودن ناب استوقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 12:20
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
نخستین بار گفتش از کجایی؟

بگفت از دار ملک آشنایی!

بگفت:آنجا به صنعت در چه کوشند؟

بگفت:انده خرند و جان فروشند!

بگفتا:جان فروشی در ادب نیست!

بگفت:از عشق بازان این عجب نیست!

بگفت: از دل شدی عاشق بدینسان؟

بگفت: از دل تو می گویی من از جان

بگفتا عشق شیرین بر تو چون است؟

بگفت: از جان شیرینم فزون است

بگفتا: هر شبش بینی چو مهتاب؟

بگفت: آری چو خواب آید کجا خواب

بگفتا: دل زمهرش کی کنی پاک؟

بگفت: آنگه که باشم خفته در خاک

بگفتا:گرخرامی در سرایش؟

بگفت:اندازم این سر زیر پایش

بگفتا: گر کند چشم ترا ریش؟

بگفت: این چشم دیگر آرمش پیش

بگفتا: گر کسیش آرد فرا چنگ؟

بگفت:آهن خورد ور خود بود سنگ

بگفتا: چونی از عشق جمالش؟

بگفت:آنکس نداند جز خیالش...

بگفتا: گر بخواهد هر چه داری؟

بگفت: این از خدا خواهم به زاری!

بگفتا: گر به سر یابیش خشنود؟

بگفت: از گردن این وام افکنم زود!

بگفت: آسوده شو کاین کار خام است

بگفت: آسودگی بر من حرام است

بگفتا:روصبوری کن در این درد

بگفت: از جان صبوری چون توان کرد؟!

بگفت: از صبر کردن کس خجل نیست

بگفت: این دل تواند کرد دل نیست!!

بگفتا در غمش می ترسی از کس؟

بگفت: از محنت هجران او بس...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 12:05
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

سر به هوا نیستم

امــــــــــــا

همیشه چشم به آسمان دارم

حال عجیبی ست

دیدن همان آسمان که

“شاید “تــــــــــــو

دقایقی پیش

به آن نگاه کرده ای…!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 22:10
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اقا ی چیزی کشف کردم،دقت کنین:
عصر حجر، عصر اطلاعات، عصر ارتباطات، عصر فن آوری، عصر دیجیتال.....
همه اینا ثابت میکنن که پیشرفت بشر همیشه در عصر صورت گرفته و از صبح زود بیدار شدن آدم به جایی نمیرسه!!!
بببببببعععلهه!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 21:47

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ