یافتن پست: #کار

علـــــــــــــــــی
علـــــــــــــــــی
حالا که منو نمیخوای برو به سلامتـــ
دیگه کاری باهات ندارمـــ
فقطاگه دیدی هوا بارونیهـــه بدون اشکای منه که داره میریزهــ
راستی چتر برداشتیـــ ؟؟؟
لباس گرمــــ چطور ؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 16:38
+4
fowkes
fowkes
{-33-}
آقای داماد چه کاره هستن؟
- توی شرکت پاکسان کار میکنن
- اونجا کارشون چیه دقیقا؟
. به سلامت خانواده می اندیشن
7 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 16:02
+4
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
زن: میشه توی کار باغچه کمکم کنی؟
مرد: تو فکر کردی من باغبانم؟
زن: میشه توی تعمیر دستگیره در کمکم کنی؟
مرد: تو فکر کردی من نجارم؟
بعد از ظهر مرد از سر کار بر میگردد و میبیند همه چیز درست شده است .
مرد: کی دستگیره در رو درست کرد و باغچه را رو به راه کرد؟
زن: مرد همسایه و در ازاش ازم خواست یا یک همبرگر بهش بدم یا یک لب!
مرد : حتما تو بهش همبرگر را دادی!
زن: تو فکر کردی من گارسون رستورانم؟
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 15:58
+6
sepideh
sepideh
موضوع انشاء :
نوروز خود را چگونه گذراندید ؟

فرزند کارمند شرکت نفت :
ما رفتیم سوئیس بابا خرج کرد ما خوردیم و خندیدیم

فرزند کارمندبانک :
مارفتیم دبی بابا خرج کرد ما خوردیم و خندیدیم

فرزند کارگر :
ما هیچ جا نرفتیم شرکت به ما سبد کالا نخود و لوبیا داد
بابا خورد گوزید ما خندیدیم=))
2 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 15:50
+6
sepideh
sepideh
قويترين آدم جهان *دختر ايرانيه*...!!که با وجود تجاوز فردي و گروهي و اسيد پاشي و گشت ارشاد...!!و مزاحمهاى خيابوني و...!!زور گيري و...!!قتل و هزار خطر ديگه...!!... هنوزم تو اين مملکت درس ميخونه...!!ورزش ميکنه...!!رانندگى ميکنه...!!کار ميکنه...!!عاشق ميشه...!!اعتماد ميکنه...!!مادر ميشه...!!و به بچش ياد ميده...!!* آدم* باشه...!
6 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 15:47
+4
-1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو حرفت را بزن ....!
چه کار داری که باران نمی بارد ...؟!!!
اینجا سالهاست که دیگر به قصه های هم گوش نمی کنند
دست خودشان نیست .....
به شرط چاقو به دنیا آمده اند
و تا پیراهنت را سیاه نبینند
باور نمی کنند چیزی از دست داده باشی ....!!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 15:45
+4
سحر
سحر
عاشق اين ديالوگ و بازي مهران مديري هستم

چه دفاعی از خودم بکنم جناب قاضی؟!
من بی دفاعم، من شریف تربیت شدم، من شریف بزرگ شدم
نه کسی منو می شناخت، نه کسی بنده رو می دید
نه ثروتمند بودم و نه هیچ چیز دیگر
همه سهم بنده از زندگی کار کردن در زیر زمین اداره بایگانی بود لای پرونده ها
من ساده بودم من همه چیز رو باور می کردم
من با هیچ کس مخالفت نمی کردم، سرم به کار خودم بود و شریف بودم
من نمی خواستم به بانک برم، من نمی تونستم طبابت کنم، من نمی تونستم سرهنگ باشم، من نمی خواستم شعر بگم، من مقاومت کردم تا حد توانم، اما من توانم کم بود.
بنده ضعیف بودم، برای خودم ضعیف بودم و برای دیگران
و من به همه احترام می گذاشتم، من به همه احترام می گذاشتم،
و من شروع کردم به بازی کردن
و من شروع کردم به سرگرم شدن
و بعضی وقت ها یادم رفت که کجام
و همه این هایی که می گند مال من نیست، حق من نیست
" و من اشتباهی ام"
من از اولش هم اشتباهی بودم
بله من یادم رفت که این ها مال من نیست و من اشتباهی ام،
تقصیر من بود
تقصیر دیگران هم بود
اما خدایا تو شاهدی که من هیچ چیزی رو برای خودم برنداشتم
من هیچ چیز رو توی جیبم نذاشتم
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 13:11
+7
ॐ SərViiiN ॐ
ॐ SərViiiN ॐ
چیه چیزی شده؟؟

چرا ساکتی!!


دوس داری بنزین بزنی با کارت کی؟؟!!!


شنیدم بنزین شده ۷۰۰ به تازگی!!


بنزینتو تقسیم می کنی با یکی!!


دیگه که رو کارت بنزینش حساسی!!!!


روش داری عقایده خیلی شیکو وسواسی!!!


اونقده اونو می خوای که اگه لیتری ۱۰۰ بنزین بدم بهت، منو نشناسی!!!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 12:40
+5
peyman
peyman
اعتراف ميکنم بچه که بودم يه بار با آجر زدم تو سر يکي از بچه هاي اقوام , تا ببينم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها مي چرخه يا نه!!!!!
تازه هي چند بارم پشت سر هم اين کار و کردم , چون هر چي مي زدم اتفاقي نمي افتاد!!!!{-18-}{-33-}
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 12:14
+4
behzad
behzad
یه روز یه [!] و یه رشتیه و یه لر .....
یه روز یه [!]
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد
جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد،
فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو
برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.


یه روز یه رشتیه
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد،
برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.


یه روز یه لره بود
کریم خان زند
ساده زیست ، نیك سیرت و عدالت پرور بود و تا ممكن می شد از شدت عمل احتراز می كرد.

یه روز ما همه با هم بودیم.. ،
ترک و رشتی و لر و اصفهانی و
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و قفل دوستی ما رو شکستند .. ؛
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 11:32
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ