یافتن پست: #چشم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم


به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم


به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم


به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم


به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید


به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را


چون نهری گوارا نوشید


به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت


به خاطر روی زیبای تو بود


که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند


به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود


که دست هیچ کس را در هم نفشردم


به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود


که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم


به خاطر دل پاک تو بود


که پاکی باران را درک نکردم


به خاطر عشق بی ریای تو بود


که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم


به خاطر صدای دلنشین تو بود


که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست


عزیزم...


عشق را در تو  ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 


وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم


من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر


وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم


من بهار را به خاطر شکوفه هایش


زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را


 به خاطر تو دوست دارم


 


love_postcard_22.jpg

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 22:25
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به سلامتی اونایی که دلشون مرداب خون شده و چشماشون بارونی
به سلامتی آرزوهای از دست رفته
به سلامتی اونایی که تو اوج جوونی پیر شدن
به سلامتی غرورهای شکسته
به سلامتی بغضهای دائمی
به سلامتی تنهایی و بی کسی
به سلامتی سکوت
به سلامتی تو
به سلامتی من
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 22:19
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
باید از یک جا “شروع” کنم…
به “تمام” کردنت…
اول از همه
پایت را از شعر هایم قطع میکنم
بعد، دستت را از سرم بر می دارم
بعد از آن هم، چشم از تو می پوشم
بعد هم
بعد ...هم
با خیالت چه کنم؟ لعنتی!؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 21:31
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻋﺎﺷﻖ ﺟﻤﻠﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﻧﯽ ...
ﯾﻪ ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻖ ﭘﺸﺘﺶ ﻣﯿﮑﺸﯽ ...
ﻭ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﯾﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻣﯿﺎﺩ جلوی چشمت ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 21:30
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

تو حیاط دبیرستان یکی یقه پیرهنم رو گرفت
فهمیده بود از خواهرش خوشم میاد
بچه ها دور ما حلقه زده بودند و فریاد میکشیدند....قورتش بده.... چون هیکلم بزرگ بود
اون هی مشت میزد و من فقط دفاع میکردم
باز اون مشت میزد و من فقط و فقط دفاع میکردم
بالاخره یه خراش کوچیکی روی صورتم افتاد
فرداش خواهرش به من گفت حداقل توام یه مشت میزدی
روم نشد بهش بگم. . . آخه چشماش شبیه تو بود

به سلامتی هرچی عاشقه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 21:01
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

مــرا ✿دخـتر خانـــوم✿ مے نـامــند

غرورے دارم
كـ‌ه براے تنها نبودن ،‌ لـه نمـﮯ شود

احساسـﮯ دارم
كـ‌ه با منطق ِگدایان نمـﮯ سازد

قلبــﮯ دارم
كـ‌ه هنوز تیزے خنجر نامردے را نخوردهـ استـــ

و زیـبایــﮯ هایـﮯ دارم
كـ‌ه حراج چشم هاے بیگانـ‌ه نخواهد شد!

اینگونه است مشق شب های دخترانه من ....
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 20:49
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هیچ‌چیز را چشم بسته قبول نکنید
حتی سخنان بزرگان را
بزرگمهر که می‌گفت
سحرخیز باش تا کامروا شوی
دروغ می‌گفت باور نکنید
دور و بر ما، سحر خیزها
یا کله‌پز شدند یا نانوا !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 20:20
+1
*elnaz* *
*elnaz* *
در آشپزخانه نمور خانه ی پدری ات نشسته ایم سرخ و گرمِ دست سازت را می آوری در پیک های یادگاری از جهیزیه ی مادرت مزه اش اما... عسل چشم منو قند نگاهت کافیست. شراب


دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 18:40
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
سبک ترین ساکم را برخواهم داشت و بلیط و برگه رزرو هتل را. و دست همسفرم را خواهم فشرد.. برف ببارد و باران که هیچ سنگ هم ببارد از آسمان؛ خواهم رفت تا در انتهای خیابان نوری چشمم را تنگ کند.و شفاف. که از صافی احساسش بگذرم و وعده ی هرسال برگردم.


دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 18:25
+3
amir reza
amir reza
آخر ای دوست نخواهی پرسید
که دل از دوری رویت چه کشید
... سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده های تو به دادش نرسید
داغ ماتم شد و بر سینه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکید
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روی تو سپید
جان به لب آمده در ظلمت غم
کی به دادم رسی ای صبح امید
آخر این عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهی دید
دل پر درد فریدون مشکن
که خدا بر تو نخواهد بخشید

فریدون [!]..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 17:30
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ