علـــــــــــــــــی
حالا که منو نمیخوای برو به سلامتـــ
دیگه کاری باهات ندارمـــ
فقطاگه دیدی هوا بارونیهـــه بدون اشکای منه که داره میریزهــ
راستی چتر برداشتیـــ ؟؟؟
لباس گرمــــ چطور ؟؟؟
♥ نگار ♥
تو حرفت را بزن ....!
چه کار داری که باران نمی بارد ...؟!!!
اینجا سالهاست که دیگر به قصه های هم گوش نمی کنند
دست خودشان نیست .....
به شرط چاقو به دنیا آمده اند
و تا پیراهنت را سیاه نبینند
باور نمی کنند چیزی از دست داده باشی ....!!!
سحر
عاشق اين ديالوگ و بازي مهران مديري هستم
چه دفاعی از خودم بکنم جناب قاضی؟!
من بی دفاعم، من شریف تربیت شدم، من شریف بزرگ شدم
نه کسی منو می شناخت، نه کسی بنده رو می دید
نه ثروتمند بودم و نه هیچ چیز دیگر
همه سهم بنده از زندگی کار کردن در زیر زمین اداره بایگانی بود لای پرونده ها
من ساده بودم من همه چیز رو باور می کردم
من با هیچ کس مخالفت نمی کردم، سرم به کار خودم بود و شریف بودم
من نمی خواستم به بانک برم، من نمی تونستم طبابت کنم، من نمی تونستم سرهنگ باشم، من نمی خواستم شعر بگم، من مقاومت کردم تا حد توانم، اما من توانم کم بود.
بنده ضعیف بودم، برای خودم ضعیف بودم و برای دیگران
و من به همه احترام می گذاشتم، من به همه احترام می گذاشتم،
و من شروع کردم به بازی کردن
و من شروع کردم به سرگرم شدن
و بعضی وقت ها یادم رفت که کجام
و همه این هایی که می گند مال من نیست، حق من نیست
" و من اشتباهی ام"
من از اولش هم اشتباهی بودم
بله من یادم رفت که این ها مال من نیست و من اشتباهی ام،
تقصیر من بود
تقصیر دیگران هم بود
اما خدایا تو شاهدی که من هیچ چیزی رو برای خودم برنداشتم
من هیچ چیز رو توی جیبم نذاشتم
ॐ SərViiiN ॐ
چیه چیزی شده؟؟
چرا ساکتی!!
دوس داری بنزین بزنی با کارت کی؟؟!!!
شنیدم بنزین شده ۷۰۰ به تازگی!!
بنزینتو تقسیم می کنی با یکی!!
دیگه که رو کارت بنزینش حساسی!!!!
روش داری عقایده خیلی شیکو وسواسی!!!
اونقده اونو می خوای که اگه لیتری ۱۰۰ بنزین بدم بهت، منو نشناسی!!!!
behzad
یه روز یه [!] و یه رشتیه و یه لر .....
یه روز یه [!]
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد
جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد،
فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو
برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.
یه روز یه رشتیه
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد،
برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.
یه روز یه لره بود
کریم خان زند
ساده زیست ، نیك سیرت و عدالت پرور بود و تا ممكن می شد از شدت عمل احتراز می كرد.
یه روز ما همه با هم بودیم.. ،
ترک و رشتی و لر و اصفهانی و
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و قفل دوستی ما رو شکستند .. ؛