یافتن پست: #چشم

saeed
saeed


هیچ گاه چشمهاي کهربايي تو را در انحصار قطره هاي اشک نبينم


دعا مي کنم که لبانت را فقط درغنچهاي لبخند ببينم


دعا مي کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکي دريا


و بوي بهار را داردهميشه از حرارت عشق گرم باشد


من برايت دعا مي کنم که گلهاي وجود نازنينت


هيچ گاه پژمرده نشوند براي شاپرکهاي باغچه خانه ات


دعا مي کنم که بالهايشان هرگز محتاج مرهم نباشند


من براي خورشيد آسمان زندگيت دعا مي کنم که هيچ گاه غروب نکند


من برات دعا می کنم که...!؟


دیدگاه  •   •   •  1392/06/28 - 20:34
+3
saeed
saeed

تحمل کردن زيباست اگر قرار باشد روزي به تو برسمانتظار اسان است اگر قرار باشد دوباره تو را ببينم
زندگي شيرين است اگر قرار باشد مزه ي دستان تو را بچشم
مشکلات حل مي شود اگر قرار باشد روزي به پاي تو بميرم
اشک ها همه به لبخند تبديل مي شود اگرقرارباشد تو را يک بار ببوسم
اگر ببينم خيال رفتن نداري بدان دوستت دارم

دیدگاه  •   •   •  1392/06/28 - 20:22
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
می گویند : شاد بنویس ... نوشته هایت درد دارند! و من یاد ِ مردی می افتم ، که با کمانچه اش ، گوشه ی خیابان شاد میزد.. اما با چشمهای ِ خیس................


دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 23:16
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
امشبم گذشت من ندیدمت.چشم ب راهتم تا رسیدنت.امشبم گذشت حاله من بده..دل بریدنو یاد من نده...دنبالت میام با یه چتر خیس...رد پای تو..روی جاده نیست..از کدوم مسیر رد شدی گلم..بی تو هر نفس غصه میخورم.تو چه راحتی من ازت جدا..همه چیزمی چی ازت بخوام...........................
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 23:00
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



موهای یک زن خلق نشده


برای پوشانده شدن


یا برای باز شدن در باد


یا جلب نظر


یا برای به دنبال کشیدن نگاه


موهای یک زن خلق شده


برای عشقش   ):


که بنشیند شانه اش کند , ببافد و دیوانه شود...


عطر مو های یک زن فراموش شدنی نیست!


وقتی خدا می خواست تو را بسازد


چه حال خوشی داشت،


چه حوصله ای ! این موها، این چشم ها .... خودت می فهمی؟ من همه این ها را دوست دارم.


دوست دارم یه بار بشینم موهاتو شونه کنم


یه چند تارش بریزه .بگم اینارو میبینی ؟؟؟


بگی اره ..!!!


منم بگم با همه دنیا عوضش نمیکنم


دنیــــا فهمـید خیلی حــقیر است وقتی گفتم :


یک تارمــوی "تــــــــــ♥ـــــــو " را به او نمیدهم...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 21:57
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پرسیدم از سرشک ، که سرچشمه ات کجاست ؟
نالید و گفت : سر ز کجا ز چشمه از کجاست ؟
لبخند لب ندیده ی قلبم که پیش عشق
هر وقت دم زخنده زدم ، گفت : نابجاست
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 20:28
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو پس چرا نیستی پیشم؟ نگاه خیس تو کو؟ گوش گوش دوتا گوش ، یه دست باز یه آغوش بیا بگیر قلبمو ، یادم تورا فراموش چوب چوب یه گردن ، جایی نری تو بی من! دق می کنم میمیرم ، اگه دور بشی از من دست دست دوتا پا ، یاد تو مونده اینجا یادت میاد که گفتی ، بی تو نمیرم هیچ جا من؟ من؟ یه عاشق، همون مجنون سابق...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 20:18
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



مسافر بی بدرقه من
اینقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم ، باز به غیرت چشمانم که آبی پشت سرت ریختند


دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 19:34
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻪ ﭘﺪﺭﺵ ﮔﻔﺖ : ﭘﺪﺭ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺳﺮ ﭼﻬﺎﺭﺭﺍﻩ ﺣﺎﺟﯽ ﻓﯿﺮﻭﺯ ﺩﯾﺪﻡ ، ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﭼﻪ ﺍﺩﺍﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺭمی آﻭﺭﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ ﺑﺪﻫﻨﺪ ؛ ﻭﻟﯽ ﭘﺪﺭ ، ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺷﻢ ﺁﻣﺪ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺩﺍ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻗﺼﯿﺪ ، ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎش ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ …
ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍی آن روز ﻣﺮﺩﻡ ﺣﺎﺟﯽ ﻓﯿﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﯿﻨﮏ ﺩﻭﺩﯼ ﺳﺮ ﭼﻬﺎﺭﺭﺍﻩ ﺩﯾﺪﻧﺪ
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 17:47
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



حبیب آقا، نه کافه رفته است، نه کتاب خوانده است و نه سیگار برگ برلب گذاشته و کلاه کج بر سر...

نه با فیلم تایتانیک گریه کرده است و نه ولنتاین میداند چیست...

اما صدیقه خانم که مریض شد، شبها کار میکرد و صبحها به کار خانه میرسید...

در چشمانش خستگی فریاد میزد، خواب یک آرزو بود...

اما جلوی بچه ها و صدیقه خانوم ذره ای ضعف بروز نمیداد. حبیب آقا عشق را معنا میکرد، نمایش نمیداد...


دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 16:44
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ