ronak
کاش بفهمند که تو هم می فهمی !
آنگاه که بی صدا می گذری از همه چیز، می فهمی
آنگاه که از بغض و کینه می گذری ، می فهمی
آن دم که دل و لبت سکوت می کنند، باز می فهمی
دارم می رسم به آنجا که نفهمیدن فهمیدن هایم..
دیگر مهم نباشد
اما کاش ... در این عبور
چنگت نزنند
به استخوان می رسد گاهی این زخمها
وسوسه ات میکند کسی
تو هم ناخن در آوری
و یاد بگیری؟؟؟؟ خراش دادن را....
ronak
نقش ِ جهانی شده آرزوهایم
با طاقهایی
"کاشکیکاری شده"
از...
"کاش"های محال و رنگینم!
☺SAEED☻
بعضی آدم ها تو فیس بوک اظهار نظر میکنند،آدم آرزو میکنه کاش فیس بوک به جز
خوشم آمد، دیدگاه، و اشتراک گاری یه قسمت زر نزن هم میزاشت. والله
ronak
گذشته ی من گذشت ..!
حتی می توانم بگویم درگذشت...
... و من برایش ماهها و روزها سوگواری و سکوت کردم .....
...
خاطراتم را زیر و رو کردم و ای کاشهای فراوان گفتم ..!
نوشتم و نوشتم
اشک ریختم و فغان کردم
ولی دیگر بس است!
... من به شروعی دیگر می اندیشم
و به شروع زندگی دیگر
و حس ناب تازه شدن
اما چگونه ؟
چگونه می توانم آن روزهای با تو بودن را فراموش کنم !!!
چگونه می توانم طعم لبهایت را به فراموشی بسپارم !!!!
آغوش گرمت
دستان مهربانت
چشم های فریبنده ات
خنده زیبایت
همه و همه دیوانه ام می کند
حسِ نابِ تازه شدن ؟؟؟؟؟
آن هم برای من که عاشقانه دوستت دارم ؟؟؟؟؟
حرام است حرام
تو برو خوش باش
من همین جا با یاد تو می میرم
چه زیباست برای تو مُردن..................
ali rad
کاش می شد گاهی،
به زبان سکوت با هم صحبت کرد.
دستور زبان سکوت را کاش همه می دانستند.
آن وقت چقدر سکوت هر شخص معنا داشت.
آنوقت چقدر سکوت می شد داشت در یک چشم.
چقدر دلتنگی می شد کاشت در یک نگاه.
ronak
عشق من , نگو...
نگو از اشکهایت نگو از چشمان بارانی ات....
نیامده ام که تو را بارانی ببینم
ای کاش چشمانت را بارانی نمی دیدم
من عاشق چشمانت هستم
پـس ای بــــــــــــــــــــــــ اران
نبار....
نبار تا چشمانی را ببینم که دوستش دارم
چشمانم از باران پر شده
ای کاش این باران نمی بارید
ای کاش....
ای کاش می دانستی که عاشق چشمانت هستم
ای کاش صدای گریه هایم را می شنیدی
ای کاش می دانستی گریه هایم از دیدن اشکهای توست
ای بــــــــــــــــــــــــ اران,
ای باران اولین باریست که دوست دارم نباری
لعنت به تو....
نفرین به تو ای باران
نبار....نبار....
نبار و حسرت دیدن بر چشمانم مگذار.....
sasan pool
کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره می تابیدم
از پس پرده ی لرزان حریر
رنگ چشمان تو را میدیدم
mah3a
کاش میشد تامرا باور کنی
دست در دستم دهی این خسته رایاور کنی
قایق عشقم به طوفان خورده در دریای غم
کاش میشد قایق قلبت به امدادم دهی
از چنگ طوفان در کنی
کاش میشد,کاش میشد جمله ای در حرف خود
اندکی آغشته در رنگ محبت برکنی
کاش میشد,کاش..