sepideh
کاش می شد که شعار
جای خود را به شعوری می داد
تا چراغی گردد دست اندیشه مان . . .
sepideh
حکایت ما آدما...حکایت کفشاییه که اگر جفت نباشند...هر کدومشون هر چقدر شیک باشند...هر چقدر هم نو باشند...تا همیشه لنگه به لنگه اند...کاش:خدا وقتی آدمهارو می آفرید جفت هر کس رو باهاش می آفرید...تا این همه آدمهای لنگه به لنگه زیر این سقفها ...به اجبار خودشون رو جفت نشون نمیدادند.
mohsen
کاش میشد دست اتفاق را گرفت تا نـیفتد!
امید
چه قدر شعر نوشتیم برای باران/ غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود/ کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها/ دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود/ کاش دل ها پر افسانه ی نیما می شد/ و به یادش همه شب ماه چراغانی بود/ دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم / راز این شعر همین مصرع پایانی بود/ مریم حیدر زاده
محمد
ای کاش کودک بودم ، تا وقتی با خدا حرف می زنم از او چیزی نمی خواستم . ای کاش کودک بودم ، تا وسوسه کاری به من نداشت و احساس مرا اسیر خود نمی کرد. ای کاش کودک بودم ، تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه مادر ، همه چیز را فراموش می کردم. ای کاش کودک بودم ، تا از ته دل می خندیدم، خدایا ای کاش کودک بودم !