یافتن پست: #چشم

saman
saman
در CARLO
یه دختر هم پیدا نشد عاشقش بشیم قصد ازدواج پیدا کنیم

 


بعد مثل فیلما باباش دسته چک ایناش رو در بیاره و

 

به ما بگه چه قدر برات بنویسم دست از سر دخترم برداری!


بعد ما بگیم عشق رو نمیشه با پول خرید!!!

 

من به خاطر پول عاشق نشدم!


بعد پدرِ دختره بگه 100 ملیون می‌دم بهت ...


منم بگم هر چی‌ شما بگین پدر جان ،

 

من رو حرفِ بزرگ ترا حرف نمی‌زنم، لطفا حامل باشه چکتون .
8 دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 17:26
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به جهنم که پیر می‌‌شوی دیوانه !!!!!

چروکِ زیر چشمانت

همانقدر زیباست

که چینِ رویِ دامنت.....



دهانت را می‌بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم.
دلت را می‌بویند!

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه می‌زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد!



یاد و خاطرش گرامی ... L i k e
دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 16:30
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

نمی دانم چشمانت با من چه میکند فقط وقتی که نگاهم میکنی چنان دلم از شیطنت نگاهت می لرزد که حس میکنم چقدر زیباست فدا شدن برای چشمهایی که تمام دنیاست


دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 16:05
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ برنزه و هیکلی و اخمو و خیلی ﻏﯿﺮﺗﯽ ﺑﺎﺷﻪ
_ قربونش بشم_ :-*
خوش تیپ و مردونه باشه
آها : ﺗﻪ ﺭﯾﺸﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
ﺍﺻﻨﻢ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ همش
ﺗﺎ ﺷﺎﻟﻢ ﯾﮑﻢ ﺑﺮﻩ ﻋﻘﺐ
ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻪ ﻭ ﺑﮕﻪ: ﺍﻭﻥ ﻟﻌﻨﺘﯿﻮ ﺑﮑﺶ ﺟﻠﻮ ...
ﺗﺎ ﯾﮑﻢ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﭼﺮﺧﯿﺪ ﺑﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﻤﻮ ﺑﮕﻪ:
ﺟﺰ ﻣﻦ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯽ ﭼﺸﻤﺎﺗﻮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺭﻡ
*
البته بعدش طیِ یک مراسم عشقولانه با بوس و اینا از دلم دربیاره
*
ورزشکارم باشه لدفن




ﺭﻭﺍﻧﯿﻢ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﯿﻦ
:|
لُفطا داغ کنید تا موردو پیدا کنم:))))))))))))))))))
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 15:51
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
هرگز نگو که دوست داری ، اگر حقیقتاً بدان اهمیت نمی دهی

درباره احساست سخن نگو ، اگر واقعا وجود ندارد


هرگز دستی را نگیر وقتی قصد شکستن قلبش را داری


هرگز نگو برای همیشه وقتی می دانی که جدا می شوی


هرگز به چشمانی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری


هرگز سلامی نده وقتی می دانی که خداحافظی در پیش است


قلبی را قفل نکن وقتی کلیدش را نداری


به کسی نگو که تنها اوست وقتی در فکرت به او خیانت میکنی
25 دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 13:53
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
از لحظه ای که چشم باز میکنم
کار شروع میشود
نظارت و برسی کیفیت تک تک اعضای بدن
قلب … چشم … گوش …
مبادا ذره ای
از عاشق تو بودن منحرف شده باشند . . . !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 00:22
+5
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


چشم می‌بندم: بوسه‌هایت را تصور می‌کنم.. بر لب دست‌هایت را تداعی می‌کنم.. بر تن چشم‌بندی می‌کند رؤیا...


دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 23:57
+2
be to che???!!
be to che???!!

يكي بود يكي نبود زير اين گنبد گردون و كبود يه قصه مثل تموم قصه هاي نا تموم دنيا بود

قصه اي كه اولش شروع ميشد با يك نگاه

يه طرف نگاه پاك و ديگري پر از گناه

يه دلي بود كه كسي اونو نبرد

به كسي دل نمي بست و از كسي گول نمي خورد


اما روزي از روزاي روزگار

يه روز از روزاي آفتابي آفزيدگار

آدم قصه ي ما نگاهي افتاد تو نگاش

يه نفر نشسته بود عاشق و واله سر راش

يه نفر كه گفت بهش دوسش داره خيلي زياد

يه نفر كه گفت به جر اون ديگه هيچي نمي خواد

يه نفر كه توي چشماش پر از اشك بي كسي بود

يه نفر كه توي حرفاش غم بي هم نفسي بود

آدم قصه ي ما،حرفهاي اونو شنيد

تو يه چشم به هم زدن خودشو آواره ديد

ديد كه بي اون نفسي توي تنش نيست

ديد اميدي واسه زنده موندنش نيست

يه روزي قفل زبونشو شكستو يه گناه كرد

گفت كه من "دوست دارم"

اما خيلـــــــــــــــي اشتباه كرد

آخه يار بي وفاش

كه نبود عشق تو صداش

گفت مگه جدي گرفتي حرفامو؟

تو به دل گرفتي اون دروغامو؟

ديگه اين كارو نكن،ديگه هيچ دروغي رو باور نكن!

عاشق قصه ي ما توي اين لحظه شكست

صداي شكستنش تو دل ابرا نشست

باورش نمي شد اين جدايي و دربدري

باورش نمي شد اين شكست و بي ياوري رو

زير رگبار جدايي شد يه پروانه ي خسته

شد يه پروانه تنها كه پرش به گل نشسته

اين شعر رو تقديم ميكنم به اون دختر خانم ها و آقا پسر هاي گلي كه يادشون بمونه كه همينجوري به كسي نگن:

"دوستت دارم"
5 دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 15:28
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
ماشین یه بنده خدا رو تو روز روشن جلو چشماش میدزدن ، رفیقاش میدون دنبال ماشینه و داد میزنن : آی دزد ! بگیرینش !
یهو بنده خدا داد میزنه : هیچ خودتونو ناراحت نکنید هیچ غلطی نمیتونه بکنه ! رفیقاش وامیستن میپرسن : چرا ؟
میگه : من شمارشو برداشتم !
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 14:47
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
……….از تو می گیرد وام،

………….هر بهار اینهمه زیبایی را.

 

در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!

……………….کاروانهای فروماندهء خواب از چشمت بیرون کن!

بازکن پنجره را!

……تو اگر بازکنی پنجره را،

………………..من نشان خواهم داد

……………………………به تو زیبایی را.

بگذر از زیور و آراستگی

………….من تو را با خود، تا خانهء خود خواهم برد

………………….که در آن شوکت پیراستگی

…………………………….چه صفایی دارد

آری از سادگی‌‌اش،

…………..چون تراویدنِ مهتاب به شب

……………………………….مهر از آن می‌بارد.

باز کن پنجره را

……..من تو را خواهم برد

…………………به عروسی عروسکهای کودک خواهر خویش

………..که در آن مجلس جشن

…………………….صحبتی نیست ز دارایی‌ داماد و عروس

……………………..صحبت از سادگی و کودکی است

……………………..چهره‌ای نیست عبوس

کودک خواهر من

……….در شب جشن عروسی عروسکهایش می‌رقصد

کودک خواهر من

………..امپراتوری پر وسعت خود را هر روز

……………………………………..شوکتی می‌بخشد

کودک خواهر من

………نام تورا می‌داند

………نام تورا می‌خواند

………………………گل قاصد آیا با تو این قصهء خوش خواهد گفت؟

باز کن پنجره را

………..من تورا خواهم برد به سر رود خروشان حیات

……………………………….آب این رود به سر چشمه نمی‌گردد باز

بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز

باز کن پنجره را

…………..صبح دمید!

 

و چه رویاهایی !

………….که تبه گشت و گذشت.

و چه پیوند صمیمیتها،

…………..که به آسانی یک رشته گسست.

چه امیدی، چه امید ؟

…………..چه نهالی که نشاندم من و بی‌بر گردید.

دل من می سوزد،

……که قناریها را پر بستند.

………..که پر پاک پرستوها را بشکستند.

و کبوترها را

……….آه، کبوترها را

………………و چه امید عظیمی به عبث انجامید
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 13:34
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ