یافتن پست: #چشم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
این کانال سه هم با این سریالاش !

یارو چشاش سبز آبیه ، چشمای لعیا زنگنه هم سبزه

بعد معلوم نیست این دو تا بچه چشم قهوه ای به کی رفتن !

زدن تو کاسه کوزه ی قوانین وراثت
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 14:08
+2
be to che???!!
be to che???!!
هي فلاني! ديگر هواي برگرداندنت را ندارم… هرجا ك دلت ميخواهد برو… فقط آرزو ميكنم وقتي دوباره هواي من ب سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگيرد ك با هزار شب گريه چشمانت، باز هم آرام نگيري… و اما من… بر نميگردم ك هيچ! عطر تنم را هم از كوچه هاي پشت سرم جمع ميكنم، ك نتواني لم دهي روي مبل هاي راحتي،با ...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 13:28
+4
be to che???!!
be to che???!!
"يكي بود يكي نبود.."

تواين دنياي بزرگ يه پسري بود كه عاشق يه دختره ميشه.پسره چندسالي عاشق ميمونه تابلاخره تصميم ميگيره به دختر بگه كه دوست دارم.بهش ميگه ولي دخترنتونست هيچ حس دوست داشتني از پسره بجز به عنوان يه برادرتوقلبش بياره...


عاشقي اين2تاشده بود مثل2تاعاشق ولي يكيشون عاشق عشقش واون يكي عاشق برادرش.چون اون هيچوقت يه داداش واقعي نداشت..


خلاصه اين داستان عاشقي عجيب اين2تاگذشت تا يكي دوسال كه دخترك هم عاشق شد.ولي ايندفعه عاشق عشقش...مونده بود با يه دل عاشق وهيچ راهي بجز صداقت و شكست غرورش پيدانكرد و غرورشو شكست و بهش گفت دوست دارم..ميخوامت...ميخوام باهات بمونم..حتي براي اين كارش ازخواهرش سيلي هم خورد ولي فكرميكرد پسره ارزششوداره ولي..


اينا از هم دوربودن با400كيلومترفاصله و ديدارماهي يكي دوبار..خيلي همودوست داشتن.دوتاشون واسه هم ازهمه چيزو همه كس ميزدن ولي اين وسط يه مشكلي بود:پسره عشق دخترك باور نداشت خيلي براي دخترسخت بود كه شبا از گريه و چشم درد عشقشوباور نكن..بارهازنگ ميزد بهشو ميگفت حالم بده..دلم تنگ ..دلتنگيشوتحمل ميكرد ولي باور نكردن عشقش غير قابل تحمل بود..واسه اينك پسرك عشقشو باوركنه دست به كارايي زد كه پسرك ازش خواسته بودكه خودش دوست نداشت.ولي فايده اي نداشت...


نميگم پسره اونو نميخواست...چراعاشقش بود وخيلي كارا واسش انجام ميداد ولي دخترك عشقشوباور داشت...


ميسوخت و ميساخت..بااون عشق صادقش آبروش پيش تنها خواهرش بخاطرپسره رفت..ازپسرك تهمت شنيد..پسره ميگفت توبه غيراز من باكسي هستي..تهمت خيانت بهش زد..ميگفت من واست يه هوس بودم..ميگفت..


تحمل دخترديگ تموم شد..ديگ زندگي كردن وتحمل اينهمه بدبختي براش سخت شده بود..عاشقش بودولي مجبور شدروي عشقش پابذاره و پسرك ولش كنه..توصحبت آخرشون پسرك زد زير همه چيزوزير هرغلطي كه انجام داده..و به دخترك گفت ديگ بمن اس نده و زنگ نزن.از جدايي اين2عاشق تقريبا يك ماه ميگذره و مونده يه دختر بدبخت تنها باكولباري گناه وكلي تهمتو يه دل شكسته ...


اين داستانوگفتم كه بگم بعضيا ارزش شكستن غرور دارن حتي اگه ي دختر غرورشو بشكن..بعضيا ارزش يه عشق واقعي..وحتي گذشتن از همه چيز بخاطرشونو دارن ولي بعضيا حتي ارزش يه نگاه كردن هم ندارن...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 13:07
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


ڪاشـــــ فقط بوבـے وقتـے بغض مـےڪرבم! بغلم مـےڪرבـے و مـےگفتـے... ببینمـــــ چشمـــــاتو منـــــو نگاه کـטּ... اگه گریـ ـہ کنـے قهـــــر مـےڪنم میرمـــــا !!! کوتاه شود


دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 12:27
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

گنجشک ها به سمفونی اعتقاد دارند وقتی که سیم برق را دو / لا / می / نشینند چشمانت ، کلاویه ها را که حفظ باشد... هر تیر چراغ و سیم برقش ، بتهونیست که موسیقی مادری ِ گنجشک ها را می نوازد ......

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 11:55
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

کاشکی گاهی وقتا...
خدا از پشت ابر ها بیاد بیرون
...
گوشم رو محکم بگیره و داد بزنه
... آهااااای...!!!
بشین سر جات اینقده غر نزن.... همینه که هست...!!
بعد یه چشمک می زد
... و آروم توی گوشم میگفت...
همه چی درست میشه...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 11:53
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
وﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ زن ﺭﺍ آﻓﺮﯾﺪ ﮔﻔﺖ :
به به ﭼﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻡ !
ﺳﭙﺲ مرد ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
عیبی نداره سوار ماشین مدل بالا بشن به چشم میان
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 11:16
+5
roya
roya
در CARLO

صدای زنگ تلفن – دخترک گوشی رو بر میداره


سلام . کیه؟


سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!


نمیشه!


چرا؟



 


چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!


سکوت


بابایی ما که عمو حسن نداریم!


چرا داریم. الآن پیش مامانه.


ببین عزیزم. اینکاری که میگم بکن. برو بزن به در و بگو بابا اومده خونه!


چشم بابا


چند دقیقه بعد


بابا جون گفتم.


خوب چی شد؟


هیچی. همینکه گفتم یهو صدای جیغ مامانم اومد بعد با عجله از اطاق اومد بیرون همینطور که از پله‌ها میدوید هول شد پاش سر خورد با کله اومد پایین. نمیدونم چرا تکون نمیخوره دیگه !!؟


خوب عمو حسن چی؟


عمو حسن از پنجره پرید توی استخر. ولی پریروز آب استخر رو خودت خالی کرده بودی یک صدای بامزه ای داد نگو! هنوز همونتو خوابیده!


استخر؟ کدوم استخر؟ ببینم مگه شماره ****۰۹۱۷ نیست؟


نه!


ببخشین مثل اینکه اشتباه گرفتم


دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 11:09
+4
roya
roya

دلم پر است...! انقدر پره که گاهی اضافه اش از گوشه ی چشمم می چکد.


63676680980629667741.jpg
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 10:32
+5
-1
sara
sara
ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺯﺍﺩﻩ ﯼ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﻡ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻬﻢ ﻣﯽ ﮔﻪ : ﺑﯿﺎ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯿﻢ .
ﻣﯽ ﮔﻢ ﭼﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯿﻢ؟
ﻣﯽ ﮔﻪ : ﻣﻦ ﭼﺸﻢ ﻣﯽ ﺫﺍﺭﻡ، ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﮔﻢ ﺷﻮ<img src=" title="{-7-}" /><img src=" title="{-7-}" />
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 10:18
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ