یافتن پست: #کاش

fingliiiiiiii
fingliiiiiiii
کاش میشد یبار دیگه بهم میگفت .......

اینسری همه حرفاشو گوش میدادم تا تنهام نزاره...........

خیلی پشیمونم.... کاش میشد...........

{-6-}{-47-}{-6-}{-47-}

آخرین ویرایش توسط fingilii در [1392/06/11 - 18:21]
دیدگاه  •   •   •  1392/06/11 - 18:18
+12
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO



@moricarlo
کاش زندگی نبرد شیشه و سنــگ نبود

بیــن داس و اُرکیده همیشـه جــنگ نبود

کاش فرق زن و دختر یک پرده ساده نبود

کاش زن بودن در این ســـرزمین ننگ نبود

حسین ایرانی
1392-2-7


دیدگاه  •   •   •  1392/06/11 - 17:52
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کاش سزای تنهایی مرگ بود ان وقت، کسی از ترس جانش کسی را تنها نمی گذاشت.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/11 - 17:19
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

کاش میشد تا خدا پرواز کرد                                        
پای دل از بند دنیا باز کرد                    
کاش میشد از تعلق شد رها                                    
بال زد همچون کبوتر در هوا

دیدگاه  •   •   •  1392/06/11 - 15:58
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
کاش میشد که کسی می آمد باور تیره ما را می شست

و به ما میفهماند دل ما منزل تاریکی نیست

و اخم بر چهره بسی نا زیباست

بهترین واقعه همان لبخند است

کاش میشد که به انگشت نخی می بستیم

تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:53
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
توی قاب خیس این پنجره‌ها
عکسی از جمعه‌ی غم‌گین می‌بینم،
چه سیاه ئه به تن‌اش رخت عزا!
تو چشاش ابرای سنگین می‌بینم.

داره از ابر سیا خون می‌چکه!
جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!

نفس‌ام در نمی‌آد، جمعه‌ها سر نمی‌آد!
کاش می‌بستم چشامو، این ازم بر نمی‌آد!


عمر جمعه به هزار سال می‌رسه،
جمعه‌ها غم دیگه بی‌داد می‌کنه،
آدم از دست خودش خسته می‌شه،
با لبای بسته فریاد می‌کنه:

داره از ابر سیا خون می‌چکه!
جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!

خواننده : فرهاد مهراد
ترانه سرا شهیار قنبری
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 17:32
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از کاش
می‌خواند ـ
کو کو
بر درختی که نیست...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 11:46
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
+ گاهی به فکرم می زند کاش زلزله بیاید..

و تمام شهر روی سر من خراب شود

و سیمان و آجرهایش آنقدر روی من فشار بیاورند که..

.

.

.

.

خستگیم در شود!

علیرضا مرندی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 11:38
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

شاید فراموشت شدم شاید دلت تنگه برامشاید بیداری مثل من به فکر اون خاطره هامشاید تو هم شب که میشه میری به سمت جاده هابگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله هابا هر قدم برداشتنت فاصله بین مون نشستلحظه ای که بستی در و شنیدی قلب من شکست؟
یادت بیاد که من کی ام همون که میمیره براتهمونی که دل نداره برگی بیفته سر راهتنمیتونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهامتو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هامازکی داری تو دور میشی ؟! از من که میمیرم براتاز منی که دل ندارم برگی بیفته سر راهتبگو من از کی بگیرم حتی یه بار سراغ تودارم حسودی میکنم به آیینه اتاق توکاش جای اون آیینه بودم هر روز تورو می دیدمت اگر که بالشت بودم هر لحظه میبوسیدمت

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 00:25
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست دنیا را ببین... بچه بودیم از آسمان باران می آمد بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!! بچه بودیم دل درد ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم ...هیچ کس نمی فهمه

دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 14:35
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ