saman
وقتي کوچيک بوديم دلمون بزرگ بود
ولي حالا که بزرگ شديم بيشتر دلتنگيم!!!
کاش کوچيک مي مونديم تا حرفامون رو از نگاهمون بفهمن !
نه حالا که بزرگ شديم و فرياد هم که مي زنيم
باز کسي حرفمون رو نميفهمه !!!
دوستی
در ضمیرت اگر این گُل ندمیدست هنوز،
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت.
آب و خورشید و نسیمش را از مایۀ جان
خرج می باید کرد.
رنج می باید برد،
دوست می باید داشت!
با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دلهامان را
مالامال از یاری، غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به آواز بلند:
شادی روی تو!
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه، عطرافشان، گلباران باد.
(فریدون [!])
benyamin
کاش خدا سه چیز را نمی آفرید:
غرور، دروغ، عشق.
تا هیچ گاه کسی از سر غرور به دروغ دم از عشق نزند...
benyamin
کاش حوله ای بودم آویزان به میخ ، تا هرروز صبح قبل از همه صورتت را می بوسیدم
benyamin
دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت غم ها شده ام. وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غم هاشده ام. من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ هاشده ام. کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام..
Behdad
کاش انقدر شعور داشتند که موقع جدایی خداحافظی میکردند!
آخرین ویرایش توسط
BEHDAD در [1390/12/26 - 19:50]
sasan pool
کاش می شد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل , دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاش لبخندها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب ونان نداشت
کاش می شد ناز را دزدید و برد
بوسه رابا غنچه هایش چید و برد
کاش دیواری میان ما نبود
بلکه می شد آن طرف تر را سرود
کاش من هم یک قناری می شدم
درتب آواز جاری می شدم
آی مردم من غریبستانی ام
امتداد لحظه ای بارانیم
شهر من آن سو تر از پروازهاست
در حریم آبی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل می دهد
هرکه می آید به او گل می دهد
دشتهای سبز , وسعتهای ناب
نسترن , نسرین , شقایق , آفتاب
باز این اطراف حالم را گرفت
لحظه ی پرواز بالم را گرفت
می روم آن سو تو را پیدا کنم
در دل آینه جایی باز کنم .