یافتن پست: #چشم

AmirAli
AmirAli
بعضی ها شبا با عشقشون اس ام اس بازی میکنن تا خوابشون ببره ، بعضی ها هم مث من با چراغ قوه ی موبایلشون نور میندازن تو چشم پشه ها …
.
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 19:47
+4
alireza
alireza
اگه یه تابلو جلوی چشم دنیا بود روش چی مینوشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 19:45
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



درد من چشمانی بود كه





به من اشك هدیه میداد به دیگران چشمك




دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 19:26
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



برای تمام شیرزنان مهرآور وطنم ایران




من زنم ...
با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست
که زرق و برقش شخصیتم باشد
من زنم....
و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو
میدانی ؟

درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی
قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند
دردم می آید

باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم
دردم می آید

ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است
به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی
دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی
و صبح ها از دنده دیگری از خواب پا میشوی
تمام حرف هایت عوض میشود
دردم می آید نمی فهمی
تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است
حیف که ناموس برای تو ...... است نه تفکر
حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر
از فاحشه تنی است
من محتاج درک شدن نیستم
دردم می آید خر فرض شوم
دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری
و هر بار که آزادیم را محدود میکنی
میگویی من به تو اطمینان دارم
اما اجتماع خراب است
نسل تو هم که اصلا مسول خرابی هایش نبود
میدانی ؟
دلم از مادر هایمان میگیرد
بدبخت هایی بودند که حتی میترسیدند باور کنند
حقشان پایمال شده
خیانت نمیکردند ..
نه برای اینکه از زندگی راضی بودند
نه ...
خیانت هم شهامت میخواست ...
نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت
جایش النگو داد ...
مادرم از خدا میترسد ...
از لقمه ی حرام میترسد ...
از همه چیز میترسد
تو هم که خوب میدانی
ترساندن بهترین ابزار کنترل است
دردم می آید ...
این را هم بخوانی میگویی اغراق است
ببینم فردا که دختر مردم زیر پاهای
گ.ش.ت -ا.ر.ش.ا.د به جرم موی بازش کتک میخورد
باز هم همین را میگویی
ببینم آنجا هم اندازه ی درون خانه ، غیرت داری ؟
دردم می آید که به قول شما تمام زن های اطرافتان خرابند ...
و آنهایی هم که نیستند همه فامیل های خودتانند ....
دردم می آید
از این همه بی کسی دردم می آید



سیمین دانشور


دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 19:22
+3
محمد
محمد
روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه! نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه! این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار،پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه! باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا،به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه! شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار،دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه! جان من برخیِ " آن مرد " که در شط فرات، تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه! هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین،ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 19:10
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ … ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺨﻮﻧﯿﺪ … !!
ﻗﺎﺿﯽ ﺣﮑﻢ ﺭﻭ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ : ﺍﻋﺪﺍﻡ ...
ﺣﻀﺎﺭ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ !!! ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﮐﻪ ﺳﺮﺗﺎ ﭘﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻟﺮﺯ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ, ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺖ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺰﻧﻪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍن رو هﻢ ﻧﻤﯿﺸﻨﯿﺪ !!!
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﻭ ﺩﺳﺘﺒﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﻥ ... ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ... ﻫﺮ ﺷﺐ ﮐﺎﺑﻮﺱ ﻣﯿﺪﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ...
ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺑﻨﺪ : ﺑﯿﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ, ﻭﻗﺘﺸﻪ !!! ﺗﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ, ﭘﺎﻫﺎﺷﻮ ﻗﻔﻞ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ... ﺟﺎﺋﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﯾﺪ ... ﺍﻓﮑﺎﺭﺵ ﭘﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ !!! ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ... ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺳﮑﻮ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ...
ﻗﺎﺿﯽ گفت : ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟ ... ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺣﺮف ﺪﺍﺷﺖ ولی ﺑﻐﻀﺶ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺘﺮﮐﯿﺪ ... ﮐﻼﻩ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺵ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺗﺎ ﺟﺎﺋﯽ ﺭﻭ ﻧﺒﯿﻨﻪ !!!
ﻣﺴﺌﻮﻝ, ﻃﻨﺎﺏ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻧﺶ ... ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﺵ !!! ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ !!! ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﮐﻤﮏ ﺧﻮﺍﺳﺖ, ﮐﻪ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﺵ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪ ...
ﺩﺍﺩﺳﺘﺎﻥ : ﺑﯿﺎﺭﯾﻨﺶ ﭘﺎﺋﯿﻦ !!! ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﭘﺎﺋﯿﻦ . ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎﯼ ﺩﺍﺩﺳﺘﺎﻥ !!! ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺱ !!!
ﮔﺮﻭﻫﯽ, ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺭﺳﯿﺪﮔﯽ ﺷﺪﻥ !!! ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺑﯿﻬﻮﺵ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ...

ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﮐﻠﯿﭙﺲ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ !!! ﺑﻌﻌﻌﻠﻪ !!! ﻭ ﺑﺪﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﮐﻠﯿﭙﺲ ﺟﺂﻥ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ حتمی ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ !!!!!!
ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﯼ ﻣﺤﺘﺮﻡ : ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﻭ ﮐﻠﯿﭙﺲ ﻫﺎﺗﻮﻧﻮ ﺑﺪﻭﻧﯿﻦ .... !!!

^_^

چیه؟؟؟ میدونم اولش احساساتی شدی.... ولی بعدش شروع کردی فوش دادن !!!! هرچی گفتی هم خودتی .... :) :) :)

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:56
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

چی بگم والا
زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت... شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد … در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم که این موقع شب اینجا نشستی؟!
 
شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:
 
هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم. یادته ؟!
 
زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت:
 
آره یادمه. شوهرش ادامه داد: یادته پدرت که فکر می‌کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!
 
زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می‌نشست گفت: آره یادمه، انگار دیروز بود! مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت:
 
یا با دختر من ازدواج می‌کنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری؟!
 
زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!
 
مرد نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می‌شدم !!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:48
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

امروز یه پیکان دیدم پشتش نوشته بود کلید نکن،پا نمیدم...
با فرض اینکه رانندش یه آدم خعععععععععععععلی شاخ باشه با نوشته کنار اومدم...
همچین که چشم به راننده افتاد فکم چسبید به زمین...
یه پیرمرد بود که شیرین 60 سال داشت...خوش به حالش دل جوونی داشتااااااااااااااااااااااااااااااااااا...
اما خدا وکیلی اهل پا دادن نبود...خیلی تلاش کردم قفلشو باز کنم....
انگار نه انگار

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:31
+4
be to che???!!
be to che???!!

عاقبت چشم چرونی!!!!!!!!



عاقبت چشم چرونی !!! ( تصویر متحرک) www.taknaz.ir



عاقبت چشم چرونی !!! ( تصویر متحرک) www.taknaz.ir





حقته...


تا شما پسرا باشید دیگه چشم چرونی نکنید.
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:12
+6
AmirAli
AmirAli
زمونه بدی شده ! حتی با افزودنی های غیرمجاز هم اعتباری به ماندگاری بعضی دوستی ها نیسـت . . . ! سریع ترین نقاشی بود که دیدم ! در یک چشم به هم زدن روزگارم را سیاه کرد . . . تو که میتونستى این همــه بد باشى ! غلط کردی اوایل اون همه خوب بودى . . .   ...

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 01:06
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ