یافتن پست: #پیش

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از بزرگترین دغدغه های زندگیم اینه که وقتی یکی داره باهام حرف می زنه تو کدوم چشمش بایدنگاه کنم؟!
راست؟:|
چپ؟:|
وسط پیشونیش؟:|
دماغش عایا؟:|
هیچکدام :|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/4 - 15:19
roya
roya

دکتر سیلمی الاصل هستم 


دارای مدرک دکترای لگد پراکنی پیشرفته !


عکس نوشته های طنز شهریور ماه 92


دیدگاه  •   •   •  1392/06/4 - 10:43
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دقت کردین شما مسخرشو درآوردین و لایک نمیکنین
اگه اینجوری پیش بره منم مسخرمو درمیارم پست
نمیزارم.:))
دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 20:26
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خیر سرمون رفتیم شمع روشن کردیم حاجت بگیریم
یه زنه هم اومد شمعشو پیش شمعای من روشن کرد
بعد شمعش افتاد رو شمعای من حاجتا قاطی شد الان حالت تهوع بهم دست داده :)))))))))))
دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 20:21
+1
ساناز
ساناز
آیا تا به حال دختری در اینجا بوده که این دو نفر @tala و @mohamadkazemi به آنها پیشنهاد بیا باهم دوست شیم و یا درخواست بیا بیشتر باهم آشنا بشیم رو نداده باشه ؟ {-26-}
دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 19:28
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آروم و آهسته " دختـــ♥ـــرمون " رو بغل می کنم و در گوشی با هم حرف بزنیم و پچ پچ کنیم

بعد از چند دقیقه میزارمش زمین و میفرستمش پیش " تــــــ♥ـــــو " که بهت بگه :

مامان جونـــ♥ـــی ، بغلم میکنی ؟!!! !♥♥♥

وقتی بغلش کردی آروم دست بندازه دور گردنت و بوست کنه ، بعد آروم و در گوشی بهت بگه :

بابا جونی گفت که بهت بگم ، آشتی نیستیما ، ولی امشب سه نفری شام بریم بیرون

تازه یه چیز دیگه هم هست که گفت نباید بهت بگم :
گفت امشب سالگرد ازدواجتونه و میخاد " سورپرایزت " کنه

طاها علوی 2 شهریور 92
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 23:17
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چند وقت پیش با بابام دعوام شد، دستشو برد بالا که بزنه تو صورتم…!

.
.
.
.
.
.
.
.
منم یهو رفتم تو فاز هندی گفتم :
بزن بابا..!(با صدای آمیتا چاخان)
بزن بذار بفهمم که پدر بالا سرمه…!
بزن که بفهمم هنوز بی صاحاب نشدم…!

ودر نهایت ناباوری بابام زد تو گوشم…:|
ناموسا چرا تو این فیلم هندیا اینجوره؟!!
من توقع داشتم منو بغل کنه جفتمون بزنیم زیر گریه :|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 22:42
+4
saman
saman
روزی شخصی پیش روانپزشکی رفت وگفت اقای دکتر مدت هاست غمگین و دلشکسته ام هیچ چیز مرا شاد نمیکند پزشک لبخند زد وگفت کافی است یک بار برای دیدن نمایش دلقک سیرک به انجا بروی تمام غصه هایت را فراموش می کنی مرد لبخند تلخی زد و گفت اقای دکتر من همان دلقکم واتاق را ترک کرد......
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 17:29
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
اگر عشق نبود ، به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم ؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم ؟ و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم ؟ آری ، بی گمان پیش از اینها مرده بودیم ، اگر عشق نبود !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 17:12
+1
roya
roya

ﺳﻪ ﺗﺎ ﺯﻥ ﺗﻮﯼ ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺳﻪ ﺗﺎﺷﻮﻥ


ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻬﺸﺖ!


ﺩﻡِ ﺩﺭِ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﮔﻔﺖ:


ﺷﻤﺎ ﺁﺯﺍﺩﯾﺪ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻨﯿﺪ ، ﺗﻨﻬﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﻨﻪ


ﮐﻪ : ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻫﺎ ﭘﺎ ﻧﺬﺍﺭﯾﻦ!


ﺯﻧﻬﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮﯼ ﺑﻬﺸﺖ.


ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺳﺮﺳﺒﺰ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺩﮎ ﺑﻮﺩ!


ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺯﻥ ﭘﺎﺵ ﺭﻓﺖ ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺍﺭﺩﮎ ﻭ ﻟﻪ ﺷﺪ


ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﻫﻤﻮﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :


ﺗﻮ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﻭ ﻧﻘﺾ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺒﯿﻬﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻤﻮﻧﯽ


ﻓﺮﺩﺍ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ، ﺯﻥ ﺩﻭﻡ ﭘﺎﺵ ﺭﻓﺖ ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻭ


ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺯﺷت ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :


ﺗﻮﺍﻡ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﻭ ﻧﻘﺾ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺒﯿﻪ


ﺯﻥ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﻭ


ﺣﻮﺍﺳﺸﻮ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﭘﺎﺷﻮ ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻫﺎ ﻧﺬﺍﺭﻩ!


ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺑﺎ ﯾﻪ


ﻣﺮﺩ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭗ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﻭﻣﺪ ! ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺭﻭ


ﺑﻪ ﺯﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﭘﯿﺶ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺑﻤﻮﻧﯿﺪ …


ﺯﻥ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﻋﻤﺮﺵ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺫﻭﻕ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :


ﻭﺍﺍﺍﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺍﺷﻢ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ..!


ﻣﺮﺩﻩ ﮔﻔﺖ : ﻣﻨﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ! ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺍﺭﺩﮎ ﺭﻭ ﻟﻪ ﮐﺮﺩﻡ 


دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 09:49
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ