یافتن پست: #چشم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
چه کسی می گوید حمل سلاح جرم است..؟!!
کسی را می شناسم در این حوالی..

چشم هایش، سلاح سردی است..

که آزادانه حملشان می کند…..!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 16:00
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند بلبل شوقم هوای نغمهخوانی میکند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گلفشانی میکند ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمکپرانی میکند نای ما خاموش ولی این زهرهی شیطان هنوز با همان شور و نوا دارد شبانی میکند گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان با همین نخوت که دارد آسمانی میکند سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی میکند با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران میرسد با من خزانی میکند طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:42
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

دیرگاهیست که تنها شده ام /
قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است /
باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آئینه ز من با خبر است /
که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم /
همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید /
تا نبینم که چه تنها شده ام

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:37
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی

نیاز داری به یه آغوش بی منت

که تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد

که وقتی تو اوج تنهایی هستی

با چشماش بهت بگه :

هستم تا ته تهش! هستی؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 14:49
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف...

لرزشی روی میز کنار تختم!

از این صدا متنفر بودم امّا....

چشمهایم را میمالم...:

"new message"

...تا لود شود آرزو می کنم٬کاش او باشد

...سکوت می کنم

آرزوی بی جایی بود...!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 13:41
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
آدم و حوا

دادستان : نام تو چه بود ؟

آدم : آدم .

دادستان : فرزنده ؟

آدم : من را نه مادری و نه پدری بود بنویسید اول یتیم عالم خلقت .

دادستان : نام محل تولد ؟

آدم : بهشت پاک .

دادستان : اینک محل سکونت ؟

آدم : زمین خاک .

دادستان : آن چیست که بر گرده داری ؟

آدم : امانت است .

دادستان : قد تو ؟

آدم : روزی چونان بلند که همسایه خدای و اینک به قد سایه بختم به روی خاک .

دادستان : اعضای خانواده ؟

آدم : حوای خوب و پاک / قابیل خشمناک و هابیل خفته در خاک .

دادستان : روز تولدت ؟

آدم : در روز جمعه ای / به گمانم که روز عشق .

دادستان : رنگ تو ؟

آدم : اینک فقط سیاه ز شرم چونان گناه .

دادستان : چشمانت ؟

آدم : رنگی به رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان .

دادستان : و وزن تو ؟

آدم : نرم چونان سبک که پرم در هوای دوست و نه آنچنان وزین که نشینم بر این زمین .

دادستان : جنست ؟

آدم : نیمی مرا ز خاک و نیمی دگر خدا .

دادستان : شغل تو ؟

آدم : در کار کشت امیدم به روی خاک .

دادستان : شاکی تو ؟

آدم : خدا .

دادستان : نام وکیل مدافع ؟

آدم : آن هم فقط خدا .

دادستان : جرم تو ؟

آدم : یک سیب از درخت وسوسه .

دادستان : تنها همین ؟

آدم : همین .

دادستان : حکم تو ؟

آدم : تبعید در زمین .

دادستان : همدست تو در گناه ؟

آدم : حوای آشنا .

دادستان : ترسیده ای ؟

آدم : کمی .

دادستان : از چه ؟

آدم : که شوم من اسیر این خاک .

دادستان : آیا کسی به ملاقات تو آمده ؟

آدم : بلی .

دادستان : که ؟

آدم : گاهی فقط خدا .

دادستان : داری تو گلایه ای ؟

آدم : دیگر گلی ای نه ولی !

دادستان : ولی چه ؟

آدم : حکمی چنین آن هم به یک گناه ؟

دادستان : دل تنگ شده ای ؟

آدم : زیاد .

دادستان : برای که ؟

آدم : تنها فقط خدا .

دادستان : آورده ای سند ؟

آدم : بلی .

دادستان : چه ؟

آدم : 2 قطره اشک .

دادستان : تو داری ضامنی ؟

آدم : بلی .

دادستان : چه کسی ؟

آدم : تنها کسم خدا .

دادستان : و آخرین دفاع ؟

آدم : میخوانمش چونان که اجابت کند دعا
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 12:20
+3
be to che???!!
be to che???!!

سر تا پای یک پسر خفن امروزی:


برای اینکه خودشونو  به یه پسر خفن امروزی تبدیل کنن کارای زیر رو مرحله به مرحله انجام می دن:


اول می رن از تو اتاق خواب مامان جونشون یواشکی موچین و چند تا کرم بر می دارن . بعد از رو یکی از عکسای مامان ابروهاشونو درست می کنن.چون ابروی بیشتر پسرشونو با پاچه ی بز پیوند زدن درنتیجه باید نصف ابرو رو بردارن به طور خیلی ضایع هر چی ضایع تر بهتر.بعد یه تیغ بر می دارن ۲-۳ تا خط عمودی میندازن تو ابروهاشون (که مثلا آره داداش ما این کاره ایم و تو دعوا وقتی داشیم یکی رو از ساختمون پرت می کردیم این بلا سرمون اومده (آب زررررشک حالا خوبه شلوارشونم نمی تونن بکشن بالاها ادعای دعوا کردنم می کنن).بعد کرمارو قاطی می کنن یه چیز مزخرفی در میاد اونو می مالن به صورتشون تا پوست یکم از حالت اسکاجی دراد.(البته اگه قبلش قید ریشو میشو سیبیلو بزنن!!!).


بعد با استفاده از تف و چسب مایع و روغن لادن و اتو مو موهاشونو رو به هوا نگه می دارن.هر قسمت از مو به یک سمت بره.(ضایع ترین مدلی که می تونن تا درست کنن تا بیشتر خوشگل شن).یا دستاشونو می کنن  تو پریز برق تا زود زود موهاشون درست شه.(این برای آدم های کم حوصله اس ولی اونطوری بیشتر ضایع می شن)


 


بعد می رن و یکی از تی شرتایی که ماله کوچیکیاشون بوده رو میارن (هر چی کوچیک تر بهتر)یه اسکلتی چیزی روش می کشن.حالا کم کم سعی کنن تی شرتو تنشون کنن. حالا یقه ی تی شرتونو تا سر نافشون جررررر می دن و دقت می کنن که شکمشون باید از زیر تی شرت بزنه بیرون.یه لباس زیره تنگ تنگ(ترجیحا به رنگ های قرمز یا بنفش یا آبی پر رنگ یا  زرد قناری یا سبز پر رنگ یا سرخابی)میپوشن و هر چقدر که در توانشونه میکشن پایین.دقیقا تا سر مرز!!!حالا یه شلوار کهنه و کوچیک و پاره پوره که از تو انباریشون پیدا کردن چند جاشو می سوزونن و سوراخ می کنن بعدمی پوشنش ولی لازم نیست که به خودشون زحمت بدن زیاد بالا بکشنش تا ۴ انگشت بالای رون بسه....


طوری که لباس زیرشون کاملا تابلو باشه.آفرین حالا کفشاشونو برمی دارنو تا می تونن با ماژیک روش حروف انگلیسی و چرت و پرت مینویسن چند جاشم پاره می کنن.


هر چی انگشتر و گردنبند پیدا می کنن به خودشون آویزون می کنن.چند تا عکس حشره مشره هم(مثل سوسک و خرچنگ و عنکبوت و خر چسونه و ...)رو بازوشون بکشن و چند تا پیکسل با طرح های ضایع هم به سر تا پاشون وصل کنن(از ساق هم استفاده می کنن تا ضایع تر شن).بعد یه عینک آفتابی که ۵ برابر چشماشونه رو می زنن حالا شلوارشون رو یکم بکشید پایین تر دستاشونو می کنن تو جیبشون. راستی آدامسشونو یادم رفت حداقل ۱۲ تا آدامس میندازن تودهنشون و میجون...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 02:34
+2
be to che???!!
be to che???!!
ک پسر خوب امضاء گواهي نامه اش خشک نشده به رانندگي خانمها گير نميدهد

يه پسرخوب کمتربا اين جمله مواجه ميشود''مشتري گرامي دسترسي شمابه اين سايت مقدورنمي باشد''


 


يه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نميره


يه پسر خوب عکس الکسندروگراهام بل رو قاب نميکنه بزنه تو اتاقش


 


یه پسر خوب پشت چراغ قرمز با ديدن يه خانم رديف چشماش مثه چراغهاي فولکس نميزنه بيرون


يه پسر خوب روزي چند بار به سازندگان ياهو مسنجر لعنت ميفرسته


 


يه پسر خوب سر کلاس تا شعاع 3 متريِ هيچ خانمي نميشينه


يه پسر خوب وقت برگشتن به خونه ماشينش بوي ادکلن زنونه نميده


 


يه پسر خوب هيچ وقت پاي تلفن از اين کلمات استفاده نميکنه:''ساعت چند'' ''کي مياي'' ''کجا'' ''دير نکني يا


يه پسر خوب وقتي مياد خونه قرمزي رژ در هيچ نقطه از صورتش مشاهده نميشه


 


يه پسر خوب زماني که کسي ميخواهد از عرض خيابان عبور کند تعداد دنده را از 1 به 4 ارتقاء نداده و قصد جان


عابر را نميکند


 


يه پسر خوب زماني که يک دختر خانم راننده ميبيند ذوق زده نشده و در صدد عقده اي بازي بر نمي آيد


يه پسر خوب که ژيان سوار ميشود روي بنز همسايه با سوئيچ ماشين نقاشي نميکشد


 


يه پسر خوب زماني که تصادف ميکند همانند قبائل زامبي وحشي بازي در نمي آورد


يه پسر خوب هر روز بعد از کلاس درس به نمايندگي از راهداري و شهرداري خيابانهاي شهر را متر نميکند


 


يه پسر خوب به محض ديدن يک دختر خانم متين با شلوار برمودا و مانتو تنگ کوتاه و شال باز دهانش به سان


آبشار و چشمانش همانند چشمان وزغ نميشود
ه پسر خوب دکمه هاي پيراهنش را از يک متر زير ناف تا زير چانه کاملا بسته و با سنجاق قفلي محکم ميکند


يه پسر خوب به محض ديدن دختر همسايه رنگش لبوي شده و چشمش را به آسفالت ميدزود



 



يه پسر خوب روزي 10بارهوس بردن نذري به دم در خانه همسايه که تصادفا دختر دم بخت دارند را نميکند



يه پسر خوب 5ساعت در حمام آهنگ جواد يساري نخوانده وبراي همسايگان آلودگي صوتي ايجاد نميکند



 



يه پسر خوب اگر درد عشق گرفت در کوي و برزن عرعر عشق نکرده و آبروي خانوادگي خود را نميبرد



يه پسر خوب با دوستاني که مشکوک به چت و لا ابالي گري هستند معاشرت نميکند



 



يه پسر خوب به جاي اينکه پول خود را در باشگاه بيليارد و گيم نت و غيره دور بريزد بهتر است حساب آتيه



جوانان باز کند و به فکر 1000 سالگي خود باشد



يه پسر خوب همواره به اسم خود افتخار ميکند و به هر کس که ميرسد نميگويد که بجاي اصغر به او رامتين و



آرش و ... بگويند


 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 02:29
+2
be to che???!!
be to che???!!
 وقتي كسي رو دوست داري. حاضري جون فداش كني حاضري دنيا رو بدي فقط يك بار نگاهش كني.

به خاطرش داد بزني.به خاطرش دروغ بگي.............رو همه چيز خط بكشي حتي رو برگ زندگي.

وقتي كسي تو قلبته حاضري دنيا بد باشه........فقط اوني كه عشقته عاشقي رو بلد باشه.

قيد تموم دنيا رو به خاطر اون ميزني..........خيلي چيزا رو مي شكني تا دل اون رو نشكني.

حاضري كه بگزري از دوستاي امروز و قديم.........اما صداشو بشنوي شب از ميون دو تا سيم.

حاضري قلب تو باشه پيش اون گرو..........فقط خدا نكرده اون يك وقت بهت نگه برو.

حاضري هر چي دوست نداشت به خاطرش رها كني.........حسابتو حسابي از مردم شهر جدا كني.

حاضري هر جا كه بري به خاطرش گريه كني..........بگي كه مهتاجشي و به شونه هاش تكيه كني.

وقتي كسي تو قلبته يك چيز قيمتي داري...........ديگه به چشمت نمياد اگر كه ثروتي داري .

حاضري هر چي بشنوي حتي اگر سرزنشه.........به خاطر اون كسي كه خيلي برات با ارزشه.

حاضري هر كي جز اونو ساده فراموش كني.........پشت سرت هر چي ميگن چيزي نگي گوش كني.

حاضري كه بگذري از مقررات و دين و درس...........وقتي كسي رو دوست داري معني نميده ديگه ترس
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 00:13
+2
-1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

سپید در دور دست قویی پرید بی گاه از خواب شوید غبار نیل ز بال و پرسید لب های جویبار لبریز موج زمزمه در بسترسپید در هم دویده سایه و روشن لغزان میان خرمن دوده شب تاب می فروزد در آذر سپید همپای رقص نازک نی زار مرداب می گشاید چشم تر سپید خطی ز نور روی سیاهی است گویی بر آبنوس درخشد زر سپید دیوار سایه ها شده ویران دست نگاه در افق دور کاخی بلند با مرمر سپید
سهراب سپهری

دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 22:30
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ