یافتن پست: #کاش

nanaz
nanaz
به چشم هات نگاه می کنم و میخندم آری میخندم ولی ای کاش دست هات روی لب هام بذاری و بگویی می دانم که درونت از غم شعله ور است :- (
دیدگاه  •   •   •  1392/07/6 - 15:52
+4
saman
saman
کاش نجابتم را بهانه رفتنت نمیکردی!
تا با دیدن هر هرزه ای به خودم نگویم
اگر مثل این بودم نمیرفت.........!!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/6 - 01:54
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کاش می شد که شعار
جای خود را به شعوری می داد
تا چراغی گردد دست اندیشه مان . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 19:41
+1
nanaz
nanaz

“ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﮐﻪ ﺗــــــــــﻮ ﺍﺯ ﺩﯾﺪ ﻣﻦ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺣﺘﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗـــــــــﻮ ﭼﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺷﺪﯼ”

دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 13:55
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



کاش می شد قلب ما از یاس بود
تک تک گلبرگ آن احساس بود
پاک و سبز و ساده و بی ادعا
کاش می شد بهتر از الماس بود
کاش می شد عشق را تفسیر کرد
عاشقی را با محبت سیرکرد




دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 11:17
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خوش به حال باد

گونه هایت را لمس می کند

و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!

کاش مرا باد می آفریدند

تو را برگ درختی خلق می کردند؛

عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!

در هم می پیچند و عاشق تر می شوند...
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 10:47
+1
*elnaz* *
*elnaz* *
کاش میتوانسم دست اتفاق را بگیرم که نیفتد...!!!...........................................
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 00:18
+4
saeed
saeed

چشمان یخ بسته کودک کولی دوخته به یک لیوان چای گرم شاید دستهایش بتواند گرمای لیوان را لمس کند شاید جرعه ای گرما بنوشد ولی پاهای یخ زده اش مجال حرکت ندارد. کاش توانی داشت .از کوچه های بیکسی میگذرد بوی مرغ بریان از خانه ای سراسر وجودش را فرا میگیرد پاهایش سست میشود کنار پنجره ای می ایستد تا شادی را بنگرد. خانواده کنار شومینه غذای گرم هدیه کریستمس آه شاید او نیز میتوانست هدیه ای داشته باشد. از کوچه حسرت میگذرد برف میبارد به آسمان می نگرد دستهایش دیگر حرکت نمی کند چشمانش یخ زده گوشه ای مینشیند گرمای موسیقی عجیبی او را جذب میکند یک موزیک ملایم یک نوای دلنشین کاش او هم میتوانست بنوازد چشمانش را بر روی هم میگذارد سوز هوا بیشتر شده شدت برف تندتر.تمامی وجودش یخ زده نوری او را احاطه میکند با صدایی دلنشین که او را فرا میخواند چشمانش را باز میکند در آغوش نور جای میگیرد.


این بهترین هدیه کریستمس او بود

دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 13:11
+2
nazli
nazli
کاش می توانستم تمام دلتنگیهایم را بر کوله بار خدا میریختم تا با تنهائیش به کول بکشد

بدون هیچ خمی بر ابرو

اما افسوس که داده را پس نمیگیرد
آخرین ویرایش توسط administrator در [1392/07/4 - 17:46]
دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 00:07
+9
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



کاش ...

باز معلمی بود و انشایی می خواست ...

" روزگار خود را چگونه میگذرانید ؟ " تا چند خط برایش درد و دل کنم




دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 21:28
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ